«Quantum Break» روایتگر داستان دو دوست قدیمی است که تصمیم میگیرند در شرکت «مونارک» اختراع جدیدشان یعنی دستگاه سفر در زمان را آزمایش کنند. همهچیز خوب پیش میرود تا آنجا که «پاول سرین» وارد دستگاه شده و با جلو بردن زمان، زمان دچار شکست و مشکلاتی میشود که تبعاتش نابودی آن و جامع بشریت است. حال در این راه قهرمان داستان، «جک جویس» وظیفه دارد تا با شرکت مونارک و پاول سرین که بعد از سفر در زمان دچار جنون شدهاست، مبارزه کند و زمان و البته جامعه بشریت را نجات دهد. البته این همه ماجرا نیست و بعد از انجام آزمایش سفر در زمان پاول و جک قدرتهایی بدست میآورند که به وسیله آنها میتوانند زمان را کنترل کنند. جک با استفاده از همین قدرتها باید به مقابله با سرین پرداخته و البته پرده از اسرار پشتپرده شرکت مونارک بردارد.
همانند آثار قبلی شرکت رمدی، Quantum Break با یک روایت ساده و اما پر قدرت و جذاب شروع میشود. اما داستان بازی بعد از یک شروع خوب در ادامه کمرنگ شده و تا نیمه دوم بازی هم خبری از آن جادوی رمدی نمیشود. نیمه اول بازی بیشتر حول و حوش پیدا کردن سرین میچرخد و بیشتر سعی دارد تا مخاطب را با جزئیات شخصیتها و گذشته آنها آشنا سازد. هر چند که به نظر میرسد کمرنگ شدن داستان به دلیل توجه بیشتر به گیمپلی بازی و قدرتهای کنترل زمان جک باشد. اما در عمل و نتیجه نهایی، به دلیل لولدیزاین نسبتا خشک و ساده مراحل اول و گانپلی نه چندان چالش بر انگیر آن، گیمپلی بازی نتوانسته مشکلات بخش داستانی را پوشش دهد و مجموع این عوامل دست در دست هم داده تا این افت داستان بیش از اندازه به چشم آید. اما داستان در اکت سوم بازی است که رنگ و روی تازهای به خوب میگیرد و به همان چیزی که از استودیو رمدی انتظار میرفت تبدیل میشود. با شروع اکت سوم گویا سازندگان بازی دچار تحول شده و تصمیم گرفتهاند تا از نبوغ و خلاقیت خود استفاده کنند؛ بطوریکه به نظر می رسد داستان بازی یه اولویت اول تیم سازنده تبدیل میشود. تغییر در نحوه روایت بازی، پرداخت بیشتر به روابط شخصیتها و وقوع اتفاقات مهم از جمله دلایلی هستند که باعث بهبود روند داستان کوانتوم بریک میشوند. در نهایت هم کوانتوم بریک با یک پایان مناسب و جمعبندی کامل تمام میشود و همانند النویک مخاطب را خیلی دچار سردرگرمی نمیکند. هر چند که شخصیتهایی مثل «مارتین هچ» و «بت» پتانسیل خیلی بیشتری از آن چه بازی به آن میپردازد را دارند و سازنده بازی میتوانست بهای بیشتری به این شخصیتها بدهد.
همانند النویک، در Quantum Break هم کالکتبل و فایلهای زیادی برای جمعآوری وجود دارد. فایلهایی که اکثرشان به گذشته، شرکت مونارک و النویک ربط دارند و خواندن آنها خالی از لطف نیست. Quantum Break علاوه بر روایت رایج خود، تصمیمگیریهایی را هم در پیشرو شما قرار خواهد داد که باید با کنترل شخصیت منفی بازی، پاول سرین و مراحل مرتبط به آن، به انجام این تصمیمها بپردازید. در طول بازی شما چهار بار تصمیمگیری خواهید کرد. هر چند تصمیمهایی که شما اتخاذ میکنید، تاثیری در پایان و کلیت داستان بازی ندارد اما روند مراحل بازی و مخصوصا لایو اکشنها را تغییر میدهد و در کل به ارزش تکرار بازی میافزاید. یکی دیگر از پیشرفتهای قابل تحسین برای استودیو رمدی، خارج کردن بازی از حالت تک قهرمانی است. بر خلاف مکسپین و النویک، عنوان کوانتومبریک دارای بیش از یک شخصیت اول یا همان قهرمان داستان است. جک جویس، پاول سرین و «لیام برک» سه شخصیت اصلی این عنوان هستند که به ترتیب در طول گیمپلی بازی، تصمیمگیریها و در بخش لایو اکشن کنترل آنها را به دست میگیرید. هر چند که کلیت داستان بازی بر روی جک جویس میچرخد، اما شخصیتپردازی سایر نفرات هم به قدری خوب انجام شده و در طول بازی به اندازهای کافی بر جزئیات و گذشته آنها پرداخت شدهاست که به راحتی میتوان با هر کدام از آنها ارتباط بر قرار کرد و به امید عرضه بستههای الحاقی مختص به آنها منتظر ماند. البته باید این نکته هم خاطر نشان کرد که جکجویس و باقی شخصیتهای Quantum Break هیچ وقت نمیتوانند آن حسی که مکسپین و النویک برای ما ساختند را تکرار کنند و شاید دلیل آنهم حضور شخصیتهای مختلف و نقش مفصل آنها در طول داستان و پرداخت کمتر به شخصیت اصلی داستان است.
