استودیو «Piranha Bytes» شاید برای بسیاری از بازیکنان عناوین مدرنتر آشنا نباشد. کسانی که زمان خود را صرف تجربه شاهکارهای استودیوهایی همانند «CD Projekt Red» و «Bethesda» میکنند، مطمئنا مهلت کمتری برای انجام آثار دیگر شرکتها خواهند داشت و به همین دلیل نیز تعداد بسیاری بازی نقشآفرینی هر ساله در مقابل عناوین بسیار قدرتمند آن سال از چشم گیمرها دور میمانند. اما Piranha Bytes را میتوان یکی از اولین شرکتهای پایهگذار نقشآفرینی مدرن به صورت سومشخص و مبتنی بر مبارزات حرکتمحور دانست. رویکردی که باعرضه بسیار موفق و تاریخی «Gothic» به صورت گسترده و تجاری آغاز، و مدتی بعد در شماره سوم سری تحسین شده «The Elder Scrolls» به کار گرفته شد. با توجه به این مورد، نام این بازیساز کوچک آلمانی به دلیل اهمیت تاریخی و سبکشناختی برای اکثر طرفداران قدیمی نقشآفرینی شناخته شده است و بسیاری از آنها حتی پس از گذشت سالیان طولانی هنوز هم طرفدار و دنبالکننده عناوین این استودیو هستند. با اینکه با ظهور شرکتهای بسیار قدرتمند و فعال، و همچنین پیشرفت عظیم این سبک در سالهای اخیر، بازیهای جدیدتر Piranha Bytes دیگر آن اثرگذاری خود را از دست دادهاند و صرفاً تبدیل به آثاری «خوب» شدهاند، اما سازندگان گاتیک همچنان به توسعه عناوینی که حداقل خود به آنها عشق میورزند ادامه میدهند و آخرین عضو این کلکسیون عشقورزی، «Elex» است. Elex قطعا بهترین ساخته آلمانیها از زمان عرضه عنوان «Risen» است و با اینکه ایرادات همیشگی بازیهای این استودیو اعم از باگهای متعدد و مبارزات خشک را در خود داراست، اما با بهرهگیری از داستانی فوقالعاده، سیستم گشتوگذار عالی و شخصیتهای به یاد ماندنی، به راحتی تبدیل به یکی از بهترین عناوین نقشآفرینی سال جاری میشود.
نخستین موردی که پس از اجرای بازی توجه هر مخاطبی را به خود جذب میکند، ترکیب تماتیک سه جهانسازی مختلف در قالب یک دنیای واحد است. بسیاری از طرفداران نقشآفرینی به نحوی دنبالکننده عناوین علمی-تخیلی مانند مس افکت و فانتزی مثل ویچر و یا استیم-پانک همانند بوردرلندز هستند. خبر خوب برای تمامی این افراد آن است که قبل از تجربه Elex میتوانند اطمینان حاصل کنند که حداقل با بخشی از جهان بازی ارتباط خوبی برقرار خواهند کرد؛ زیرا سازندگان در توسعه این اثر قدمی بسیار ریسک محور برداشته و تمامی این طراحیها را در یک بسته قرار داده و تبدیل به بازی پیشرو کردهاند. تفکر قدم زدن در دنیایی پر از شمشیرهای جادویی و درختهای سر به فلک کشیده و در عین حال سوار شدن بر رباتهای جنگجو و داشتن سلاحهای فوق مدرن شاید برای بسیاری از بازیکنان رویاپردازی مضحکی است که احتمالا قابلیت تبدیل شدن به یکی از مادهای تجربه گرای اسکایریم را داشته باشد. اما یک عنوان کاملاً جدی مستقل با داستانی تاریک و استعاری که در دنیایی پر از شمشیرزنان قرون وسطایی و سربازان فضایی و راهزنان بوردرلندز روی میدهد؟ شوخی خوبی است! خوشبختانه توضیحات فوق شوخی نیستند و همانطور که بیان شد، Piranha Bytes حقیقتاً قدمی به این بزرگی در طراحی جهان Elex برداشته است و بازیکن در طول تجربه آن، شاهد یکی از بزرگترین و گوناگونترین دنیاهای موجود در عناوین نقشآفرینی اخیر خواهد بود. با این حال، مشخص است که پیادهسازی ایدهای با این مقیاس، باعث بروز سؤالاتی در مورد طراحی جهان و مراحل، پیوستگی جغرافیایی و داستانی و بالانس گیمپلی علاوه بر بخشهای معمول موجود در هر بازی RPG میشود. در ادامه این نقدوبررسی پاسخ تعدادی از این پرسشها را بررسی میکنیم.
