ایده اولیه بازی Raging Loop بر روی دو سوژه بسیار مرموز، ترسناک و در عین حال دوست داشتنی و عامه پسند استوار است؛ چرخه مرگ و زندگی و انسانهای گرگ نما! جذابیت نهفته در موضوعاتی که به دلیل ماهیت متافیزیکی خود کنجکاوی بیشتر مخاطبین را قلقلک داده و با اغوای قوی ادراک و منطق، ذهن را به جهان تخیل پرواز میدهند، باعث شده بسیاری از فانتزی نویسها، معمای بزرگ مرگ و امکان بازگشت دوباره به زندگی، و نیز موجودات افسانههای گرگ نما را دستمایه آثار هنری خود (در مدیومهای مختلف از جمله سینما، تلویزیون و بازیهای ویدیویی) قرار دهند. چرخه مرگ و زندگی دوباره، که اساسا در باور شرقی تناسخ ریشه دوانیده است، به خصوص برای طرفداران مانگا All You Need is Kill ایده چندان بکر و جدیدی نیست و اقتباس هالیوودی آن، Edge of Tomorrow به کارگردانی داگ لایمن (Doug Liman) باعث شده طیف وسیعتری از مخاطبین با آن آشنا شوند. انسانهای گرگ نما نیز که پای ثابت بسیاری از فیلمها و سریالهای نوجوانانه بوده و به لطف تکرار چندین و چندباره در آثار بعضا زرد، عملا بیشتر از ایدهای به شدت تکراری و نخ نما نمیروند. بر روی کاغذ ترکیب دیالکتیکی این دو ایده نیز نمیتواند منجر به سنتز یک محتوای چندان بکر و خلاقانهای شود و از این رو Raging Loop از همین ابتدای کار چالشی سخت را در مقابل خود قرار میدهد، خلق داستانی به واقع نوآورانه که در وحله اول از هر Visual Novel ـی انتظار میرود. اما Raging Loop با افزودن تم معما به دنیای گرگینهها و انسانهایی که برای غلبه بر پلیدیها و افشای حقیقت حتی مرگ را در آغوش کشیده و به سبب این شجاعت، با زندگی دوباره پاداش داده میشوند، توانسته یکبار دیگر نبوغ محض سازندگان ژاپنی در خلق داستانهای ترسناک و تبحر مثال زدنیشان در بیرون کشیدن ترس و دلهرههای روانشناختی عمیق از دل حتی نخنماترین ایدهها را به رخ بکشد.
داستان در دهکدههای کوچک و مرموز به نام Yasumizu آغاز میشود. یاسومیزو در اعماق یک جنگل انبوه و در ناکجا آباد ژاپن واقع شده و ساکنین آن در انزوایی ظاهرا خود خواسته و بدور از هرگونه تکنولوژی و نشانهای از دنیای مدرن امروزی زندگی میکنند. اما از آنجایی که هر اجتماع کوچک مرموز دور افتادهای از رازی بزرگ و دلهره آور محافظت میکند، مردم روستای یاسومیزو نیز گریبانگیر نفرین بسیار دهشتناک و دلهره آوری هستند، گرگینههایی که برای گرفتن انتقام کینهای کهن و متعلق به سالهای دور گذشته، به دهکده نفوذ کرده و بی آنکه سایر روستاییان متوجه حضورشان شوند هر شب یک نفر را قربانی کرده و به شکلی فجیع به قتل میرسانند!