همان طور که در ابتدا متن اشاره شد، Quantum Break با هدف ترکیب فیلم و بازی از همان روز اول توسط سازندگانش معرفی شد. در کنار بخش داستانی بازی ما شاهد تعدادی لایو اکشن هم هستیم. اولین نکتهای که در خصوص این لایو اکشنها قابل تقدیر بوده، بعد کیفی آنها است. لایو اکشنهای بازی بر خلاف انتظار با کیفیت بسیار خوبی ظاهر شدهاند و دارای استاندارد های لازم و کیفیت فیلمهای هالیوودی هستند. کست مناسب، استفاده از تکنولوژیهای روز و کارگردانی خوب لایو اکشنها دلایلی هستند که باعث موفقیت این بخش شدهاند. سازندگان بازی سعی کردهاند با قرار دادن لایو اکشنها، پرداخت بیشتر به جزئیات داستانی و شخصیتهای کوانتومبریک و البته به روایت داستان لیام برک بپردازند. در خصوص لیام هم باید گفت که او یکی از شخصیتهایی است که از دل استودیو رمدی بیرون آمده و خصوصیات و هدف او شبیه به شخصیت مکسپین است. البته لیام بر خلاف مکسپین با هدف نجات جان همسرش پا به داستان میگذارد. همانند پاول سرین که در طول بازی به عنوان قهرمان بد داستان معرفی می شود، مارتین هم در لایو اکشن ها این نقش را بر عهده دارد و عملا عامل اصلی بسیاری از وقایع مهم بازی است. در کل برای جمعبندی این بخش میتوان از Quantum Break به عنوان یک تلاش موفق برای کنار هم قرار دادن فیلم و بازی یاد کرد که نتیجه آن پرداخت کامل به شخصیتهای بازی و در نتیجه ارتباط مخاطب با آنها شدهاست.
در بعد گیمپلی، Quantum Break دچار فراز و نشیب نسبتا زیادی است. همانند داستان بازی که از نیمهدوم دچار تغییر و تحولات زیاد میشود، گیمپلی Quantum Break همین روند را طی کرده و از اکت سوم بازی است که به پختگی کامل میرسد. کلیت گیمپلی کوانتوم بریک یک عنوان شوتر سوم شخص بر پایه کاورگیری و استفاده از قدرتهای کنترل زمان جکجویس است. اما وقتی وارد جزئیات میشویم تقریبا میتوان گفت که کاورگیری نقش بسزایی در بازی نداشته و بیشتر قدرتهای جکجویس است که به شما کمک میکند تا مراحل را پیش ببرید. شوتینگ بازی هم خوب از کار درآمده، هر چند که شاید در شروع بازی کمی لگد اسلحهها و کار با آنها اذیت کند. به اسلحهها اشاره کردیم؛ کوانتومبریک دارای تنوع نسبتا خوبی از اسلحههای متفاوت مثل شاتگان و هندگان و … است که از این حیث تا پایان بازی تنوع نسبتا خوبی را ارایه میدهد. یکی از نگرانیهایی که قبل از عرضه Quantum Break وجود داشت، درجه سختی نسبتا کم آن بود. حال و بعد از تجربه بازی روی درجهسختی «هارد» میتوان گفت این نگرانیها درست بوده و تا اواسط اکت سوم بازی، جک جویس همانند یک ماشین کشتار به راحتی با قدرتهایش، قدرتهایی مثل توقف زمان، گریز زدن و ایجاد شیلد، دشمنان را از پیشرو برداشته و مراحل بازی را طی میکند. البته این وضعیت با ورود دشمنان جدید و البته جنگ با تعداد بیشتری از دشمنان تغییر کرده و رمدی توانسته است بالانس کافی بین درجه سختی بازی و قدرتهای جک جویس را در اواخر بازی ایجاد کند. یکی دیگر از نقدهای وارده بر گیمپلی، روند تکراری آن است به صورتی