Elex در سطح یک اثر سوم شخص نقشآفرینی است که در جهانی بزرگ و باز اتفاق میافتد و روایتگر ماجراهای «Jax» ، قهرمان داستان است (نامگذاری کاراکترها شاید ضعیفترین بخش بازی باشد). وی سابقاً عضو بلند پایهای از گروه Albها بوده است که قصد دارند با استفاده از Elex، مادهای مخدر و نیروزا، و پاک کردن احساسات و اتکای کامل به منطق، موجب تکامل انسانیت شوند. Elex از شهابسنگی که صدها سال پیش به زمین برخورد کرده و موجب سقوط انسانیت شده به دست میآید و گروههای مختلف بر سر آن در جنگ هستند. شخصیت اصلی بنابر دلایلی از گروه خود خارج میشود و حال باید به کمک دوستان جدید قدرت پیشین خویش را بازیافته و سرنوشت جهان را مشخص کند.
با استناد به توضیحات فوق و با تجربه بخش آغازین بازی، میتوان شباهتهای مشخصی به ویچر 3 یافت، دوربین سومشخص، قهرمان از پیش تعیین شده و ماموریتهای بسیار زیاد به همراه محیط فانتزی بخشهای اولیه، همگی یادآور عنوان مذکور هستند و شاید گفتن اینکه ویچر 3 نقش مهمی به عنوان الگو در ساخت حداقل قسمتهایی از Elex داشته است، بیراهه نباشد. اما همانطور که احتمالاً حدس زدید، اثر مورد نقد بسیار بیشتر از یک کپی ساده است و حتی در سادهترین مکانیکها نیز تفاوتهای اساسی با دیگر بازیهای این سبک دارد. به طور مثال، موردی که شاید در چند ساعت اولیه مورد توجه بازیکن قرار گرفته و حتی موجب دلسردی وی شود، کشش و آهستگی بیش از حد اتفاقات داستانی است. این مشخصه تا حد زیادی در خدمت طراحی جهان Elex است، اما میتواند مخاطبهای ناآماده را غافلگیر کرده و باعث کاهش ضریب سرگرمی برای کسانی شود که انتظار یک ورود قهرمانانه به جهان بازی را دارند. Piranha Bytes علاقه شدیدی به جوسازی داستانی قبل از پرداخت تمام و کمال به روایت دارد و این علاقه را در عناوین خود بروز میدهد. به همین دلیل حدوداً 10 ساعت اولیه بازی به آشنایی بازیکن با محیط و پیشزمینه روایی دنیای «Magalan» (سیارهای که رویدادهای Elex در آن رخ میدهد) میگذرد و مخاطب عملاً در این مرحله نمیتواند بسیاری از فعالیتهایی که آثار نقشافرینی با آن شناخنه میشوند، از جمله گشتوگذار بیوقفه را انجام دهد. به طوری که به هنگام ورود به اولین منطقه اصلی، شخصیت اصلی قدرت رودررویی با هیچکدام از موجودات ساکن آن را ندارد و تنها میبایست خود را تسلیم راهنماییها و ماموریتهای ارائه شده توسط سازندگان کند. بر اساس این رویکرد از طراحی، قریب به تمامی مراحل آغازین مبتنی بر تعامل با اعضای یکی از گروههای بازی است و تعداد معدودی هم که شما را به دل جنگل تاریک اطراف شهر میفرستند، تا مدتی به دلیل سختی بیش از حد غیر قابل اتمام هستند. این نوع از چینش ماموریت با اینکه احتمالا برای عدهای از طرفداران قدیمی نقشآفرینی که عاشق صحبتهای طولانی با تمامی شخصیتهای حاضر در بازی هستند خوش آید، اما برای افرادی که از همان اول انتظار رویارویی با دشمنان و افزایش سطح خود را دارند، خستهکننده خواهد بود.
