هنگامی که بازی Resident Evil منتشر شد توانست تحولی جدید در سبک بازیهای ترسناک بهوجود بیاورد، زیرا به جای دنبال کردن داستانهایی مانند ارواح، خانههای جن زده و سایر داستانهای کلیشهای، با تکیه بر داستانی قوی و تا حدی واقعی و خلق گروهی جدید دشمنانی به نام Zombie به راحتی توانست در میان تمام بازیهای سبک Horror-Survivor حرف اول را بزند. تا اینکه در سال 1999 شرکت کونامی(Konami) به سفارش شرکت Sony PlayStation بازی Silent Hill را که اولین و شاید زیباترین بازی از این سری بود را وارد بازار کرد. بازی که توانست شانه به شانه بازی Resident Evil جای خود را در میان بازیهای این سبک باز کند.
این بازی روشی متفاوت با رقیب خود داشت، بازی RE پایبند به اصل غافلگیری بود ولی SH با ترکیب رنگ بندی و موسیقی شاهکار که اثری از استاد آکیرا یامااکا (Akira Yamaoka) بود توانست حس ترس را که تا آن زمان از یاد بسیاری از گیمرها رفته بود به چشمان آنها بازگردادند.
بعد از آن شرکت Konami به ساخت نسخههای بعدی این بازی ادامه داد تا اینکه در نمایشگاه E3-2007 خبر ساخت نسخه ششم بازی ( SH- SH2- SH3- SH4:The room- SH:Origin) یعنی Silent Hill V توسط شرکت Double Helix Game را، برای کنسولهای نسل جدید (Ps3-360) اعلام کرد. ولی کمکم عنوان V از روی آن برداشته شد و جای خود را به Homecoming داد، عنوانی که بر خلاف انتظارات فراوانی که از آن میرفت نتوانست پاسخگوی خوبی برای این همه انتظار باشد.
داستان این بازی و به طور کل تمام بازیهای SH به شهر Silent Hill ختم میشود شهری زیبا و توریستی که در اثر اعتقادات خرافی و گاها شیطانپرستانه به ویرانه ای تبدیل شده است. با اینکه این بازیها از نظر داستانی ها متفاوت است ولی از 2 نظر به هم شباهت دارد:
* تمام این داستانها در اثر عواملی ماورا الطبیعه که سرنخ آنها شهر Silent Hill است سرچشمه میگیرد.
* تمام شخصیتهای اول این بازی ابتدا در رویای خود وارد این شهر شده بودند و همگی بارها این جمله را با خود تکرار میکردند: Am I Dreaming? ، که نشان از برداشته شدن مرز خیال و واقعیت در این بازی است.
حال، پس از اینکه مختصری با تاریخچه این بازی محبوب آشنا شدیم، به بررسی قسمت ششم این بازی یعنی Silent Hill: Homecoming می پردازیم، عنوانی که همانطور که در قبل هم اشاره کردیم، نتوانست امتیازات خوبی را از منتقدین کسب کند.
بازی از جایی شروع میشود که شما در یک بیمارستان در نقطهای نامعلوم، در حالی که به یک تخت بسته شدهاید توسط فردی ناشناس از اتاقی به اتاق دیگر جابهجا میشوید که ناگهان همه چیز به هم ریخته و پرستاران و پزشکان یک به یک کشته میشوند. اولین ماموریت شما شروع میشود: جانتان را بردارید و از مهلکه بگریزید.
بعد از این جریان شما به شهر خود یعنی Shepherd’s Glen بازگشته ولی در عین ناباوری میبینید شهری که تا چند سال پیش یکی از جاذبههای توریستس منطقه حساب میشد، هماکنون خرابهای بیشتر از آن نمانده است.