همانطور که گفته شد ریشه این کینه و نفرت به گذشته و سالهایی که اکنون به دست فراموشی سپرده شده باز میگردد و کشف آن یکی از دهها گره داستانی عجیب و غافلگیر کنندهای است که در طول داستان با آن روبرو خواهیم شد، اما چیزی که در ابتدای بازی متوجه میشویم این است که گرگینهها یکی از پنج خدای حیوانی و نگهبان دنیای زیرین بوده و سالهاست به دنبال این نفرت عمیق، در پی انتقام از مردم دهکده بوده و به آنها اجازه خروج از روستا را نمیدهند. نفرین این انسانها زندگی در ترس بودن در میان گرگینهها و وحشت از قتلهای شبانه است. هیچ کس نمیداند قربانی بعدی کدام یک از دوستان و آشنایان، و شاید خود او، است؟
در چنین شرایطی است که وارد زندگی قهرمان افسرده داستان، هاروکی فوسایشی (Haruki Fusaishi) شده و کنترل او را در دست میگیریم. شروع بازی و به طبع داستان با یک معرفی اولیه طولانی و بسیار کند از شخصیتهای متعدد دهکده است. اما بعد از اتمام رونمایی آغازین، هیولای دربند Raging Loop به آرامی رها شده و به ذهن و آرامش روحتان حجومی بیرحمانه میبرد! گرگینهها هر شب یکی از اهالی دهکده را کشته و اشخاص باقی مانده تنها یک روز و تا رسیدن دوباره شب (و کشته شدن قربانی بعدی) فرصت دارند تا قاتل را پیدا کرده و مجازات کنند! روندی که بسیار شبیه به Visual Novel بسیار معروف دیگری به نام Danganronpa است و بازماندگان میبایست در کسوت یک کارآگاه باهوش و نکته سنج به دنبال رد پای قاتل گشته و به فاجعه پایان دهند. برخلاف انتظار هاروکی یکی از اولین قربانیان بازی بوده و به زودی کشته میشود اما نکتهای عجیب و رازی بزرگ در خصوص او وجود دارد که میتواند تبدیل به روزنهای امید بخش برای نجات مردم دهکده یاسومیزو از چنگال گرگینههای بیرحم باشد. هاروکی پس از هر بار کشته شدن دوباره به زندگی بازگشته و چند ساعت پیش از مرگ، چشم باز میکند. هاروکی پس از هر مرگ خاطرات ماقبل کشته شدن را به یاد میآورد، به غیر از اساسیترین سوال، او توسط چه کسی و به چه علت کشته شده؟ و به این ترتیب هاروکی مطلع میشود راز شکست دادن گرگینهها و غلبه بر آنها مردن چندین و چند باره و نزدیک شدن به راز نهفته در داستان است.
مرگ و زندگی مجدد علاوهبر تاثیر مستقیمی که بر روی پیشبرد داستان دارد، نقطه بکر و خلاقانه بازی است. خاطرات جدید هاروکی و ارتباط میان آنها به معنای ایجاد شاخههای داستانی جدید و انتخاب گزینههای متعددی است که دست پلیرها را برای پیشبرد داستان و آزادی عمل بیشتر باز میگذارد. گاهی شما در برخی از مکالمات یا بخشهای بازی به بنبستهایی بر میخورید که پیشروی بیشتر یا پی بردن به نکات پیچیده و مرموز را ناممکن میکند و اینجاست که مرگ به کمکتان آمده و به لطف خاطرات جدید، حال گزینههایی را در مقابل میبینید که تا پیش از آن و در زندگی قبلی وجود نداشتند!
جدای از ماهیت جذاب داستانهای کارآگاهی و پی بردن به رمز و رازهای پنهان، نکته دیگری که کشش داستان بازی را دوچندان میکند شخصیت افسرده و در عین حال شوخ طبع هاروکی است. ماجرای عجیب هاروکی و غلبه مداوم او بر مرگ از منظری، خود نفرینی بسیار بیرحمانه و نابود کننده است و میتواند هر شخصی را تا سر حد جنون، به تکاپو وا دارد اما هاروکی نگاهی طنز و غیر جدی به این ویژگی غیر عادیاش داشته و تلاش برای نادیده گرفتن دردها و رنجهای حاصل از آن، و در عوض توجه به نیمه پر لیوان و استفاده از زندگی بیپایان به عنوان یک نیرو و اسلحه برتر، منجر به خلق لحظات مفرح بسیار زیادی در دل یک داستان ترسناک و دلهره آور میشود.
بازی شروع کندی دارد اما در ادامه و از میانه فصل سوم به بعد مخاطب خود را به شکلی عجیب و باور نکردنی درگیر داستان و سرنوشت شخصیتها کرده و اگر بتوانید حدود سه ساعت ابتدای بازی را دوام آورده و از دل معرفیهای طولانی و کسل کننده زنده و سلامت بیرون آیید چنان با توییستهای حدس ناپذیر خود غافلگیرتان میکند که دیگر بیرون آمدن از فکر دنیای آن تبدیل به امری ناممکن میشود! و چیزی که این جذابیت روایی را کامل کرده و به سرحد کمال میرساند گیمپلی نوآورانه و بسیار خلاقانه بازی است. Visual Novel ها اساسا بخاطر ماهیت داستان محور خود مکانیکهای زیاد و پیچیده (نظیر اکشن) نداشته و گیمپلی آنها حول محور سر و کله زدن با رابط کاربری (UI) و گشت و گذار در منوها میچرخد. Raging Loop نیز از این قاعده مستثنا نیست، اما طراحی منوها و مکانیزم انتخاب درباره آزادی محض است.