اما سرعت پایین معرفی المانهای جهانباز و گیمپلی، بعد از مدتی پایان یافته و پس از عبور از این سد اولیه، آهنگ گیمپلی و روایت بازی در هماهنگی کامل با جهان Magalan، وارد فاز جدید و فوقالعادهای میشود. همانطور که ذکر شد، این اثر شامل سه منطقه به هم پیوسته است که از نظر ظاهری تم کاملاً متفاوتی دارند. شاید به نظر برسد که این گوناگونی شدید در یک عنوان با دنیایی پیوسته ایده خوبی نباشد و موجب غیر منطقی بروز کردن آن باشد. با این حال دقیقاً به دلیل آهنگ پایین عبور از یک منطقه به منطقه دیگر و عادت دادن قطره به قطره بازیکن به جهان بازی و گروههای پیرامون آن، این بخشهای جغرافیایی نه تنها موجب غیرعادی جلوه کردن Magalan نمیشوند، بلکه با قرار گرفتن در کنار یکدیگر با هارمونی و منطق داستانی قوی، موجب اثرگذاری و سرگرمی بیشتر مخاطب نیز هستند. Jax میتواند پس از اخذ تعدادی سلاح و قدرت به راحتی از جنگلهای پر از ترول و دایناسور (عناوین بیشتری باید از ایده دایناسور استفاده کنند)، وارد بخشهای جنگزده و علمی-تخیلی ربات محور شود و در این میان از کوههای برفی و یادآور اسکایریم نیز لذت ببرد. هر منطقه دارای فرهنگ و دشمنان خاص خود است که به زیبایی با محیط آن همخوانی دارند و با اینکه در عمل بسیار شبیه به یکدیگر هستند، اما به دلیل تفاوتهای عمده ظاهری، هیچگاه مواجه با دشمنان جدید در مناطق مختلف آنچنان تکراری نمیشود. به طور مثال در بخشهای زلزله زده و آتشفشانی، هیولاهایی با پوست سنگی یافت میشود که به هنگام مبارزه با آنها، صدایی همانند برخورد آهن و سنگ ایجاد و حس زنده بودن محیط به مخاطب القاء میشود. دیگر مناطق نیز به همین منوال دارای موجودات خاص خود هستند که مبارزه با تعدادی از آنها جالب و در مواردی بسیار سخت است.
علاوه بر گوناگونی جغرافیایی و حیات وحش، Elex در بخش ماموریتهای اصلی و فرعی نیز بسیار فوقالعاده عمل میکند، به طوری که مراحل بازی را میتوان در زمره بهترین و دقیقترین ماموریتهای ساخته شده در این نسل دانست. بیش از همه چیز اشاره به این موضوغ ضروری است که تعداد کوئستهای بازی بسیار زیاد است، به طوری که در هر منطقه کوچک، احتمال دریافت دهها ماموریت معمولی و بزرگ توسط شخصیت اصلی وجود دارد. حتی اچیومنتی مبنی بر کامل کردن 300 مرحله مختلف در این اثر گنجانده شده است که پس از دریافت آن نیز میتوان به شخصیتها و داستانهای جانبی جدید برخورد. جالب آنکه این کثرت ماموریتها مختص بخشهای جانبی نیست و مراحل اصلیElex نیز بسیار پر تعداد هستند و به موازات یکدیگر دریافت میشوند. انجام بعضی از آنها اجباری نیست اما میتواند باعث بروز مسیرهای جدید داستانی شود و حتی پایان بازی را نیز تغییر دهد. با این توضیحات به نظر میرسد که به دلیل ماموریتهای پر تعداد، گیمر نباید انتظار روایتی عمیق و جالب را در طول انجام آنها داشته باشد و تنها میبایست به دلیل دریافت پول و ابزار بهتر به دنبال اتمام این مراحل باشد. اما سازندگان در این بخش نیز نبوغ خود در ساخت عناوین نقشآفرینی را به تماشا گذاشتهاند و با اینکه مطمئنا تعدادی از بخشهای جانبی کوتاه بوده و مواردی همانند کشتن تعداد مشخصی از دشمنان برای دریافت پول هستند، اما بسیاری دیگر نیز با دقت بسیار زیاد و داستانی درگیر کننده طراحی شدهاند. درواقع یک سری از ماموریتهای این عنوان را میتوان از بهترینهای این سبک دانست، به طوری که بازیکن پس از اتمامشان مدت طولانی در فکر داستان و نتیجه آنها خواهد بود. دلیل این عمق و درگیر کنندگی ماموریتهای جانبی ناشی از انتخابات