در شهر شما هر روز تعداد زیادی از افراد ناپدید میشوند، به طوریکه هیچ نشانهای ازآنها در دست نیست. بعد از کمی جست و جو متوجه میشوید که برادر شما جاشوآ نیز یکی از همین گمشدگان است و بعد از ملاقات مادرتان درمییابید که پدرتان نیز بعد از اینکه به دنبال برادرتان رفته تاکنون به خانه بازنگشته، پس در این قسمت ماموریت دوم و در حقیقت ماموریت اصلی شما شروع میشود: پیدا کردن جاشوآ
عیبی که به این بازی گرفته شده این است که داستان بازی بیشتر در شهر Shepherd’s Glen اتفاق میافتد و شما بیشتر باید در همین شهر به جستجوی برادرتان بپردازید و تنها در چند قسمت کوتاه وارد شهر Silent Hill میشوید. در حقیقت میتوان آنگونه بیان کرد که این چند صحنه فقط به خاطر خالی نبودن عریضه و اینکه چرا در بازی از SH خبری از خود شهر نیست، قسمتی از داستان را به این شهر اختصاص دادهاند.
نکته مبهم دیگر در بازی ذکر میشود که SH یک شهر نفرین شده است و کسی زنده از آن بازنگشته و حتی به داستان آن پلیس زن که به شهر رفته و به جز موتورش هیچ نشانهای از او نیست( پلیس زنی که در فیلم SH وارد شهر شد و در آخر هم او را آتش زدند) اشاره میشود و الکس گونهای نشان میدهد که گویی اصلا از این شهر اطلاع ندارد ولی هنگامی که وارد SH میشود با اغلب قسمتهاهی شهر آشناست و حتی از مغازههای این شهر اطلاع دارد.
روایت داستان بازی، سبکی قدیمی را دنبال میکند، یعنی شما برای دیدن تمام دموها و همچنین خود بازی باید به تمام آیتمهای بازی(مثل کتابها، دفترچههای خاطرات و …) توجه کرده و متنها را به دقت بخوانید و به نکات آن توجه کنید.
گیم پلی بازی نسبت به نسخهها قبل تفاوتی نکرده و تا حدی نیز شبیه با بازی RE میباشد. دوربین حالت سوم شخص و شناور داشته و در پشت شما حرکت میکند که بسته به صحنههای مختلف زاویه آن عوض میشود. پوشش دوربین نسبتا خوب بوده و در اغلب مکانها به خوبی از پس وظیفه خود برمیآید ولی در بعضی از صحنه ها مخصوصا راهرو های بسته دوربین نیمی از صحنه را پشتیبانی نمیکند و شما باید در انتهای تصویر منتظر دشمنان بمانید، گاهی نیز دوربین در بعضی صحنهها، مثل گوشه اتاقها گیر کرده و گاها شما را دچار مشکل میکند. البته دوربینی از زاویه اول شخص نیز در بازی در نظر گرفته شده که شما میتوانید با فشردن آنالوگ راست آن را فعال کنید. این حالت کاربرد زیادی ندارد زیرا شما امکان عکس العمل در این حالت را نداشته و فقط میتوانید از آن برای بررسی جزییات بیشتر استفاده کنید.
برای وسایل شما دو نوع منوی Inventory وجود دارد که اولی مربوط به اسلحههای شماست که با فشار کلید Rb در 360 و R1 در PS3 (در حالت پیشفرض) فعال میشود. البته نگران کمبود جا نباشید زیرا تعداد سلاحهای شما محدود است و شامل 3 عدد سلاح سرد(چاقو – لوله چدنی – تبر) و 2 نوع سلاح گرم ( کلت – شاتگان) و البته چراغ قوه و رادیو میباشد، همچنین 2 نوع اسلحه(Rifle – Chain saw) در بازی وجود دارند که برای پیدا کردن آنها باید همه جای بازی را به دقت گشته و چند عدد معما را حل کنید. ارتقا اسلحهها بسیلر محدود بوده، به طوری که اسلحه های سرد قابلیت ارتقا ندارند و برای اسلحههای گرم هم باید در طول بازی مدل بالاتر آن اسلحه را پیدا کنید که تنها به یک مدل محدود میشود. برای استفاده از سلاحها شما باید ابتدا با فشردن کلیدی خود را مسلح کرده و با فشار کلید دیگر با آن ضربه زده یا شلیک کنید. شما قابلیت دو نوع ضربه را با اسلحه سرد خود دارید( ضربه سبک و سنگین) که با ترکیب آنها میتوانید چند نوع کمبو را نیز اجرا کنید. منوی دوم نیز مربوط به وسایلی است که شما برای حل معماها به آن نیاز دارید و شامل کلید- عرسک و … میباشد.
