ژانر ماجراجویی (Adventure Games)، یکی از قدیمیترین و موفقترین سبکهای موجود در بازار است. در سالهای دورتر و زمانی که بازیهای ویدئوای هنوز در دوران آغازین خود بوده و مشابه زمان حال طرفداران بیشماری نداشتند، این دسته از عناوین درصد قابل توجهی از آثار باکیفیت مارکت را تشکیل میدادند و به همین دلیل نیز تعدادی از این فرنچایزها همانند «Grim Fandango» و «Monkey Island» حداقل از منظر نام حتی برای بسیاری از بازیکنان کنونی نیز آشنا هستند. با اینحال و باوجود موفقیت بسیار خوب این گروه از بازیها در آن زمان، با افزایس محوریت هرچه بیشتر تعامل در محصولات جدید و پیشرفت تکنولوژی در راستای امکان دادن به سازندگان برای روایت داستانهای اکشنتر و هیجانانگیزتر، آثار ماجراجویی مطلق کمطرفدارتر شده و ژانرهای مدرنتری همانند اکشن-ادونچر و اکشن سومشخص پا به عرصه نهادند. بازیهای اکتشافی و یا به صورت غیررسمیتر، شبیهسازیهای پیادهروی(Walking Simulators) به طور عمومی در سال 2012 و باعرضه موفقیتآمیز «Dear Esther» مورد توجه قرار گرفتند. عنوان مذکور با به کنار نهادن اساسیترین بخش یک بازی کامپیوتری، یعنی گیمپلی، تمامی تمرکز خود را بر روی داستان و روایت متمرکز میکرد و مخاطب تنها نقش گوشی شنوا را داشت که با حرکت دادن شخصیت اصلی به طرف هدف بعدی خود، موجبات ادامه داستان را فراهم آورده و خود را غرق در آن مییافت. دلایل موفقیت Dear Esther پرتعداد بودند، اما یکی از مهمترین آنها مربوط به این میشد که اثر اساساً وامدار سبکی بود که به مدت نزدیک به بیست سال غیرفعال، و به دنبال یافتن طراحی جدیدی برای راهیافتن به بازار مدرن صنعت گیمینگ بود. در کنار این مورد، سهولت اجرا و پیشبرد داستان در مقایسه با دیگر آثار و قابلمقایسه بودن آن با فیلمهای سینمایی از این نظر که مخاطب تنها در جایگاه بیننده قرار دارد، نیز باعث جذب بیشتر افراد غیرگیمر به Dear Esther و فروش بسیار خوب آن شد. حال پس از گذشت شش سال از آن زمان، سبک اکتشافی تبدیل به بخش مهمی از آثار تجربهمحور مدرن شده است. از داستانهای مرموز و تاریکی همانند «The Vanishing of Ethan Carter» تا روایات شخصی «Gone Home» و «Firewatch»، همگی در سبکی که اساساً چیزی جز راهرفتن در آن ممکن نیست، پیاده شده و به موفقیت رسیدهاند. درواقع یکی از بزرگترین ویژگیهای این ژانر، انعطاف شدید آن در ارائه تجربههای مختلف است، به طوری که در بستر آن میتوان به اکثر تمهای داستانی دست یازیده و عنوانی متناسب با آنها ارائه کرد. با این حال این نوع از بازیها تا به این لحظه بیشتر برای دو موضوع عمده به کار گرفته شدهاند. روایت داستانی عمیق همانند Firewatch، و یا تجربهای با گیمپلی بیشتر برای آثار پازلمحوری مثل «The Witness». هردوی این بازیها در کنار داستان و گیمپلی منحصربهفرد خود، دارای اتمسفری بسیار دقیق و کارا هستند، درواقع محدودیت دیگر بخشها در اینگونه محصولات به سازندگان این امکان را میدهد که قسمتهای شهودی ساخته خود، همانند گرافیک و طراحی صدایی، را تا حد اعلایی بهبود ببخشند و به همین دلیل نیز بسیاری از این آثار در این موارد بسیار قوی عمل میکنند. «Shape of the World» دقیقاً در همین سبک و پس از گذر از یک پروسه ساخت بسیار طولانی، آماده تجربه توسط طرفداران این سبک شده است و قصد دارد با طراحی بصری نوآورانه و موسیقی اتمسفریک، خود را در کنار بزرگترین آثار این سبک قرار دهد.
نقد و بررسی بازی Shape of the World بر اساس نسخه ارسالی سازنده برای وبسایت بازیسنتر نوشته شده است.
مجموع امتیاز - 7.5
7.5
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: طراحی بصری بینظیرتجربهای منحصر به فردصداگذاری مناسبقابل تجربه توسط تمامی افرادنقاط ضعف:عدم وجود داستانی مشخصبدون هیچگونه چالشنمیتوان از آن به عنوان یک بازی واقعی یاد کرد