سایلنت هیل تداعیگر خاطرات زیادی میباشد. خاطراتی که با نوجوانی اکثر گیمرهای امروزی گره خورده است. شخصیتهای زیادی در این سری بازیها حضور داشتهاند که همگی بیانگر بخشی از باورها، عقاید، سنتها و آیینهای عدهای خاص بودند. عدهای که با یک نگاه جامعتر ارتباط زیادی با افراد حاضر در جامعهی امروزی دارند و نمایندهی افکار و اندیشه های آنان میباشند. در این بازی سعی میشود تا با بارز کردن افکار منفی انسانها، چهرهی پلید انسانها را بهتر نمایش داده شود. تشخیص گناهکار و بیگناه و قضاوت در مورد افراد از جمله مسائلی میباشد که در این بازی به آن اهمیت بالایی داده میشود. مجموعهی اینها باعث میشود تا بازی را یک Survivor Horror موفق بشناسیم.
سوال اصلی اینست … آیا Downpour کیفیت سری کلاسیک را دارد؟ در نگاه اول نه؛ ولی در یک نگاه کلی توانسته است تا ابهت گذشته را برگرداند و به عنوان یک بازی با نام سایلنت هیل، ارزش بازی کردن را داشته باشد. جو حاکم بر بازی نوید یک سایلنت هیل خوب را میدهد. اما متاسفانه به علت مشکلات فنی بازی، کیفیت بازی افت شدیدی پیدا کرده است. از طرفی سیستم ذخیره ی بازی دارای ایراداتی میباشد که عملا Auto Save بازی را بدرد نخور میکند. با این حال آن چیز که ما از سایلنت هیل میشناسیم در این بازی یافت میشود. وجود داستانی پر کشش در کنار شخصیتهای نمادین، پیامد یک بازی نسبتا خوب را به ما میدهند. پس اگر میخواهید از این بازی لذت ببرید؛ بهتر است سایلنت هیل 2 را از ذهن خود پاک کنید و با ذهنیت Homecoming وارد بازی شوید.
بازی کاملا گنگ آغاز میشود. Murphy Pendleton شخصیتی میباشد که در گذشته به دلیل دزدی به ندامتگاه Ryall منتقل شده است. در شروع بازی ما او را به همراه یکی از نگهبانان زندان ملاقات میکنیم. نگهبان زندان که George Sewell نام دارد سعی میکند تا مورفی را به حمام زندان مشایعت کند تا در آنجا معملهای با او داشته باشد. صحبتهای جرج هیچ اثری از هدف آمدن شما به آنجا را نشان نمیدهد. موقعی که وارد حمام میشوید؛ با پیشنهاد جرج شیرهای حمام را باز میکنید تا با بخار حاصله از آن، دید دوربینهای امنیتی به طور کامل کور شود. کم کم میتوانید متصور شوید که چرا در اینجا حضور دارید. سپس چاقویی را که در گوشهای قرار دارد را برداشته و منتظر فردی به اسم Patrick Napier میشوید تا او را بکشید! از صحبتهای مورفی این گونه به نتیجه میرسیم که پاتریک در گذشته همسایهی او بوده است. اما همچنان علت این کار مورفی در حالهای از ابهام قرار دارد. بعد از چتد ثانیه درگیری، شما پاتریک را میکشید. همینجا کات سین تمام میشود و شما را در سلول خود در حالتی که از خواب میپرید نشان میدهد. هرچندبه نظر میرسدکه این مشاهدات شما چیزی جز کابوس نیست؛ اما حرفهای جرج به هنگام خارج کردن شما از سلولتان، این ذهنیت را دور میکند. بعد اینکه از سلول خارج شدید جهت انتقال به کامیونی مشایعت میشوید. در آنجا با Anne Cunningham که گویا مسئول تحویل گرفتن شماست آشنا میشوید. از نوع برخورد Anne مشخص است که او شما را تا حدودی میشناسد. بعد از مدتی کامیون شروع به حرکت میکند. اما بی احتیاطی راننده باعث میشود تا داخل درهای سقوط کنید. با سقوط به دره شما از بند پلیس رها میشوید. اما این آزادی نوعی وارد شدن به یک زندان جدید میباشد.