معماهایی که در بازی در نظر گرفته شده نسبت به نسخههای قبلی سادهتر بوده و با کمی دقت بهراحتی قابل حل است که میتوان به چند نوع جورچین، یا جاگذاری چند مدال در سر جای خود اشاره کرد.
خط سلامتی شما به صورت یک زخم در گوشه چپ تصویر وجود دارد که با آیتمهایی مانند بطری دارو – کیف کمکهای اولیه و سرم قابل ترمیم میباشد(برای استفاده از این گزینهها باید منوی وسایل خود را احضار کنید).
از همان ابتدای بازی رنگ بندی خاص صحنه ها، حس ترس را به شما القا میکند. رنگبندی در حالت عادی شامل رنگهای سرد بوده که معمولا به خاکستری ختم شده و در تمام صحنهها وجود دارد به طوری که حس مکانی کاملا سرد و بیروح را به شما القا میکند. درست در مقابل این صحنههای سرد حالتی نیز وجود دارد که آژیر تاریکی به صدا درمیآید، در این موقع رنگبندی کاملا عوض شده و با تغییر از رنگهای سرد به رنگهای کاملا داغ(مثل نارنجی و قرمز) کاملا حس بودن در یک جهنم به شما القا میشود.
بافتهای به کار رفته در بازی را میتوان نوعی بافت قدیمی ارتقا یافته خواند و بهگونهای است که در تمام بازیها به چشم شما خورده و با شما آشناست و ممکن است بعد از مدتی به نظر شما تکراری بیاید، ولی با این وجود باز هم با دقت طراحی(و شاید کپی برداری) شده است، به طوری که جزییات در و دیوارها نمایان است و آثار خرابی در گوشه گوشه آن به چشم میخورد.
به لطف استفاده از موتور قدرتمند Havok شما قادر هستید حجم وسیعی از مه و دود غلیظ را به صورت کاملا منسجم و پیوسته در محیطهای باز مشاهده کنید به طوری که از شدت این حجم حتی یک قدمی شما به زور دیده میشود، پس شما مسلما به یک نورپردازی قوی و یک وسیله برای روشن کردن محیط احتیاج دارید.برای همین نورپردازی در بازی کاملا به صورت پویا(Dynamic) بوده و شما قادر خواهید بود بهوسیله چراغ قوه خود(که وسیلهای جداناشدنی در این بازیهاست) نور را در هر کجای صحنه که دوست دارید بیندازید. روی این قسمت بسیار خوب کار شده است، زیرا با تغییر جهت و فاصله شما نسبت به یک جسم جهت و میزان نور ایجاد شده روی آن جسم نیز تغییر کرده به عنوان مثال نور ایجاد شده روی یک دیوار به این گونه نیست که شما نزدیک دیوار باشید و نور چراغ تمام اتاق را روشن کند، بلکه به نسبت فاصله شما از دیوار به همان اندازه(البته به شعاع محدود) میتوانید محیط افراد را ببینید. در ضمن همریتم با حرکت شما نور هم حرکت میکند، یعنی اگر آهسته حرکت کنید، تکان نور کم بوده و اگر سریع حرکت کنید نور چراغ قوه کاملا هماهنگ با حرکت شما جابهجا خواهد شد.
نکتهای دیگر که در این میان واقعا جای تحسین دارد، ترکیب نور و مه بخصوص در محیطهای باز است، زیرا با حرکت شما در این محیط ترکیب پرتوهای نور و مه صحنهای بسیار زیبا خلق میشود و ذرات نور کاملا در بین ذرات مه به خوبی قابل لمس است.
فریم ریت در اغلب صحنهها معمولا ثابت است ولی گاهی با ازدیاد دشمنان در صحنههای مهآلود و با وجود نور روشن مقداری از این میزان کم میشود که با خاموش کردن چراغ قوه میتوان تا حدودی آن را بهبود بخشید.
