شاید تا همین سال پیش خیلی از گیمرهای جدید نام «فامیتو اودا» را نشنیده بودند و با دو اثر جادوانه او آشنایی نداشتند اما بعد از معرفی دوباره عنوان «The Last Guardian» نگاهها به سمت او متمرکز شدند. عنوانی که حدود 10 سال پیش برای کنسول PS3 معرفی شد اما به علت مشکلاتی که در پروسه ساخت بوجود آمد، تا سال 2016 با تاخیر مواجه شد. با وجود کشمکشهای فراوان، در نهایت طرفداران توانستند این عنوان را، بعد از گذشت یک نسل(!) بر روی کنسول نسل هشتمی PS4 تجربه کنند.
قبل از این بازی، اودا دو عنوان به یاد ماندنی به نامهای ICO و Shadow of the Colossus را برروی کنسول افسانهای PS2 ساخته بود. عناوینی که به جرئت میتوان گفت در دفتر تاریخ صنعت بازی سازی و ذهن گیمرها ثبت شدند. عناوین هنریای که هیچ مشابهی نداشتند و نخواهند داشت. اخیرا بعد از مدتها بالاخره موفق شدیم سومین اثر این سازنده که لست گاردین نام دارد را تجربه کنیم. تجربهای که در ادامه نگاهی به آن خواهیم داشت.پس با نقد و بررسی عنوان The Last Guardian با ما همراه باشید.
بعد از ورود به منوی بسیار ساده بازی و فشار دکمه شروع، شاهد پسرک ماجرا هستیم که از خوابی دراز بیدار میشود و خود را در کنار موجودی بسیار عظیمالجثه و شبیه به گریفین میبیند! از همینجا بازی بدون هیچ صحبت اضافیای شروع میشود و شما کنترل پسرک را در دست میگیرید. بدون اینکه بدانید که هستید و از کجا آمدهاید و به کجا خواهید رفت، شروع به گردش در محیط بازی کرده و به دنبال راهی برای فرار خواهید گشت. داستان بازی همانند دو عنوان قبلی این سازنده پیش میرود و نباید منتظر اشارات مستقیمی در مورد آن باشید. به نوعی این سبک از روایت داستان به امضای این سازنده تبدیل شده و بازیکن را با دهها سوال بیجواب با خود همراه میکند.
بعد از کمی گردش در محیط تنها چیزی که به ذهنتان میرسد، ایجاد ارتباط با موجود عجیب است که پسرک با نام «تریکو» او را صدا میزند! فلسفه اصلی بازی از همینجا آغاز میشود. شروع رابطهای عمیق و احساسی بین پسرکی که مشخص نیست چه کسی است، و حیوانی بس بزرگ که نمیدانید از چه نوعی است و چرا در کنار پسرک از خواب بیدار میشود!
اولین چیزی که شاید در ابتدا شما را تا حدودی آزار دهد، دوربین بازی است. مشکل از اینجا شروع میشود که تریکو بسیار بزرگتر از کودک است و به راحتی در کادر دوربین قرار نمیگیرد و در مکانهای معدودی که محیط بسیار تنگ و کوچک است میتواند مشکلساز شود. برای برطرف کردن این مشکل سازنده یا باید دوربین را بسیار عقب میکشید، که در این صورت پسرک در صحنه کوچک دیده خواهد شد، یا باید از دوربین ثابت به سبک عناوین خدای جنگ استفاده میکرد که با ماهیت مراحل بازی همخوانی ندارد! اما باید گفت بعد از گذشت چند ساعت به حرکت دوربین عادت کرده و نحوه کنترل صحیح و در کادر نگه داشتن تریکو را یاد خواهید گرفت.
مکانیزم گیمپلی برای بازی با پسرک بسیار ساده است و تشکیل شده از پرش و دستور دادن به تریکو. در حقیقت این رابطه بین پسرک و تریکو است که در مرکزیت گیمپلی قرار میگیرد، نه دستورات عجیب و غریب و پیچیده بر روی کنترلر کنسول! بعد از مدتی بصورت ناخودآگاه شروع به ارتباط برقرار کردن با تریکو خواهید کرد. موجودی که به قدری طبیعی و باورپذیر ساخته شده که از دیدن آن تعجب خواهید کرد. به شخصه تجربه لحظاتی را داشتم که حس میکردم جادو و جنبلی در این بازی قرار گرفته تا بتواند تریکو را اینگونه به رفتار طبیعی وادار کند! او دقیقا همانند یک حیوان خانگی از خود رفتارهای مختلفی نشان میدهد که واقعا تحسین برانگیز هستند. جزئیات انیمیشنها، هوش مصنوعی و حالات روحی تریکو به قدری وسواس گونه طراحی شدهاند که گاها شاید تا چند دقیقه بازی را رها کرده و به تماشای رفتار او خیره شوید! در ادامه بازی تریکو رفتار پسرک را یاد میگیرد و حالا میتوانید به او یک سری دستورات ساده مثل حرکت، پرش و حمله و … را بدهید که در روند بازی به شما کمک خواهند کرد.