داستان بازی قابل قبول میباشد و دوباره توانسته است شما را به خوبی وارد فضای سایلنت هیل کند. دیالوگهای خوب بازی بعضا موجب کنجکاوی و بعضا موجب سردرگمی و به فکر فرو رفتن شما میشوند. روایت داستان بازی نیز عالی میباشد و خیلی با طومئنینه و آرام منتقل میشود. نحوهی واکنش افراد نسبت به وقایع رخداده طوری است که شما را به هر قضیهای مشکوک میکند. دوباره سعی شده تا بین شخصیتهای بازی رابطهای خاص برقرار باشد. تشخصی گناهکار و بیگناه کار سختی است که تا آخرین دقایق بازی شما را بلاتکلیف خواهد گذاشت. وقایعی که در بازی رخ میدهد به سختی علائمی برای نتیجه گیری نهایی در اختیار شما قرار میدهد. مورفی نیز شخصیتپردازی خیلی خوبی دارد که در کنار کیفیت خوب کار صداپیشهگی، تبدیل به یکی از بهترین قسمتهای بازی شده است.
از همان لحظات شروع بازی نوع خاصی از سردرگمی وجود شما را فرا خواهد گرفت. دوباره سوالات زیادی از خود خواهید پرسید که به این زودیها به جوابشان نخواهید رسید. نگاه عمیق Anne و شناخت نسبی او از شما، مهر تاییدی به گفتههای قبلی خواهد بود. با پیشروی در بازی و قرار گرفتن در موقعیتهای از پیش تعیین شده، گزینههایی جهت انتخاب به شما داده میشود. با تصمیماتی که شما خواهید گرفت، روند داستانی بازی دچار تغییراتی میشود که در نوع Ending بازی موثر خواهد بود. بازی در مجموع 6 حالت برای پایان دارد که 5 حالت آن در همان دفعهی اول قابل دسترسی میباد. پس همهی تصمیماتی که میگیرید بسیار حیاتی میباشند و از طرفی درونیات خود شما را به تصویر میکشند. پس اگر در انتهای بازی با پایانی عجیب مواجه شدید؛ بدانید خود شما نیز همانند آن پایان عجیب میباشید.
,همان طور که گفته شد؛ بازی ایرادات فنی زیادی دارد. بخش گرافیکی بازی دچار اشکالات فراوانی میباشد و بعضا شما را با یک بازی Polish نشده به اشتباه می اندازد. این اشکالات از بافتها گرفته تا نورپردازی قابل مشاهده هستند و نه نگاه نقادانه و نه چشم بصیرتی برای دیدنشان را لازم میبیند. بافتها در خیلی از موارد دیر Load میشوند و بعضا حتی بخشی از محیط نیز در زمان مشخص بارگذاری نمیشود. با گذشت زمان حتما این سوال را از خود خواهید پرسید که آبا اصلاTester ـی این بازی را امتحان کرده است؟ البته داستان به همینجا ختم نمیشود. مه که یکی از نمادهای شهر سایلنت هیل میباشد و تفاسیر گوناگونی را با خود به همراه دارد؛ اصلا کیفیت مطلوبی ندارد و بیشتر شما را یاد View Distanceهای خیلی کم در تنظیمات PC میاندازد. طراحی Monsterها نیزچندان وضعیت خوبی ندارد و بیشتر با بازیهای نسل قبل شباهت دارد. افت فریم نیز که بخشی از بازی میباشد. با این حال طراحی محیط نسبتا خوب میباشد و ساختمانها و اتاقها بافتهای قابل قبولی دارند. محیط شهری نیز طراحی خوبی دارد و دوباره شما را با کوچه پس کوچهها و خیابانهای مسدود خود به چالش میکشاند تا حس آواراگی را در شما افزایش میدهد. بارش باران به زیباتر شدن بازی کمک شایانی میکند. لباسهای شما نیز تحت تاثیر باران خیس میشوند. شروع بارش باران نیز به زیبایی کار شده است و خیلی آرام و با طمئنینه شروع بارش را مشاهده خواهید کرد. با این حال افکتهای به کار گرفته شده به هنگام بارش باران کیفیت خوبی ندارند. به هنگام درگیری با هیولاها شدت ضربات وارده بر روی چهره و لباسهای شما تاثیر گذار میباشد. پارگی لباسها و خون الود شدن چهرهی شما از بارزترین اینها میباشند. نحوهی راه رفتن شما نیز دچار تغییر میشود و نسبت به جراحات وارده لنگ لنگان حرکت میکنید. حتی لباس اول مورفی که لباس زندان او میباشد؛ به هنگام دویدن او دچار تغییراتی میشود.