طراحی شخصیتها در بازی علیالخصوص دشمنان بسیار خوب کار شده است. جزییات صورت و بدن دشمنان مخصوصا در Feralها(نوعی حیوان شکاری وحشی) با دقت انجام شده و این نکته وقتی بیشتر نمایان است که شما به آنها ضربهای را نیز وارد کنید، در این هنگام دقیقا با همان عمق ضربهای که به آنها وارد میکنید زخمی در بدن آنها ایجاد میشود. البته اشکالی نیز در این میان وجود دارد و آن افکت خون در بازی است. خون در بازی بسیار مصنوعی و ضعیف کار شده است، یعنی گاها وقتی به دشمنان ضربه میزنید خون کاملا صورتی و در بعضی اوقات خونی کاملا سیاه به بیرون میپاشد و نکته دیگر این است که این خون پاشیده شده به هیچ عنوان روی زمین نمیپاشد !!!
طراحی سایهها هم نسبتا خوب ولی متاسفانه باز هم قدیمی است و از روش قدیمی، یعنی از ترکیب چند عدد مثلث و مستطیل برای رسم سایهها استفاده شده است و کاملا تیزی در آن به چشم میخورد ولی در عین حال کاملا هماهنگ با اجسام و زاویه نور عمل میکند.
نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد تخریب پذیری محیط است که بسیار محدود و در حد صفر است و فقط محدود به شکستن چند عدد شیشه و یا بریدن اجسام به منظور عبور از آنهاست. در این بازی هیچ چیز، چه سبک و چه سنگین قابلیت حرکت نداشته و در اثر برخورد هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهند، گویی تمام اجسام با میخ به زمین دوختهشدهاند.
و به عنوان آخرین مورد در این قسمت باید به دموهای بسیار ضعیف اشاره کرد. دموهایی کاملا مصنوعی، بیحس و بیروح که هیچ گونه دقتی در طراحی آنها به کار نرفته است. طراحی چهرهها در این مقطع بسیار ضعیف بوده و شاید از 2 یا 3 مورد چند ضلعی بیشتر برای طراحی استفاده نشده باشد.
در طول بازی نیز همین خصوصیات صدایی حکمفرماست و بدین معنیست که صداها بسیار با دقت کار شدهاند. هر کدام از دشمنان صدای مخصوص به خود دارند و بسته به فاصله و جهتشان با شما، میزان آن متفاوت است. اگر دشمن در سمت چپ شما باشد و شما از بلندگوهای دالبی استفاده کنید، کاملا حضور دشمن را در سمت چپ خود حس خواهید کرد، البته چند مورد هم باگ دیده میشود; گاهی هنگامی که به یک در آهنی بزرگ یا دیواری ضخیم میرسید، گاهی صدایی به گوش شما میرسد، شما مسلح و آماده مبارزه با دشمن میشوید ولی هر چه صبر میکنید هیچکس به شما نزدیک نمیشود زیرا صدا از آنطرف در یا دیوار منتشر شده و علتش این است که اینگونه نکات در بازی مدنظر قرار گرفته نشدهاست.
صدای قدمهای شما روی آسفالت یا چوب و آهن با هم کاملا متفاوت است و بسته به میزان سرعت شما، مقدار این صدا نیز متفاوت است، البته باز هم ناهمگونی به چشم میخورد مثلا هنگامیکه شما آرام راه میروید صدا آرام است ولی هنگامی که شروع به دویدن میکنید صدا بیش از حد متعارف بلند میشود. صدای وسایل و سلاحها هم بهخوبی کار شده است. درهای قدیمی صدای قیژ و قیژ مخصوص بهخود را حفظ کرده و اگر شما با وارد کردن ضربه سعی در بازکردن آنها داشته باشید، صدای برخورد در با دیوار کاملا زنده و طبیعی خواهد بود.
تمام این نکات به یک سو، موسیقی بازی سویی دیگر. اگر موسیقی بازی نبود بازی هیچگاه نمیتوانست حس ترس را آنگونه که هست به شما القا کند. ترکیب موسیقی با تمی ترسناک در جایجای بازی و ترکیب آن با رنگ بندی عاملیست که میتواند باعث ترشح ادرنالین خون شما شود و به حق اگر استاد یامااوکا آهنگساز این بازی نبود شما هیچگاه نمیتوانستید SH را در جایگاهی که امروز هست ببینید.
