خبرها حاکی از ساخت قسمت دوم «Life is Strange» بود تا این که ساخت پیشدرآمدی برای آن به نام «Life is Strange: Before the Storm» نه توسط سازنده اصلی، «Dontnod» ، بلکه توسط استودیوی تازه تاسیس شده «Deck Nine» آن هم نه در مورد مکس، شخصیت اصلی بازی، بلکه در مورد کلویی تایید شد. علاوه بر این مدتها بعد تایید شد که صداپیشه اصلی کلویی، «Ashley Burch» نقش او را بازی نخواهد کرد و نویسندگان هم نویسندگان بازی اصلی نیستند. «Deck Nine» به نظر ماموریتی غیرممکن برای ساخت چنین پیش درآمدی برای یکی از محبوبترین بازیهای (Cult Favorite) داشت، ولی «BTS» بدون اینکه به ویژگیهای مثبت بازی اصلی صدمه بزند، داستان زندگی کلویی و اتفاقات «Arcadia Bay» و «Blackwell Academy» را توسعه میدهد.
اول از همه، بگذارید این موضوع روشن شود: ساخت پیشدرآمد برای «LIS» و مخصوصا نه درمورد «Max» ، بلکه «Chloe» تصمیم درستی بوده. داستان زندگی «Chloe» قبل از برگشت مکس و شروع اولین قسمت «LIS» به قدری کشش دارد و به این دلیل که بسیاری از وقایع قبل از «LIS» که بازی اصلی فقط از ما انتظار قبول کردن داشت را از نگاه کلویی توضیح می دهد، همین موضوع باعث شده شخصیت کلویی حتی بیشتر از قبل واقعی به نظر برسد. بسیاری از رفتارها و حرفها و کارهایی که کلویی در بازی اصلی انجام می داد و فقط باعث می شد فکر کنیم که چرا چنین کارهایی انجام می دهد دلیل آنها اینجا توضیح داده شده. کلویی همیشه حس میکند که اطرافیانش به او خیانت کردند، از مکس بهترین دوست او که ناگهان به سیاتل نقل و مکان کرد و کمکم حتی به پیامهای او هم پاسخ نمیداد تا مادرش که به تازگی با «David» آشنا شده که کلویی به شدت با او مشکل دارد، و همه ی این اتفاقات حدود زمانی اتفاق افتادهاند که او به تازگی پدرش را از دست داده. کلویی از زمین و زمان عصبانی است تا این که با ریچل، یکی از مهمترین کاراکترهای بازی اصلی آشنا میشود که ما هم هیچوقت او را ندیدیم! آشنایی کلویی و ریچل هسته اصلی بازی است. مسئله اینجاست؛ کسانی که «LIS» را بازی کردهاند(اگر بازی نکردهاید اینجا چکار میکنید؟) هم فقط از طریق گفتههای کاراکترها و گوش دادن به نظرات بقیه در مورد ریچل، او را میشناسند. ما هم دقیقاً مثل کلویی تا به الان او را ندیدهایم و نمیشناسیم. همین موضوع باعث شده آشنا شدن با ریچل برای ما هم مشابه با کلویی تجربهی اسرارآمیزی باشد. بازی به خوبی آشنایی اولیه را شبیهسازی میکند، هر دو طرف سعی دارند ذهن یکدیگر را بخوانند و هر چه سریعتر با خلق و خوی طرف مقابل آشنا شوند تا جواب های درستتری دهند. کلویی مدام از خود سوال میکند که اینجا چه حرفی باید زده شود؟ انگار که در حال سوال کردن از بازیکن است. نویسندگان به خوبی از این موضوع آگاه بودهاند و به همین خاطر بازی “دو حقیقت و یک دروغ” را گنجاندهاند تا همزمان با کلویی، بازیکن هم این وسط درگیر خواندن ذهن ریچل شود. اما برعکس کلویی؛ خواندن ذهن ریچل سخت است. همین تفاوت شخصیت، یکی پرطرفدار و یکی در تلاش برای درک کردن خصوصیات شخصیتی دیگری، تعامل بین این دو کاراکتر را به طرز عجیبی فوقالعاده ساخته. این اپیزود نشان میدهد که برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب، نیازی به انجام دادن کارهایی مثل به کشتن دادن یک شخصیت مهم ندارد، این که میتوان با تعریف کردن یک داستان در قالب یک زندگی معمولی هم به همان هدف رسید.
روند گیمپلی «Before the storm» همان روند «LIS» را دنبال میکند. گشتن در محیط، حرف زدن با کاراکترها و تعامل با محیط و شنیدن نظر کلویی در مورد هر شیئ و موضوع که به راحتی می تواند خلق و خوی او را برای بازیکن روشن سازد. کلویی از هرچه قانون و مقررات است خسته شده و تا آنجا که بتواند با آنها مقابله میکند. اگر تابلویی میگوید: اینجا سیگار نکشید! کلویی حتماً باید خلاف آن عمل کند. همین موضوع بارها او را به دردسر میاندازد و به همین دلیل به جای قابلیت «Rewind» بازی اصلی، سیستم «Balktalk» اینجا به کار رفته. اگر کاراکتری قرار است به کلویی زور بگوید، او قابلیت نه گفتن دارد! با دقت کردن به حرفهای هر کاراکتر، می توان کلماتی را پیدا کرد تا از آنها بر علیه خود او استفاده شود. او سعی می کند از هر طریقی و از هر حرفی استفاده کند تا موضع گفتگو را به نفع خود تغییر دهد؛ به خاطر این که این دقیقاً همان کاریست که کلویی انجام میدهد!
