تا همین سه دهه پیش کمتر کسی داستان در بازیهای ویدیویی را جدی میگرفت. حتی خیلی از بازیسازان هم معتقد بودند روایت به هیچ وجه عنصر مهمی در دنیای بازیها نیست. شاید معروف ترین آنها جان کارمک باشد. یکی از خالقان عناوین افسانهای همچون دووم و ولفنشتاین که یک بار طی اظهارنظری عجیب گفته بود ارزش داستان در بازیها هم رده با ارزش داستان در یک فیلم هرزه نگاری است. با این حال گذشت زمان ثابت کرد بازیها نه تنها میتوانند میزبان فوق العاده ای برای یک روایت پر پیج و خم باشند بلکه ساختار انعطاف پذیر بازیها باعث شده تا بعضی داستان های تنها در این مدیوم به بهترین شکل روایت شوند. در آیتم امروز نمیخواهیم به سراغ بهترین داستان ها در بازی های ویدیویی برویم اما میخواهیم شما را با تعدادی از بهترین و پخته ترین دیالوگ های موجود در عناوین مشهور هنر هشتم آشنا کنیم که نقش مهمی در روایت بازیهای بزرگ داشتند. با ما همراه باشید. پیشنهاد ما مشاهده نسخه ویدیویی این مطلب است.
برای تماشای آیتم ویدیویی در یوتوب کلیک کنید
Metal Gear Solid 4
Solid Snake: جنگ هرگز تغییر نمیکنه یا تغییر کرده. دیگر خبری از ملت ها، ایدئولوژیها یا قومیتها نیست. مجموعهای بیپایان از نبردهای نیابتی است که توسط مزدورها و ماشینها انجام میشود.
Solid Snake: جنگ و از بین رفتن جانها، تبدیل به یک ماشین بی نقص شده.
Solid Snake: جنگ تغییر کرده.
Solid Snake: سربازهایی که با یک پلاک شمارهگذاری شدن سلاحهایی رو حمل و ماشین آلاتی رو استفاده میکنند که آنها هم شماره گذاری شدند. نانوماشین هایی که داخل بدن آنها قرار گرفته تواناییهای آنها را تقویت و تنظیم میکند.
Solid Snake: کنترل ژنتیکی، کنترل اطلاعات، کنترل احساسات… کنترل میدان نبرد. همه چیز مانیتور میشه و تحت کنترله.
Solid Snake: جنگ تغییر کرده.
Solid Snake: دوران بازدارندگی به دوران کنترل تبدیل شده. همه اینها به اسم جلوگیری از فاجعه با سلاحهای کشتار جمعی انجام شده.
Solid Snake: و کسی که میدان جنگ را کنترل میکند، تاریخ را کنترل میکند.
Solid Snake: جنگ تغییر کرده. وقتی میدان نبرد کاملا تحت کنترله، جنگ به یک امر عادی تبدیل میشه.
Silent Hill 2
در رویاهای پریشانم، اون شهر یعنی سایلنت هیل رو دیدم.
قول دادی که یک روزی دوباره من رو میبری اونجا.
اما هرگز این کار رو نکردی.
حالا من اونجا تنها هستم.
تو محل مخصوص خودمون منتظرت هستم.
Bioshock
Andrew Ryan: هر کس یک انتخاب داره، من غیر ممکن رو انتخاب کردم.
Andrew Ryan: من شهری ساختم که در آن هنرمند از سانسور نترسد، جایی که بزرگان توسط فرومایهها محدود نمیشوند. جایی که بزرگان توسط افراد پست محدود نمیشوند. جایی که دانشمند مقید به اخلاق نیست. من انتخاب کردم تا Rapture رو بسازم.
Andrew Ryan: اما آدمهای ضعیف به شهر من خیانت کردن.
Andrew Ryan بنابراین از شما میپرسم که اگر به زندگی شما بها داده میشد، آیا بی گناهان را میکشتید؟ آیا انسانیت خودتان را قربانی خواهید کرد؟
Andrew Ryan: همه ما انتخاب می کنیم، اما در نهایت انتخابهای ما هستند که ما رو میسازند.