Downpour توانسته است با شبیهسازی خود به سری کلاسیک (همانند رد شدن از پنجره برای وارد شدن به یک منطقهی جدید، شباهت اتمسفر بازی با شماره ی دوم بازی و طراحی محیط مشابه) جو مناسبی را برای بازی خلق کند. وجود برخی از صحنههای حادثهای و واکنش مورفی به آنها، تاثیر خوبی بر روی اتمسفر بازی گذاشته است. با این حال متاسفانه مورفی همیشه نسبت به وقایعی که در اطرافش در حال رخ دادن میباشد واکنش نشان نمیدهد. همین باعث میشود که تا حدودی به اتمسفر بازی لطمه بخورد. تغییرات زاویهی دوربین در این بازی نقشی کلیدی دارد. به هنگام باز کردن درها دوربین از پشت شانهی شما به روی در زوم میشود. با چرخاندن آنالوگ میتوانید در را باز یا بسته کنید. اگر بتوانید با اتمسفر بازی ارتباط خوبی برقرار کنید؛ همین بازکردن در خود باعث افزایش هیجان و استرس در شما خواهد شد؛ گویی که هر لحظه انتظار یک هیولا از پشت در را خواهید داشت. در برخی از مکانها نیز زاویهی دوربین بر روی یک لوکیشن ثابت میشود و از حالت پشت شانه خارج میشود. با این کار محیط عجیب و غریب و پرابهام بازی بیشتر شما را درگیر خود میکند. در برخی از موارد برای جابجایی از یک منطقه به منطقهی دیگر مجبور هستید از روی پلهای کم عرضی عبور کنید. در این حالت باید حواستان را جمع کنید تا با جهتدادنهای مناسب از طریق آنالوگ، از رول پل به پایین سقوط نکنید. برخی از افکتهای گرافیکی نیز به کمک این بخش میآیند و با اثرپذیری به چنین موقعیتهایی، هیجان بازی را افزایش میدهند.
یکی از بخشهای مهم سایلنت هیل که در گذشته مورد توجه خاصی قرار گرفته است، هیولاهای بازی میباشند. معمولا این هیولاها هم طراحی ظاهری خوب و هم علت پیدایش بحث برانگیزی دارند. به عنوان مثال یا نماد یک فرد گناهکار، یک مقتول، یک بیگناه و … میباشد. متاسفانه در این بازی طراحی این هیولاها چندان جالب نیستند که در نهایت باعث پدید آمدن شخصیتهای بی کیفیتی هستند. از آن طرف متاسفانه علل پیدایش آنها نیز نامشخص میباشد که به عبارت دیگر آنها را بی هویت میکند. هرچند شکل ظاهری آنها،علائم و نوشتههایی که در بدن آنها قرار دارد برخی از گمانهزنیها را در ذهن شما بوجود میآورند؛ اما حقیقت این است که اصلا خبری از شخصیتپردازی در این هیولاها نیست. هر یک از آنان نیز ویژگی خاص خود را دارند. مثلا Screamer همان طوری که از اسمش هم مشخص میباشد؛ با جیغ زدن سعی میکند تا تعادل شما را به هم بریزد. سیستم درگیری بازی نیز آنچنان جالب نیست و از یک ریتم تکراری پیروی میکند.
معمولا سایلنت هیل بادآور معماهای خوب میباشد که بخشی از بازی را تشکیل میدهد. برای حل معماها هم درجهی سختی وجود دارد. معماهای بازی خوب و چالش برانگیز هستند. اما متاسفانه برخی از آنها کاملا بی هدف و بدون دلیل خاصی انجام میشوند. به عنوان مثال بدون آنکه از قبل به دنبال چیزی باشید، آن را برمیدارید و با قرار دادن در سر جای خود که آن نیز نامشخص میباشد؛ کدی را دریافت میکنید. این کد به شما رمزی را نشان میدهد که بعد از چند دقیقه به محل وارد کردن آن خواهید رسید. به عبارتی سیستم تکراری 2 نسل قبل که قبل از بوجود آمدن معما، شروع به حلش میکردید در این بازی همچنان صادق میباشد. از طرفی برخی از معماها در ظاهر به سادگی حل میشوند؛ اما به دلیل طراحی و چیدمانی نچندان مناسب، نمیتوانید از ابزاری که در محیط وجود دارد برای حل کردن آن معما استفاده کنید. با این حال همچنان معماهای خوب در بازی یافت میشوند. معماهایی که با فایلها، نوشتههای روی دیوار و استدلالات شما رابطهی مستقیم دارد.,,مورفی سعی میکند تا با نگاه کردن به این ور و آن ور، حس سردرگمی را به شما منتقل کند. برخی وقتها از سرعت خود کم میکند و برخی جاها با خود حرف میزند. حرفهایی هم که در طول بازی زمزمه میکند میتواند کمک حال شما باشد و شما را انجام ماموریتها کمک کند. ماموریتها در 2 بخش اصلی و فرعی تقسیم میشوند. ماوریتهای فرعی در طول انجام بازی و گشت و گذار در بازی به سراغ شما خواهند آمد و معمولا در عرض چند دقیقه تمام میشوند. بدون شک اگر این ماموریتهای فرعی را از نظر داستانی دنبال کنید بسیار برای شما لذت بخش خواند بود. معماهای خوبی نیز در این بخش گنجانده شده است.