از اینجا رابطه شما عمیقتر میشود و دیگر نخواهید توانست از تریکو دل بکنید. چشمان مظلوم تریکو هنگامی که از شما طلب غذا میکند و یا واکنشهای سراسیمه او برای نجات پسرک در هنگام خطر واقعا قابل تحسین هستند. به واسطه تریکو میتوانید به مکانهای بلند دسترسی پیدا کنید و از بعضی از مکانهای صعبالعبور بگذرید؛ پازلها را حل کرده و راه را برای ادامه دادن محیا کنید. او همیشه در کنارتان هست و همانند یک دوست و همراه صمیمی مراقب شماست و در مقابل پسرک هم وظایفی در این رابطه بر دوش دارد. لحظاتی وجود دارند که تریکو آزرده خاطر شده و از چیزی میترسد، اکنون وظیفه پسرک است که با لمس تریکو و گفتن نجوایی آهسته، او را آرام کند! این گونه رابطهها از ابتدا تا پایان بازی با شما همراه خواهند بود. لحظات پرتنش و هیجانانگیر و پراحساسی در این ماجراجویی در انتظار شما هستند.
چند خط بالاتر به پازلهای موجود در بازی اشاره کردم. پازلهای بازی اصلا سخت نیستند اما گاها ممکن است تا چند ده دقیقه بدون داشتن هیچ سرنخی به دور اتاق برای یافتن راه حل بچرخید! دلیل این کار نبود هیچ گونه کمک و یاری از طرف سازنده و بازی است! در دورانی که بازیهای کامپیوتری تبدیل به یک فیلم سینمایی شدهاند و بازیکن فقط با فشار چند دکمه ساده روند بازی را جلو میبرد، و حتی در صورتی که موفق به انجام آن کار نشود، بازی خودش با نشانگرهای بزرگ راه را به بازیکن نشان میدهد(!)، وجود چنین عناوینی میتواند یادآور بازیهای کلاسیک دوران طلایی نسل ششم و قبل از آن باشد. عناوینی که برای یافتن راه حل معماها ساعتهای متمادی و شاید هم هفتهها با دوستان خود به تبادل اطلاعات میپرداختیم!
گرافیک بازی با اینکه برای نسل قبل طراحی شده بود، بسیار زیبا است و اصلا حس و حال قدیمی بودن نمیدهد و حتی به جرئت میتواند با خیلی از عناوین نسل هشتمی رقابت کند! از منظر تکنیکی در بعضی از مکانهای خیلی معدود تجربه افت فریم خواهید داشت اما مطمئن باشید این افت فریمها طوری نیستند که به تجربه شما از بازی لطمهای وارد کنند. سایه زنیها و نورپردازی برروی گیاهان و درختها واقعا زیبا دیده میشوند و کاملا در خورد این نسل هستند. همانطور که بالاتر هم اشاره کردم انیمیشنهای تریکو واقعا تحسین برانگیز هستند. در کنار او پسرک نیز از این قاعده مستثنی نیست و شاهد انیمیشنهای بسیار زیبا از او هستیم. هنگاه دویدن و یا پایین رفتن از پلهها مطمئنن این انیمیشنها شمارا تحت تاثیر قرار داده و گاها لبخند رضایت را بر لبانتان خواهد نشاند!
از دید هنری باید گفت این عنوان در جایگاه بسیار خوبی قرار میگیرد. در اصل این عنوان و حتی دو بازی قبلی اودا بر پایه هنر بنا شدهاند. هنری که مختص اودا است و مانندی ندارد. نماهای بسیار عظیم و باشکوه از بناها و درختان و محیطی بسیار زنده و پویا که پسرک و تریکو نیز شاخه از آن محسوب میشوند. وزش باد در بین چمنها، درختان و پرهای تریکو حس آرامش و زیبایی خاصی را به مخاطب انتقال میدهد. اینها را در کنار صداگذاری زیبا و صدای جیک جیک پرندگان و صدای تریکو قرار دهید تا بتوانید از یک عنوان هنری لذت ببرید.
بیش از این نمیخواهم نوشته را طولانی کنم؛ لست گاردین، عنوانی است که ده سال ما را منتظر گذاشت. ده سال بسیار پر فراز نشیب که شامل جدایی اودا از پروژه و بازگشت دوباره او میشود! ده سالی که طرفداران در هر سالش و در هر نمایشگاه با هزار امید و آرزو به انتظار نمایشی از بازی نشستند. ده سالی که حالا بعد از تجربه این بازی باید بگویم کاملا ارزشش را داشت! ارزشش را داشت که بعد از این همه سال، در ویترین خاطرههایمان جای جدیدی باز کنیم و عنوانی به نام «آخرین نگهبان» را در کنار ICO و SoC قرار دهیم. در این سالها که هنر هشتم و بازیهای کامپیوتری تبدیل به یک تجارت بی هنر و عاطفه شدهاند، وجود چنین عناوینی به یادمان میآورد که در کنار اسلحه و جنگ، میتوان نیم نگاهی نیز به چنین موضوعاتی داشت.
مجموع امتیاز - 10
10
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: احساسی!موسیقی زیباانیمیشن های خیره کنندههوش مصنوعی بسیار طبیعی تریکوگرافیک هنری زیباکلاسیکمعماهای خوبنقاط ضعف:دوربین گاها اذیت کنندهفریم ریت پایین در بعضی مناطق