سیستم انتخاب بازی در قیاس با سایر Visual Novel که اصولا خلاصه شده در انتخاب دیالوگ و دیدن نتیجه از پیش تعیین شده هستند، پیچیده و چالش برانگیزتر بوده و در ابتدای بازی، Rikako، یکی از شخصیتهای داستان با ظاهری چیبی و بسیار دوست داشتنی درباری آن به تفضیل توضیح میدهد اما فیالواقع آموزش اصلی پس از اولین مرگ هاروکی شروع میشود! جایی که یک گوسفند بامزه و نیمه احمق بر روی صفحه تصویر ظاهر شده و بزرگترین درس بازی را به شما میدهد، اگه جایی گیر کردی مردن رو امتحان کن! مرگ به معنای خاطرات جدید و در نتیجه اضافه شدن گزینههای بیشتر برای پیشبرد داستان است و از این رو RL را میتوان تنها عنوان تاریخ بازیهای رایانهای نامید که مخاطبین خود را تشویق به مردن میکند!
به طور کلی Visual Novel ها بر روی دو ستون داستان و تصویر استوار هستند. Raging Loop از منظر داستان دنیایی غنی و پیچیده دارد اما گرافیک و تصویرسازیهای آن را نمیتوان هم رده داستان دانست. تصویرها در این اثر بسیار نزدیک به مانگاها و انیمههاست اما به نظر میرسد بودجه محدود بازی باعث شده از حیث غنا و جزییات شانه به شانه داستان و روایت قرار نگرفته و کمی عقبتر بایستد. این ضعف اگرچه به تجربه بازی آسیب جدی وارد نمیکند اما چهبسیار لحظاتی که احساس میکنید کاملا محصور در تصاویر و قاب محدود آن هستید. با عبور از تصویرسازیهای کم و ناکامل، به صدا و موسیقی میرسیم که نقش بسیار پررنگ و انکار ناپذیری در شکل گیری دنیای بازی دارند. آهنگسازان ژاپنی را میتوان استاد القا ترس و دلهره با کمک نتهای موسیقی دانست و Raging Loop نیز از این ویژگی ذاتی بازیهای ژاپنی بیشترین استفاده را میبرد. آنقدر که میتوان گفت در بسیاری از بخشها این صدا و موسیقی است که به تنهایی بار تنش و دلهره را بر دوش کشیده و در غیاب تصاویر و انیمیشنهای پر زرق و برق، حس و حال درونی شخصیتها را دقیق، موجز و بی هیچ ملاحظهای به عمق روح و روان مخاطب تزریق میکند. فقط کافی است بازی را با هدفن و در خلوت و سکوت شب بازی کنید تا متوجه شوید از چه چیزی صحبت میکنم!
در مجموع Raging Loop را میتوان اثری بسیار جذاب و نفس گیر در ژانر ترس و دلهره نامید که علیرغم ایدههای تکراری خود میتواند به لطف یک آزادی عمل مثال زدنی و چاشنی کردن کمدی و عنصر رمز و راز به دنیای وهم انگیز خود، تبدیل به یکی از شاخصترین داستانهای مصور این نسل شود.
امتیاز بازیسنتر - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: داستان پیچیده، بسیار جذاب و پر از توییست¬های غافلگیر کننده دنیای بازی بسیار غنی و پر از جزییات است آزادی عمل Raging Loop در میان بازی¬های مشابه مثال زدنی است! خلق کمدی و لحظات مفرح در دل دنیایی وهم آلود و ترسناک! صدا و موسیقی مخاطب را مستقیما وارد دنیای گرگینه¬ها می¬کند!نقاط ضعف: شروع کند و کسل کننده تصویر سازی¬های کم، محدود و نچندان جذاباین بازی بر اساس نسخه ارسالی سازنده بر روی پلتفرم PS4 بررسی شده است