و در آخر Silent Hill: Homecoming بازی بود که علیرقم اینکه نتوانست هیچگونه نوآوری در خود داشته باشد ولی هنوز هم یکی از عناوینیست که میتواند در سبک Horror و بازیهای ترسناک حرفی برای گفتن داشته باشد.
پس اگر مشکل قلب و ناراحتی اعصاب ندارید و اگر آدرنالین خونتان پایین آمده، چراغها را خاموش کرده و همراه با بازی و صدای استریوی آن به اعماق شهر Silent Hill سفر کنید.,وقتی رنگ خاکستری سکوت، تمام شهر را میپوشاند,وقتی رنگ خاکستری سکوت، تمام شهر را میپوشاند,هنگامی که بازی Resident Evil منتشر شد توانست تحولی جدید در سبک بازیهای ترسناک بهوجود بیاورد، زیرا به جای دنبال کردن داستانهایی مانند ارواح، خانههای جن زده و سایر داستانهای کلیشهای، با تکیه بر داستانی قوی و تا حدی واقعی و خلق گروهی جدید دشمنانی به نام Zombie به راحتی توانست در میان تمام بازیهای سبک Horror-Survivor حرف اول را بزند. تا اینکه در سال 1999 شرکت کونامی(Konami) به سفارش شرکت Sony Play Station بازی Silent Hill را که اولین و شاید زیباترین بازی از این سری بود را وارد بازار کرد. بازی که توانست شانه به شانه بازی Resident Evil جای خود را در میان بازیهای این سبک باز کند.
این بازی روشی متفاوت با رقیب خود داشت، بازی RE پایبند به اصل غافلگیری بود ولی SH با ترکیب رنگ بندی و موسیقی شاهکار که اثری از استاد آکیرا یامااکا (Akira Yamaoka) بود توانست حس ترس را که تا آن زمان از یاد بسیاری از گیمرها رفته بود به چشمان آنها بازگردادند.
بعد از آن شرکت Konami به ساخت نسخههای بعدی این بازی ادامه داد تا اینکه در نمایشگاه E3-2007 خبر ساخت نسخه ششم بازی ( SH- SH2- SH3- SH4:The room- SH:Origin) یعنی Silent Hill V توسط شرکت Double Helix Game را، برای کنسولهای نسل جدید (Ps3-360) اعلام کرد. ولی کمکم عنوان V از روی آن برداشته شد و جای خود را به Homecoming داد، عنوانی که بر خلاف انتظارات فراوانی که از آن میرفت نتوانست پاسخگوی خوبی برای این همه انتظار باشد.
داستان این بازی و به طور کل تمام بازیهای SH به شهر Silent Hill ختم میشود شهری زیبا و توریستی که در اثر اعتقادات خرافی و گاها شیطانپرستانه به ویرانه ای تبدیل شده است. با اینکه این بازیها از نظر داستانی ها متفاوت است ولی از 2 نظر به هم شباهت دارد:
- تمام این داستانها در اثر عواملی ماورا الطبیعه که سرنخ آنها شهر Silent Hill است سرچشمه میگیرد.
- تمام شخصیتهای اول این بازی ابتدا در رویای خود وارد این شهر شده بودند و همگی بارها این جمله را با خود تکرار میکردند: Am I Dreaming? ، که نشان از برداشته شدن مرز خیال و واقعیت در این بازی است.
حال، پس از اینکه مختصری با تاریخچه این بازی محبوب آشنا شدیم، به بررسی قسمت ششم این بازی یعنی Silent Hill: Homecoming می پردازیم، عنوانی که همانطور که در قبل هم اشاره کردیم، نتوانست امتیازات خوبی را از منتقدین کسب کند.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: دوربین با عملکرد مناسبترکیب نور با محیط به بهترین نحوموسیقی شاهکار از استاد یامااوکانقاط ضعف:عدم هیچگونه نوآوری در بازیدموهای بسیار ضعیف