شما یک شکارچی اجنه هستید. نه از آن مدلهای کُنستانتینی جنتلمن. از آن مدلهایی که همه تنشان خالکوبی است و کُت بنفش میپوشند. یک دوستدختر دارید که رسما عقلش را از دست داده است. تنها دوست شما یک شیطان مستعفی است که جانسون صدایش میزنید؛ و وقتی چیزی را جانسون صدا میزنید خیلی معنیها میدهد، حالا اگر همین دوستدختر خُلوضع شما را شاهزاده قصر شیاطین از چنگتان دربیاورد؛ قطعا خاک سرزمین شیاطین را به توبره خواهید کشید.
Shadows of the Damned به طرز مضحکی احمقانه است. شوخیهای گستاخانه دارد، برای ذخیره کردن بازی باید منتظر باشید یک جن یک چشم روی زمین کنار پای شما مدفوع کند و یک غول دارد که فقط F-Bomb اینور آنور پرتاب میکند و همه این حماقتها؛ به طرز خیلی عجیبی نو و اصیل هستند. و از آنجایی که پر فروشترین بازیهای حال ِ حاضر حتی از نسخههای قبلی خودشان هم تقلید میکنند، نو بودن برای یک بازی امتیاز خیلی مثبتی محسوب خواهد شد.
داستان Shadows of the Damned به همان سادگی است که بالا گفته شد؛ دوستدختر گارسیا هاتسپور خودکشی میکند و فلمینگ؛ فصلالخطاب ِ شیاطین او را به سرزمین خودش در دل ِ شیاطین نفرین شده میبرد. گارسیا کت چرم بنفشش را تنش میکند و همراه با جانسونش برای به چنگ آوردن عشقش به سرزمین تاریکیها میرود. این خود داستان نیست که جذابیت خاصی دارد؛ دیالوگها و شخصیتها و داستانهای جانبی آن هستند که ماجرا را برای مخاطب جذاب میکنند. در طول بازی مخاطب از قوانین عجیب و غریب سرزمین شیاطین آگاه میشود؛ با ماجرای شیاطین VIP آشنا میشوید و البته با شوخیهای گُستـاخانه بازی همراه خواهید بود. SotD یکی از بهترین زمینههای داستانی چند وقت اخیر را دارد؛ بهترین نیست اما به اندازهای خوب هست که مخاطب را همراه خود ببرد.
اما طراحی صدای سرزمین شیاطین بینظیر است. Akira Yamaoka نامی است که خواندش گوشنوازی میکند؛ اما حتی با وجود این اسم پشت طراحی صدا و موسیقی بازی، این بخش از Shadows of the Damned بهترین بخش بازی محسوب میشود. ساخت و انتخاب موسیقیها، طراحی صداها و حتی دوبلاژ شخصیتها بدون ذرهای اشکال و در بهترین سطح ِ ممکن صورت گرفتهاند. موسیقی بازی با شرایط آن کاملا هماهنگ است. در ابتدای بازی با یک موسیقی اسپانیایی همراه میشوید که با کشتار خونآلود شیاطین توسط هاتسپور و جانسون؛ یادآور فیلمهای تارانتینو و یا حتی بیموویهای دوران طلایی هالیوود خواهد شد. موسیقی بازی از گیتارنوازیهای اسپانیایی و قطعات احساسی پیانو تا ترانههای هوی متال را شامل میشود و اصلا یک ریتم ثابت ندارند. اما همین تنوع با اجرای مناسب خود شرایط منحصر به فردی به موزیک بازی بخشیده است.گارسیا در طول سفرش به اعماق سرزمین شیاطین با جانسون همراه است. کله اسکلت معلقی که دل ِ خوشی از ماجراجویی ندارد اما در نهایت تنها رفیق گارسیا در این سفر است. جانسون تنها اسلحه گارسیا محسوب نمیشود؛ بلکه به قول خودِ او آچار فرانسه ماجراهای گارسیا است. در طول ِ گیمپلی جانسون تبدیل به یک سلاح کمری؛ یک مسلسل و یک شاتگان و در نهایت یک مشعل با کاربردهای متنوع (از روشن کردن محیط تا بیرون ریختن دل و روده شیاطین) میشود و تا آخر بازی عملا همینها تنها اسلجههای گارسیا هستند. ممکن است به نظر تنوع اسلحه در بازی کم باشد اما در طول بازی همین اسلحهها ارتقا میابند و به سلاحهای جدید؛ با طراحیهای منحصر به فرد تبدیل میشوند. مثلا مسلسل گارسیا در واقع دندان شلیک میکند و در مراحل پایانی بازی یک سیستم هدفیابی کارآمد به آن اضافه میشود. یا سلاح ِ کمری او که جمجه پرتاب میکند بمبهای بزرگی پرتاب میکند که میتوان به عنوان مین از آن استفاده کرد یا برای باز کردن مسیر از آن استفاده کرد.