بخشی از بازی در Other World دنبال میشود. در این قسمت بیشتر تمرکز شما به فرار کردن از دست یک گوی منور میباشد. شما باید خیلی سریع راه فرار را پیدا کنید و نگذارید آن گوی به شما نزدیک شود. با هر چه نزدیکتر شدن آن به شما سرعت شما کاسته میشود و باعث میوشد تا شما در حالتی لنگ لنگان حرکت کنید. جیغ و دادهای شما نیز گواهی بر ترس شما از این گوی نورانی میباشد. اتمسفر این بخش بر روی شما تاثیر گذار خواهد بود. درها پشت سر هم به روی شما بسته خواهد شد و راه فرار شما را محدودتر خواهد کرد. علاوه بر اینها در بازی یک سری حوادثی تعبیه شده است که صرفا قصد ترسناندن شما را بر عهده دارند. تقریبا اکثر این صحنهها غیر قابل پیش بینی میباشند. کلاغها هم که همیشه در بهم زدن سکوت مطلق نقش کلیدی بر عهده دارند؛ در این بازی نیز به وظیفهی خود به خوبی عمل میکنند.
شاید سایلنت هیل را جزو بازیهایی دانست که موسیقی بازی بشدت روی اتمسفر بازی تاثیرگذار است. با یک مرور به این سری متوجه میشویم که موسیقیهای بازی چه در نوع ملایم و چه در نوع ترسناک و خشن، موجب هر چه بیشتر غرف شدت گیمر در داخل بازی میشود. بدون شک Akira Yamaoka در گذشته تاثیر بسزایی در ارتقای کیفی این بخش داشته است؛ اما متاسفانه این بار خبری ار او در قسمت آهنگ سازی نیست. جایگزین او در این بازی Daniel Licht میباشد که در کارنامهی خود، آهنگ سازی برای سریال Dexter را میبیند. بدون شک عدم حضور Yamaoka تا حدودی باعث افت این بخش شده است اماخوشبختانه موسیقیهای بازی در کیفیت مطلوبی قرار دارند و همچنان روی اتمسفر تاثیرگذار میباشند. با این حال بخش صدا آنچنان هم بی ایراد نیست. زیرا که طراحی صدا کیفیت بالایی ندارد. میکس صدا نیز جالب از آب در نیامده است. طوری که ممکن است شما در محیطی که کاملا تنها هستید راه بروید؛ اما متاسفانه کیفیت نه چندان مناسب صداها باعث میشود تا شما فکر کنید شخص دیگری در حال قدم زدن میباشد.,,در بازی از سلاحهای گوناگونی میتوانید برای درگیری با هیولاهای موجود در بازی استفاده کنید. تکه سنگ، آجر، بیل، کلنگ، تبر و دیگر اشیای موجود در محیط به کمک شما خواهند آمد تا با حسی عصبانی، به سراغ دشمنتان بروید. البته اکثر این سلاحها بعد از مدتی استفاده دچار شکستگی میشوند و در نهایت از بین میروند. قابلیت پرتاب نیز در بازی گنجانده شده است و شما میتوانید هرچیزی را که به عنوان سلاح استفاده میکنید، تا فواصل دوری پرتاب کنید. همچنین با گرفتن این سلاحها جلوی ضربات، میتوانید از خود دفاع کنید. بدون در دست داشتن چنین سلاحهایی، قدرت دفاعی شما خیلی پایین میباشد. با نزدیک شدن هیولاها به شما، سرعت شما افزایش پیدا میکند که در واقع موقعیت فرار کردن از دست آنها را بهتر برای شما فراهم میکند. اگرچه فرار کردن از دست آنها عاقلانهترین کار میباشد؛ اما کسانیکه با این شیوه از بازی رابطهی خوبی ندارند، بدون شک با بیل و کلنگ به سراغ آنان خواهند رفت. سلاحهای گرمی نیز در بازی وجود دارد. موقعی که تیری برای شلیک نداشته باشید میتوانید از آنها نیز به عنوان یک سلاح Melee استفاده کنید.
در یک نگاه کلی بازی ایدههای خوبی رادر خود جای داده است. اما این ایدهها ناقص پیاده شدهاند. از طرفی وجود اشکالات گرافیکی آسیب جدی به بازی زده است. با این حال بازی اتمسفر قابل قبولی دارد و با تعاریف سایلنت هیل مطابقت دارد.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: بازگشتی خوب داستان وشخصیت پردازی عالی صداپیشگی عالی پیادهسازی یک سری از ایدههای مکمل نقاط ضعف:طراحی بد هیولاها مشکلات گرافیکی زیاد