درست در طراحی آنها و مشخصا پیادهسازی ترتیبی است. بسیاری از مراحل بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند که شخصیت اصلی با انجام آنها روایت این مجموعه را پیش میبرد. سازندگان توانستهاند با تبدیل بازی به تعدادی داستان طولانی شامل مراحل مختلف، هم از چنگ مشکل روایت در طی ماموریتهای کوتاه بگریزند و هم به دلیل کیفیت بالای روایتهای جانبی Magalan، بازیکن را همواره مشتاق به انجام تعداد بیشتری از آنها نگه دارند. تأثیر انجام کوئستهای مختلف بر جهان و شخصیتهای بازی هم بسیار عالی پیادهسازی شده و طرز اتمام هر داستان علاوه بر آنکه تأثیر مستقیمی بر رفتار شخصیتها نسبت به کاراکتر اصلی میگذارد، باعث تغییر در محتوای مراحل دیگر و حتی قفل شدن و یا اضافه شدن آنها میشود. شاید بتوان تنها ایراد این اثر در بخش طراحی و ایدهپردازی را سیستم لوتینگ و جوایزی که به محاطب ارائه میدهد دانست. آیتمهایی که Jax در طول قسمت اعظمی از بازی به دست میآورد محدود به پول و معجونهای مرتبط با میزان سلامتی اوست. این رویه به سرعت موجب تکرار در بخش لوتینگ اثر میشود و گیمر اشتیاق جستجو و یافتن ابزار جدید را از دست میدهد، زیرا میداند که در هر حال در بهترین حالت تنها مقداری پول به دست خواهد آورد. البته تعدادی سلاح منحصرفرد نیز در محیط وجود دارند که میتوان با کمی جستجو به آنها دست یافت، اما با توجه به اینکه به دلایل نامشخص در اکثر موارد تجهیزات معمولی، قویتر از ابزار نامدار هستند، پیدا کردن این سلاحها هم تنها راهیست برای فروش و خرید انواع قویتر آنها. البته شاید افرادی که علاقه خاصی به جمعآوری و نگهداری اجناس کمیاب دارند از جستجو برای شمشیرهای افسانهای لذت ببرند. اما به طور کلی لوتینگ قویترین قسمت Elex نیست و با وجود داستانی عالی و ماموریتهایی بهتر، کسی نباید با انتظار یافتن ابزار قوی و لوتینگ معتادکننده با سراغ این عنوان بیاید.
متأسفانه بخشهای فنی Elex در حد و اندازه قسمتهای ایدهپردازی و طراحی آن پیادهسازی نشدهاند و عمده مشکلات اثر نیز از این بخشها ناشی میشود. اصلیترین ایراد بازی سیستم گیمپلی بدون تعادل و عجیب آن است که در مواردی بسیار عالی و در مواقعی نیز بسیار پایینتر از حد انتظار عمل میکند. به طور مثال همانطور که اشاره شد، موجودات حاضر در Magalan طراحی بسیار خوبی دارند و حتی تا حدی بیاد ماندنی نیز هستند. اما مبارزه با آنها در بعضی حالات تبدیل به بازی نفسگیر موش و گربهای میشود که بدبختانه همواره سرگرم کننده و جالب نیست. بسیاری از دشمنان حتی در صورت دریافت بهترین سلاحها نیز به صورت ناعادلانهای سخت هستند و میتوانند با یک حرکت شخصیت اصلی را به خاک بنشانند. این مورد را با عدم امکان فرار و جاخالی از حملات تعدادی از این موجودات ترکیب کنید تا دشمنانی فناناپذیر و بسیار خطرناک داشته باشید که با اینکه از دور جالب و مناسب حال محیط بازی هستند، اما در مبارزات نزدیک تبدیل به موانعی بزرگ برای ورود به بخشهایی از مناطق میشوند. حتی اگر مخاطبی موفق به کشتن یکی از ترولهای بسیار قدرتمند شود نیز به دلیلی سیستم لوتینگ ضعیف اساسا جز مقدار زیادی امتیاز تجربه چیزی نصیبش نخواهد شد، امتیازی که میتوان آن را از راههای دیگری همانند انجام ماموریتها نیز به دست آورد. حال در نظر بگیرید که انمیشینهای حرکتی و مبارزاتی نیز بههیچوجه زیبا و یا حتی خوب نیستند و با اینکه پس از گذشت مدتی میتوان به راحتی به کیفیت نسبتا پایینشان عادت کرد، اما همواره دلیل خوبی برای دوری از مبارزات باقی میمانند.