کریستوفر یک شیطان گردندراز است که نقش بازرگان در RE4 را ایفا میکند. او الماسهای سفید رنگ شما را میخورد و به شما بطریهای تکیلا (کسی که کُت چرمی بنفش میپوشد با خوردن تکیلا هم سلامتیاش پُر میشود) و الماسهای قرمز میفروشد. با الماسهای قرمز گارسیا میتواند اسلحه یا سلامتی خود را ارتقا دهد. ارتقا دادن اسلحهها به طرز محسوسی گیمپلی را برای مخاطب شیرین میکنند. هرچند تکرار ِ یک بازرگان که همه جا هست شاید چندان مطلوب نباشد اما قطعا سیستم ارتقای بازی یکی از نقاط مثبت آن محسوب خواهد شد.
SotD توسط انجینی ساخته شده است که بخاطر یک چیز بیش از همه معروف است: همه بازیهای ساخته شده با این انجین شبیه هم هستند. اما SotD نشان داد که سازندههای این بازی لااقل در زمینه بصری تنبلی نکردهاند. هرچند هنوز رنگبندی و کیفیت کلی بازی امضای اپیک و موتور آنریل را دارد؛ اما سازندگان بازی توانستهاند یک نظام بصری منحصر به فرد با رنگبندیهای عجیب و غریب و نورپردازیهای دوستداشتنی خلق کنند. از افکت Vignette بازی تا رنگهای بنفش و قرمز عجیب و غریب محیط بازی هرچند ممکن است در نگاه اول عجیب به نظر برسند؛ اما بلافاصله جلوه خاصی به فضای بازی میبخشند. SotD بواسطه انجینی که دارد قطعا از نظر گرافیک تکنیکی حرف چندانی برای زدن نخواهد داشت اما از نظر هنری خیلی پویا و تازه به نظر میرسد.
Shadows of the Damned یک تجربه 10-12 ساعته دوستداشتنی برای مخاطبین خود خواهد بود. اما بازی نیست که هرکس از آن لذت ببرد. شاید برای اینکه مخاطب با بازی ارتباط برقرار کند باید ذهن خود را به همان اندازه آماده شوخیهای تند و گستاخانه بازی و خشونت بیحاصل و مضحک آن کند. اما اگر آماده پذیرش این نوع از تفریح هستید؛ SotD تجربهای خواهد بود که تمام و کمال از آن لذت خواهید برد. اما بازی آنقدر امکانات متنوعی را به مخاطب نخواهد داد تا او را به بازی دوباره ترغیب کند. حتی این امکان که بازی را با آپگریدها و آیتمهای کسب کرده از اول شروع کنید وجود ندارد. به نظر میرسد دیگر در این بازی خبری از وسواس میکامی نیست و تحت فشار منتشر شده است. بازی هنوز جای زیادی برای رفع اشکال و رسیدگی به اشکالات جزئی داشته است. شاید بتوان استدیو سازنده یا ناشر را مقصر دانست؛ اما مهم این است که با کمی رسیدگی بیشتر به بازی میشد یک شاهکار به یاد ماندنی به مخاطب تحویل داد. اما با همه این اوصاف SotD هنوز یک بازی خوب؛ یک ایده نو و اثری کاملا اورجینال و اصیل است که میتواند شروعی برای یک فرانچایز خوب باشد. ,,مکانیزم اصلی گیمپلی بازی یادآور یکی از بازیهای سابق شینجی میکامی است: Resident Evil 4. اما تغییراتی برای سریعتر شدن جریان بازی با توجه به شرایط متفاوت آن با RE4 اعمال شده است. بازی اکثرا از یک نمای رویشانه مرسوم پیگیری میشود؛ گارسیا جانسون را هدف میگیرد و و شلیک میکند. پایه کلی مبارزات در بازی خیلی شیرین است. مبارزات به موقع و جذاب صورت میگیرند و دشمنان متنوع با شیوههای مبارزه متنوعی بازیکن را به چالش میکشند اما این سیستم مبارزه مشکلاتی هم دارد. انیمیشنهای بازی در بهترین وضعیت نیستند و این بیشتر از همه وقتی به چشم میآید که درگیر مبارزه هستید و در یک گوشه گیر افتادهاید. سیستم هدفگیری بازی درست مثل RE4 با یک خط (بخوانید لیزر) دنبال میشود اما این سیستم هدفگیری برای بازی مثل SotD که گیمپلی سریعی دارد چندان مناسب نیست. خصوصا در فواصل دور مخاطب با مشکل هدفگیری دقیق روبرو خواهد شد. شیاطین با یک حرکت خیلی ساده کل هدفگیری شما را به هم میریزند و سیستم خیلی دقیق لیزری بازی نمیتواند درست هدف را دنبال کند. نمای بازی هنگام هدفگیری زیادی به گارسیا نزدیک است و وقتی یک گوشه در محاصره شیاطین قرار گرفت شاید مخاطب اصلا نبینید که دارد چهکار میکند. هرچند بعد از مدتی این شرایط برای بازیکن عادی خواهد شد؛ اما هنوز هم یک نقطه ضعف بزرگ برای بازی محسوب میشود.