Max Payne 3
مکس: به نظر من 2 دسته آدم داریم، اونهایی که زندگیشون رو صرف ساخت آینده میکنند و اونهایی که زندگشون رو برای مدتی طولانی صرف بازسازی گذشته میکنند.
مکس: برای مدتی طولانی من بین این 2 وضعیت گیر کرده بودم.غرق در تاریکی. کاری که واقعا انجام میدادم، راه رفتن با موهای بهم ریخته و یک لباس مسخره بود.
مکس: آیا میخواستم اونجا چیزی رو درست کنم؟یا اینکه من فقط از یک موقعیت آشفته استفاده میکردم تا خودم رو سرگرم کنم و به نوعی به توهم ناامیدکننده کنترل اوضاع دست پیدا کردم؟ شاید این دو بیشتر از اون چیزی که اعتراف کنم، دست به دست هم دادند.
Assassins Creed
Ezio: هیچ چیز درست نیست؛ همه چیز امکان پذیره.
Ezio: گفتن اینکه هیچ چیز درست نیست به معنای شکننده بودن پایه های جامعه است و ما باید هدایتگر تمدن خودمان باشیم.
Ezio: گفتن اینکه همه چیز امکان پذیره به معنای درک این است که ما مسئول اعمال خود هستیم و باید با عواقبش زندگی کنیم، خواه شکوهمند یا غم انگیز.
Red dead redemption 2
آرتور: همونطور که قبلا بهت گفتم جان، وقتش که رسید برو.
جان: پس وفاداری چی میشه؟ وفاداری به همه چیز.
آرتور: تو وفادار بودی! من هم وفادار بودم اما ببین به چه قیمتی؟ فکر میکنی چیزی برای من مهمتر از وفاداری وجود داشت؟ وفاداری همه چیزیه که من بلدم. وفاداری همه اون چیزی بود که من بهش باور داشتم.
آرتور:اما نه بیشتر از این جان. به زودی باید بری.
آرتور برو، پشت سرت رو هم نگاه نکن.
Max Payne 1
مکس: همه اونها مرده بودن، آخرین شلیک علامت تعجبی بود برای همه چیز که به این نقطه منتهی شده بود.انگشتم رو از روی ماشه برداشتم و همه چیز تموم شد.
The Witcher 3: Wild Hunt
موسیو دو بوبو: ویچر عزیزم! اول از همه باید قوانین بازی رو مشخص کنیم. با توجه به اختلاف موقعیت اجتماعی فاحشی که بین ما هست متاسفم که باید بگم از لحن خودمونی حرف زدن شما رنجیدم. انتظار احترام داشتم. انتظار دارم که من رو آقا خطاب کنید یا حتی بهتره با نام موسیو دو بوبو صدام کنید
گرالت:گوش کن رفیق! تفاوت بسیار زیادی بین ما هست، اما این مربوط به وضعیت و طبقهمون نمیشه،مربوط به من و دو تا شمشیریه که روی پشتم دارم و تویی که هیچی نداری. پس هرچی که دلم بخواد صدات میکنم. این دیگه پای خودته که باهاش کنار بیای یا خودت مشکلت و باهاش حل کنی.
The Last of us
جوئل:داری پات رو بیشتر از گلیمت دراز میکنی
الی: من درباره دخترت متاسفم جول، اما من هم افرادی رو از دست دادم.
جوئل:تو هیچ ایدهای نداری که از دست دادن چیه؟
الی:هر کسی که من بهش اهمیت میدادم،یا مرده یا من رو ترک کرده، هر کسی به جز توی لعنتی. پس به من نگو با کس دیگهای احساس امنیت میکنم. واقعیت اینه که این حرف من رو بیشتر میترسونه
جوئل: حق با توئه، تو دختر من نیستی، من هم قطعا مطمئنم که پدر تو نیستم.
God of war
کریتوس: من اهل سرزمینی به نام اسپارتا هستم.
کریتوس: من با یک خدا معاملهای کردم که به قیمت از دست رفتن روحم تمام شد. من افراد زیادی رو کشتم که لیاقت کشته شدن رو داشتند و افرادی که لیاقتشون کشته شدن نبود. من پدرم رو کشتم.