البته باید به این موضوع اشاره کرد که از نظر مکانیکی Elex عنوان بسیار پیچیده و دقیقی است و بر خلاف بسیاری از آثار همسبک خود، بیشتر به نقشآفرینیهای حرفهای مختص کامپیوترهای شخصی نزدیک است تا بازیهای سوم شخص معمول. مثلا درجه زره هر شخصیت جداگانه و نسبت به میزان و نوع دمیج ورودی از شخصیتی دیگر محاسبه میشود و خود نیز دارای نقطه شکست (Breaking Point) منحصربهفردی است. با این حساب بازیکن میبایست علاوه بر بررسی دقیق دشمنان مختلف برای فارغ آمدن بر آنها، نسبت به قدرت و ضعف تجزیهات خود نیز آشنا باشد تا حداقل به تعدد طعم مرگ را نچشد. علاوه بر این دمیج زده شده به دشمنان بر اساس درصد میزان سلامتی و با در نظر گرفتن قدرت زره آنها و بر اساس لوگاریتمی از عددی خاص، بسته به نوع زره در نظر گرفته میشود. سیستمی که در بازیهای تحسین شده D&D و اخیراً آثاری همانند «Pillars of Eternity» به استفاده گرفته شده و مورد علاقه مخاطبانی که زمان بسیاری را صرف شخصیسازی و آماده کردن کاراکتر خود برای مبارزات میکنند، است. به صورت کلی طراحی گیمپلی در پسزمینه عالی و در بخش بصری کمتر از حد انتطار است. متأسفانه در اینجا با اثری روبرو هستیم که در صورت داشتن منابع کافی میتوانست از نظر گیمپلی تبدیل به یکی از بهترین عناوین سال شود، اما به دلیل داشتن مشکلات عمده و حتی با وجود مکانیکهای بسیار مناسب، هیچگاه از سطح خوب بالاتر نمیرود.
از نظر گرافیکی هم Magalan همانند درگیریهای جای گرفته در خود بسیار صاف و بیآلایش است. به این معنی که محیطهای مختلف با وجود گوناگونی بسیار و قابل تحسین، هیچگاه از منظر بصری زیبایی خاصی به خود نمیگیرد و شبیه تمامی عناوین موجود دیگر در بازار هستند. البته میتوان از دیدگاه زیباییشناختی نیز به Elex پرداخت که در این صورت قضیه تا حدی فرق میکند. به دلیل هویت مبتنی بر تنوع دنیای بازی، طراحیهای لازم برای پیادهسازی چنین ایدهای به زیبایی هرچه تمامتر انجام شدهاند و حتی نظاره بر تفکر پشت بسیاری از مناطق در مواردی بسیار لذتبخش است. به عنوان نمونه بیابانهای Tavar و الهامهای آن از مکس دیوانه و یا شباهت بسیار جالب Edan با بخشهایی از اسکایریم در کنار یکدگیر مجموعهای بسیار زیبایی از تناقضات را ایجاد کردهاند. به طوری که حتی پس از 50 ساعت نیز عبور از یکی به دیگری لذتبخش باقی میماند. از منظر موسیقی هم مورد حدودا مشابهی را شاهد هستیم و آهنگهای ساخته شده برای بازی، در ضمن اینکه تا حد زیادی با هم متفاوت هستند، با دقت و منطق در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، پخش موسیقی سینت-پاپ متناسب با اتمسفر در بخشهای علمی تخیلی و یا آثار کلاسیک و حماسی در جنگلهای اطراف Edan میتوانند به راحتی تا آخر بازی مخاطب را آماده تجربه ماجراهای جدید نگه دارند.
در مجموع Elex اثر خوبی است که به دلیلی مشکلات فنی نمیتواند در کنار بهترینهای این سبک قرار بگیرد. اما با داشتن طراحی فوقالعاده و داستان تاریک و پیچیده در کنار محتوای بسیار زیاد، اضافه مناسبی برای کلکسیون هر طرفدار نقشآفرینی است. افرادی که زمان خود را تقدیم این عنوان طولانی میکنند مطمئنا ساعات لذتبخشی در Magalan خواهند داشت.
نقد و بررسی بازی Elex بر اساس نسخه ارسالی سازنده برای وبسایت بازیسنتر نوشته شده است.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: طراحی جهان باز عالی به همراه سیستم گشت و گذار بسیار خوبمحتوای بسیار زیاد صداگذاری مناسبنقاط ضعف:گرافیک فنی نچندان قویسیستم مبارزات ضعیفلوتینگ ناکارآمد