باسهای بازی طراحیهای جسورانه، گستاخانه و منحصر به فردی دارند و معمولا با یک پیشداستان جالب همراه هستند و در عینحال که کاملا جدی طراحی شدهاند همگی همان حالت “مسخره” کل جو بازی را دارند. یکی از باسهای بازی جورج است. جورج زمانی که نمرده بود هرگز سیر نمیشد؛ او در آخر اول ساز دهنی و سپس گوشت ِ تن خودش را میخورد و حالا در هیبت یک مرد قوی هیکل مقابل گارسیا است. اما از دهن او صدایی جز ساز دهنیاش شنیده نمیشود. در جایی دیگر جورج تغییر حالت داده و در هیبت یک هیولا سوار بر اسبی غولپیکر میشود. بازیکن درگیر یک مبارزه جدی میشود اما درست همینجاست که اسب روی زمین مدفوع میکند و از مدفوعش تاریکی خارج میشود و فضای محیط را پر میکند. مبارزه با باسهای بازی متنوع و جالب است. برای مبارزه با باسهای SotD سازندگان آن مخاطب را به چالش میکشند؛ بازیکن فقط نمیتوانید به یک توپ ِ گوشت شلیک کند و شاهد بیرون ریختن خون باشد. هر باس در واقع یک پازل کوچک است که مخاطب اول باید آن را حل کند و سپس با او مبارزه کند.,در بحث هوش مصنوعی در واقع دشمنان شما در این بازی به هوش مصنوعی نیازی ندارند. قرار نیست یک اکیپ کماندویی از ارتش روسیه به شما حمله کنند تا بازیکن با مقایسه رفتار آنها با یک آمیب از هوش منصوعی بازی آزرده شود؛ اینجا دشمنان شما شیاطینی هستند که خیلیهایشان شاید حتی سر نداشته باشند. فقط به شما حمله میکنند. و همین برای به چالشکشیدن مخاطب در درجات سختی بالای بازی کافی است.
گیمپلی SotD متنوع است. یکی دیگر از کلماتی که در میان پرفروشترینهای دنیای بازیهای رایانهای به فراموشی سپرده شده است؛ یا تعاریف جدیدی پیدا کرده است. تنوع در SotD به یک مرحله موتورسواری خلاصه نمیشود. SotD طیف گستردهای از پازلها؛ مبارزات، مراحل دو بعدی ارکید، لوستر سواری و… را به مخاطب ارائه میدهد و خبر خوب این است که همه این مراحل دارای طراحیهای خوب و جذابیتی خاص هستند.
اگر بگوییم بیموویها در دنیای بازیهای رایانهای هم وجود دارند؛ Shadows of the Damned یک ادای دین محترمانه به گیمپلی همه آنهاست. شما در طول بازی الماسهای دُرشت جمع میکنید. مثل ایام قدیم که سکهخوری پیشه خیلی از گیمرها بود، یا با شکستن بشکههای مختلف الماسهای قرمز که برای آپگیرد اسلحهها استفاده میشوند پیدا میکنید.
هنگام مبارزه تنها چالش شما پیدا کردن هدف و شلیک به آن نیست. سیستم تاریکی در بازی و تنوع در دشمنان بازی یک چالش و تنوعی دوستداشتنی برای مبارزات بازی هستند. تاریکی در دنیای شیاطین چیز خوبی نیست. شاید در حد “اگه بری تو تاریکی میمیری”. و برای فرار از آن باید به کلههای بز نصب شده روی دیوار شلیک کنید و سعی کنید اصلا به اینکه چطور سر بز باعث نابودی تاریکی میشود فکر نکنید. اما شرایط مبارزه با تاریکی به مراتب پیچیدهتر هم میشود.
در هر مرحله از بازی شرایط برای گارسیا (و برای بازیکن) متفاوت خواهد شد. تاریکی هربار در شکلی متفاوت به سراغ او خواهد آمد. در حقیقت اتفاقات در گیمپلی SotD اصلا خطی نیستند. در حالیکه مخاطب خیلی راحت بعد از یک مبارزه سخت به سراغ یک آیتم برای باز کردن در میرود دست فلمینگ به سراغ او خواهد آمد و او را به نقطهای دیگر خواهد انداخت. SotD بر منبای خلاقیت جنون آمیزی ساخته شده است که به مخاطب اجازه نمیدهد تصور کند میتواند اتفاقی در گیمپلی بازی را پیشبینی کند.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: داستان و زمینه داستانی باس فایتهای جالب شوخیهای گستاخانه به خوبی جواب دادهاندنقاط ضعف:بازی آنطور که باید Polish نشده است امکانات مناسبی برای بازی دوباره در نظر گرفته نشده است انیمیشنها و زاویه دوربین بعضی مواقع آزار دهنده هستند