از موسیقیهای فوقالعاده بازی هم حتماً باید یاد کرد. Soundtrack این بازی توسط گروه «Daughter» ساخته شده. موسیقی های آرامتر «LIS» که نشان دهنده اخلاق مکس و آرامش قبل از طوفان «Arcadia Bay» بود، با آهنگهایی با ریتم سریعتر جایگزین شده و شخصیت کلویی را به خودی خود تعریف می کنند. صداگذارهای جدید و مخصوصاً صداگذار کلویی هم مناسب انتخاب شدهاند با این که گاهی اوقات صداپیشه حس مناسب دیالوگ را القا نمیکند که به نظر به دلیل کم تجربگی است.
با این که «BTS» برخی از ایرادات بزرگ «LIS» در بخش گرافیک مثل هماهنگی لب ها با حرفزدن کاراکترها و حالات صورت را برطرف میکند، ولی بازی همچنان از نظر تکنیکی لنگ میزند. گاه و بیگاه تکسچرهای بیکیفیت خواهید دید و بعضی موارد مثل مدل درختها به هیچوجه برای بازی منتشر شده در سال 2017 قابل قبول نیست. با این وجود، سازندگان دوباره از نظر طراحی هنری و خلق اتمسفر گل کاشتهاند، «Arcadia Bay» دقیقاً حس یک شهر آرام و کوچک را تداعی میکند و تمام این موارد توسط نماها و زوایای دوربین بینظیر و «Depth of Field» مناسب که روی موضوعی که بازی میخواهد بازیکن هم روی آن تمرکز کند نمایان شدهاند. اینجا با عنوانی سروکار داریم که به داستان سرایی سینمایی آن وابسته است و کارگردانی هنری و انتخاب دوربینهای آن کاملاً در حد یک فیلم سینمایی باکیفیت است.
اگر «LIS» به ما یادآوری میکرد که هر تصمیمی هر چند ناچیز عواقب و نتایج مخصوص به خود را خواهد داشت، «BTS» به ما اهمیت نگاه کردن از دیدگاه شخص دیگر را یادآوری می کند. حرفها و اعمال ما از دیدگاه دیگران می توانند به طرز کاملاً متفاوتی تفسیر شوند. مکس در بازی اصلی در مقابله با هر اتفاقی آرامتر و منطقیتر رفتار میکرد، ولی کلویی به دلیل عصبانیت، ناراحتی یا بیحوصلگی به هر موضوعی به شیوه دیگری نگاه می کند. جایی که مکس به مسخرهکردنهای اطرافیان گوش میکرد و بعضی اوقات حتی از کنار آنها با بیتفاوتی میگذشت، کلویی به آنها جواب میدهد. از طرفی قابلیت «Rewind» دقیقاً مناسب شخصیت مکس بود، مکس از آن نوع افرادیست که در مواجه شدن با هر اتفاقی، به زوایای مختلف آن نگاه میکرد و مهمتر از آن به عواقب کارهایی که انجام میداد فکر میکرد، در حالی که کلویی اصلاً به اینگونه موارد فکر نمیکند یا اهمیتی نمیدهد.
روایت داستان «BTS» به شدت متکی به «LIS» است، و به حدی مشابه آن داستانسرایی میکند که اصلاً حس نخواهید کرد که این بازی توسط استودیو دیگری ساخته شده. اگر قصد تجربه کردن این بازی را برای اولین بار دارید، اول از همه به سراغ «LIS» رفته و بعد از آن هم حتماً «BTS» را تجربه کنید، چرا که حالا این دو بازی به هم متصلاند. «Deck Nine» نقات قوت و دلیل محبوبیت بازی اصلی را به خوبی فهمیده، و اگر از طرفداران بازی اصلی بودید و به این استودیو جدید و ساخته آنها شک داشتید، از این موضوع مطمئن باشید؛ «Arcadia Bay» این بازی همان «Arcadia Bay» بازی اصلی و کلویی با این که این بار صدای متفاوتی دارد، همچنان همان کلویی است.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: کلویی و ریچل!داستان سرایی صادقانه و احساس برانگیزSoundtrack های فوق العادهطراحی هنری شهر Arcadia Bayنقاط ضعف:گرافیک تکنیکی ضعیفبعضی دیالوگ های نامناسب
من برعکس کار کردم :/ اول این بازی رو تموم کردم و تازه میخوام برم سراغ بازی اصلی ? .
البته برام اسپویل شد مرگ ریچل سر خوندن داستان نسخه اصلی تو ویکیپدیا 😐