برای مشاهده سینمایی ترین بازی های تاریخ در یوتوب کلیک کنید
عبارت بازیهای سینمایی از آن دست عبارات جنجالی و رایجی است که درست یا نادرست بارها توسط همهی گیمرها استفاده شده است. هرچند اکثر گیمرها از این عبارت به نیکی یاد میکنند، با این حال اگر برداشت نادرستی از آن صورت گیرد، میتواند نهتنها جنبهی مثبتی نداشته باشد، بلکه منفی هم باشد. مشخصاً منظور ما از این عبارت جنبهی منفی آن و تماماً شبیه بودن یک اثر به فرم روایی فیلمهای سینمایی نیست؛ زیرا که این مزیتی برای بازیها محسوب نمیشود. بلکه منظور ما روایت درگیرکننده و کارگردانی شدهای است که با الهام از فیلمهای سینمایی در مدیوم بازیهای ویدیویی به کار رفته است. به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم که 10 بازی برتر در این زمینه را برای شما معرفی کنیم تا جنبههای برجستهای از آن را مشاهده کنید.
Max Payne
وقتی نام مکس پین را به زبان میآوریم، اولین چیزی که به آن فکر میکنیم، خالق مشهور آن سم لیک است و وقتی هم سم لیک و کارنامهی کاری او در ذهنمان مرور میشود، نخستین چیزی که بهصورت پررنگ نمایان میشود، اهمیت قصهگویی و روایت داستان در آثار اوست. مکس پین یکی از مهمترین بازیهای سم لیک است که در این زمینه تاثیر مفید و قابل توجهای داشته است. محال است مکس پین را بازی کرده باشید و شروع میخکوبکنندهاش یا رویاهای درون بازی را فراموش کرده باشید. روایتی که سم لیک در مکس پین استفاده کرده فرم روایی نو و متفاوتی نسبت به بسیاری از بازیهای آن زمان داشت و تاثیرگذاری داستانش باعث شد تا همیشه این بازی در خاطر گیمرها و طرفداران این سری باقی بماند. الهام از فیلم های جان وو برای توسعه گیم پلی ، استفاده از پنل های کمیک برای روایت بازی ، مونولوگهای کم نظیر مکس پین و فضای سیاه و نوآر بازی ؛ همه و همه از دلایل حضور مکس پیت در این لیست است.
Half Life 2
برخلاف خیلی از عناوین این لیست، Half Life 2 بیشتر بهخاطر گیمپلی و لول دیزاین فوقالعادهاش شناخته میشود. با این حال، داستان و شکل روایت آن در Half Life 2 استثنایی است. قسمت اول Half Life اولین عنوان مدرن اول شخصی بود که بدون استفاده از کات سین داستانی سینمایی را روایت می کرد. قسمت دوم حتی پا را فراتر گذاشت.
Half Life 2 سعی نمیکند تا با کات سین داستان بسیار خوب خود را روایت کند، بلکه همواره در تلاش است که این کار را با جهان بازی و در روند گیمپلی انجام داد. با این حال، ویژگی خاصی که باعث شده آن را در این لیست قرار بدهیم، ست پیسهای (set pieces) مثالزدنی آن است. ست پیسهایی که در جریان بازی مخاطب را بهطرز خیرهکنندهای تحت تاثیر قرار میدهند و آنان را در یک روایت پویا و درگیرکننده غرق میسازد.
Fahrenheit
هرچند دیوید کیج مخترع درامهای تعاملی که زیرژانری از آثار ماجرایی است، نبوده اما نمیتوان این واقعیت را منکر شد که او توانست در میان بازیهای مدرن امروزی این ژانر را پررنگتر کند و تاثیرگذاریاش را بیشتر به مخاطبان نشان دهد. شاید آثار بعدی دیوید کیج مثل Heavy Rain، Beyond: Two Souls و Detroit: Become Human امروزه بیشتر دیده شوند باوجوداین نباید فراموش کرد که این فارنهایت بود که با خلق یک روایت جذاب و درگیرکننده و وامدار از فیلمهای سینمایی جنایی/معمایی توانست زیربنای آثار بعدی این کارگردان فرانسوی را بنا کند و تاثیر زیادی بر آثار او و این ژانر بگذارد. تاثیری که حتی در آثاری مثل بازی آنتیل داون هم قابل لمس است. فارنهایت این شایستگی را دارد که بهعنوان یکی از بهترین بازیهای کیج و اثری که در پیشروی این زیرژانر تاثیر داشت، در این لیست قرار بگیرد.
Metal Gear Solid 4
انتخاب یک بازی از سری متال گیر سالید، بسیار دشوار بود چراکه هر یک از آثار این سری به خاطر دید و نگرشش کارگردانش پتانسیل حضور در این لیست را دارد. هرچند متال گیر سالید 3 با آن داستان فراموشنشدنی و همینطور ستپیسهای بهیادماندنیاش بهخصوص در یک سوم پایانی بازی، شایستگی کامل حضور در این لیست را داشت اما تصمیم گرفتیم تا نسخهی چهارم این سری را انتخاب کنیم. زیرا کوجیما در این نسخه اوج علاقه و ارادت خود به سینما و نوع روایی آن را نشان داد و این را میتوانیم در کات سینهای طولانی بازی و ست پیسهای مهم آن بهوضوح حس کنیم. درست است که کوجیما همیشه الهام زیادی از سینما گرفته اما نکتهی حائز اهمیت این است که او با کمک از المانهای بازیهای ویدیویی تلاش کرده تا فراتر رود و عمق و پیچیدگی داستان خود را در یک بازی نمایان کند. از بازگشت به Shadow Moses تا کات سین طولانی یک ساعتهی پایانی بازی همگی از لحظاتی است که احساسات مخاطب را بر میانگیزد و او را به وجد میآورد.
Call of Duty Modern Warfare 2
سری کال او دیوتی یا همان ندای وظیفه همیشه در میان گیمرها به دلایل مختلف و متعددی محبوبیت داشته است. ویژگیهایی همچون شخصیتهای بهیادماندنی، اکشن پرهیجان و شوتینگ بسیار خوب، همیشه این سری را در میان بسیاری از شوترهای دیگر ارزشمند جلوه داده است. با این حال، یک ویژگی اساسی و مهمی که این سری و بهخصوص Call of Duty Modern Warfare 2 را از همتایانش جدا کرده و حتی به الگویی برای آنان تبدیل ساخته، ستپیسهای جذاب و پرتنش آن است که جذابیت خاصی را به این بازی داده است. ستپیسها در Call of Duty Modern Warfare 2 بهطرز بسیار دقیق و حرفهای کارگردانی شده و باعث شده تا تنش و هیجان در سلسه اتفاقات طراحی شده، بهشدت حس شود. با این ست پیسها، سازندگان سعی کردند با الهام از سکانسهای پر زرق و برق فیلمهای برجسته اکشن، هیجان را این بار از طریق بازیهای ویدیویی و با تعامل مخاطب منتقل کنند. از طرفی نباید سکانس مرگ گوست را فراموش کرد که یکی از احساسی ترین سکانس های تاریخ بازی های ویدیوی بود و بیش از هر زمانی سینمایی بودن این بازی را ثابت کرد.
Mass Effect 2
این روزها اوضاع سری مس افکت چندان خوشایند نیست اما روزگاری وقتی میخواستیم به یک نقش آفرینی عظیم و باشکوه علمی تخیلی فکر کنیم، مس افکت بهترین چیزی بود که میتوانستیم به آن رجوع کنیم. اثری که علاوه بر اینکه گیمپلی پویا و درگیرکنندهای داشت، با تکیه بر قصهگویی و لحظات شبه سینمایی درخشان، داستان عظیم خود را که سرتاسر از شخصیتهای دوستداشتنی بود، روایت میکرد. هرچند تمامی قسمتهای سهگانه اصلی چنین ویژگیهایی داشتند، اما مس افکت 2 در سطح دیگری قرار دارد. همان افتتاحیه مس افکت 2 و سقوط سفینهی محبوب نورماندی در آن فضای کارگردانی شده و نفسگیر، کافی است تا مخاطب از همان ابتدا شیفته و مجذوب بازی و داستان ارزشمندش شود. این سکانس که یکی از نمونههای برجسته مس افکت 2 در این زمینه است، علاوه بر اینکه بهشدت جذاب و درگیرکننده طراحی شده، سعی میکند مخاطب را در یک شرایط بحرانی با اعضای اصلی سفینه آشنا سازد و این تازه شروع بازی است و در ادامه هر چه بازیکن به جلو پیش میرود، فرم روایی بازی بیشتر خودنمایی میکند. این قطعاً یکی از فراموشنشدنیترین ستپیسهای بازیهای ویدیویی است.
Red Dead Redemption
راک استار نام پرآوازهای در خلق لحظات سینمایی و ستپیسهای بهیادماندنی دارد. آنها در بازیهای بزرگ خود شکل داستانسرایی خاص خودشان را نمایان کردهاند. نوع روایتی که بیش از همه سعی دارد تا گیمر را درگیر خود سازد. این ویژگی فقط هم به سری رد دد ردمپشن یا جی تی ای بازنمیگردد و حتی بهوضوح در بازی L.A. Noire هم قابل لمس است. یکی از برجستهترین نمونههای این موضوع، در Red Dead Redemption دیده میشود. لحظات فراوانی در Red Dead Redemption وجود دارد که شما را تحت تاثیر قرار میگذارد. یکی از بهترین نمونهها که در خاطر همه ثبت شده است، لحظهی رفتن جان مارستون به مکزیک و پخش موسیقی فوق العاده Far Away است. لحظهای که همه چیز بازی در خدمت خلق یک سکانس بهیادماندنی قرار دارد. در آن لحظه درحالی که گیمر سوی مکزیک سفر میکند و غرق منظرهی خاص غرب وحشی شده است، پخش آن ترک خاص همه را میخکوب میسازد. در این لحظه میتوانستید به اوج تبحر راک استار پی ببرید و غرق هنر فوقالعادهی آنها شوید. سازندگان Red Dead همچنین برای القای حس سینمایی بودن از فیلمهای مشهوری مثل سه گانه وسترن سرجیو لئونه ، High Plains Drifter ساخته کلینت ایستوود و این گروه خشن الهام گرفت.
The Last of Us
ناتی داگ را برای ویژگیهای ارزشمند زیادی میشناسیم اما شاید بارزترین این ویژگیهایی، توانایی ناتی داگ در قصهگویی در مدیوم بازیهای ویدیویی باشد. The Last of Us نقطهی اوج قصهگویی در بازیهای ناتی داگ است و این خود گویای همه چیز است. گیمپلی بازی The Last of Us در ژانر خود بسیار متناسب و کارآمد است و میتواند مخاطب را کاملاً درگیر خود سازد، با این حال، این روایت داستان است که The Last of Us در آن کمنظیر و کمرقیب است و آن را به اثری منحصر به فرد تبدیل کرده است. بازی بهگونهای قصهی خود را روایت میکند که بسیاری آن را با فیلمهای سینمایی مقایسه میکنند اما مسئله این است که فرم روایی بازی علیرغم الهامگیری از آثار سینمایی، در قالب یک بازی ویدیویی نمود پیدا کرده است و در بسیاری از نقاط شاهد روایت داستان در حین گیمپلی بازی هستیم. کات سینهای تاثیرگذار بازی که کارگردانی قابل تاملی دارند، به همراه نقش آفرینی تروی بیکر و اشلی جانسون در نقش جول و الی باعث شده تا مخاطب بتواند بهخوبی ارتباطی حسی با بازی برقرار کند. حالا همه این ها را بگذارید کنار موسیقی گوستاوو سانتائولایا برنده دو جایزه اسکار ، که حس تنهایی را به بهترین شکل ممکن به شما منتقل می کند.
Uncharted 4
احتمالا خبر ساخت فیلم آنچارتد را که مرتباً هم ساخت آن تاخیر میخورد، شنیدهاید. چیزی که ما میتوانیم به سونی بگوییم، این است که تصمیمی اشتباه یا در بهترین حالت کاملاً غیر ضروری گرفته است. راستش را بخواهید آنچارتد خودش مانند یک ایندیانا جونز واقعی میماند که در قالب یک بازی ویدیویی ارزشمند روایت شده است و با حس تعامل در بازیهای ویدیویی توانسته حتی فراتر هم برود. تا جایی که حتی یکی از سکانسهای فیلم Mission Impossible 5 با الهام از سکانس معروف آنچارتد 3 انجام شده است. همهی آنهایی که آنچارتد بازی کردهاند با ست پیسهای نفسگیر و بینظیر آن خاطرات زیادی دارند. از آن ست پیس معروف قطار در آنچارتد 2 گرفته تا سقوط هواپیما در آنچارتد 3 نمونههایی درخشان از این لحظات هستند. هرچند که آنچارتد 4 به اندازهی نسخههای قبل ست پیسهای متعددی نداشت اما همان سکانس تعقیب و گریز معروف کافی بود تا بگوییم آنچارتد 4 همان جوهرهی نسخههای قبلی را در خود دارد. در کنار آن، تکامل قصهگویی ناتی داگ و همینطور اجرای تاثیرگذار بازیگران دلیلی بود که آنچارتد 4 را در مقایسه با دیگر نسخهها در این لیست قرار دادیم.
God of War (2018)
هرچند در نسخههای قبلی سری گاد او وار هم شاهد لحظاتی استثنایی بودیم که بهخوبی طراحی شده بودند، اما نسخهی جدید God of War از این نظر سری را به سطح کاملاً جدیدی هدایت کرده است. تمرکز ویژه کوری بارلاگ بر قصهگویی در این نسخه مثالزدنی است و همین امر باعث شده تا شاهد یکی از بهترین قصهگوییهای بازیهای ویدیویی این چند سال اخیر باشیم. دوربین بازی که بدون کات کریتوس و آتریئوس را دنبال میکند، در ایجاد حسی سینمایی و عمیق میان این دو شخصیت تاثیر بهسزایی داشته و با نزدیک کردن زمان به واقعیت، سعی کرده شخصیت آنها را به مرور زمان بسازد و رابطهی آنها را از پس آن به تصویر بکشد. هرچند در تمام بازی و حتی در جریان گیمپلی بسیار خوب بازی، چنین حس فوقالعادهای وجود دارد اما در چند سکانس خاص بازی از این نظر به اوج میرسد. بعضی از میان پرده های بازی هم مثل اولین رویایی کریتوس و بالدور هم آنقدر فوق العاده است که بیش از هر زمانی حس یک بازی سینمایی را به شما منتقل می کند. سکانسهایی که میتواند در تاریخ این سری و حتی بازیهای ویدیویی ماندگار شود.