فرمولی واحد در طول پنج اکت حرکات شما را تابع خود خواهد ساخت که میتوان اینگونه بیانشان کرد؛ ورود به یک محیط جدید و خروج از آن، وارد شدن به محیط بعدی و درگیری با دشمنان و دوباره ورود به یک محیط جدید و تکرار این روند. شاید این وضعیت به خودی خود بد به نظر نرسد اما ترکیب آن با روند داستانی، درجهسختی مراحل اولیه و لول دیزاین نسبتا ساده آنها، گیمپلی تکراری را ارایه میدهد که البته از اکت سوم دچار تحول شده و روی سکه را بر میگرداند و در زمان مناسبی هم به پایان میرسد. هر چند که در نهایت کوانتومبریک عمق کافی در زمینه گیمپلیرا ندارد و هیچوقت نمیتوان آنرا با عنوانی مثل سری «گرز اف وار» یا شماره سوم مکسپین در زمینه گیمپلی مقایسه کرد، ساعتها مشغول به بازی کردن آن شد و همچنان لذت برد.
همانند النویک، Quantum Break هم با موتور اختصاصی شرکت رمدی «Northlight» ساخته شده که یکی از خصوصیات بارز آن سیستم نورپردازی فوقالعاده و جزئیات کامل آن است. با ورود به نسل هشتم، موتور نورتلایت هم یک نسل دچار تغییر و تحول شده و اینبار علاوه بر سیستم نورپردازی فوقالعاده در بقیه بخشها هم در کنار بهترین موتور های گرافیکی از لحاظ ارایه جزئیات قرار میگیرد. اولین نکتهای که در خصوص کوانتومبریک قابل تقدیر است، جزئیات واقع گرانه و بسیار خوب شخصیتهای آن است. به طوری که این جزئیات کامل باعث شده تا کنار هم قرار گرفتن بازی و لایو اکشنها این حس را در شما به وجود نیاورد که در حال تجربه دو دنیا متفاوت هستید. کوانتومبریک در هر دو زمینه تکنیکی و هنری عنوان قابل قبول و خوش ساختی است. لحظات زیادی در طول بازی بود که کنترلر کنسول را کنار گذاشته و مشغول لذت بردن از توقف زمان و صحنههای خلق شده با جزئیات آن توسط نورتلایت بودم. صحنهای که زمان متوقف شده بود و قطاری در حال بر خورد به یک ساختمانرا به تصویر میکشید، بیشک یکی از چشمنوازترین لحظات گیمری من بود که کوانتومبریک آن را برای من به ارمغان آورد. در بعد تکنیکی هم با ارایه ۳۰ فریم ثابت و البته رزولوشن 720P که به شخص هیچوقت در طول بازی متوجه 720P پایین بودن آن نشدم، با استاندارد های کنسول Xbox One هم طراز است و در بعضی از ابعاد هم توان این کنسول نسل هشتمی را به چالش میکشد. در کل کوانتومبریک از آن دست بازیهایی است که میتوانید دوستان خود را دعوت به تماشا آن کنید و بعد شاهد تعریف و تمجید آنها از وضعیت بخش بصری بازی باشید.
بعد از تجربه موفق النویک و «Trial Fusion» این بار نوبت به Quantum Break رسیدهاست تا گوشهایمان را نوازش دهد. یک بار دیگر «Petri Alanko» هنرمند با استعداد فنلاندی در رول صداگذار ظاهر شده تا در بخش صداگذاری و موسیقی بازی یک شاهکار را تحویل دهد. سوند ترکهای عنوان کوانتوم بریک و مخصوصا ترکهای «Whisper» و «Beth» جزو یکی از بهترین ترکهای نواخته شده توسط این هنرمند هستند و به راحتی میتوانند در پلیلیست روزانه شما قرار بگیرند، مخصوصا ترک «Whisper» که استعداد ناب و بینظیر Alanko را در قالب یک اثر گوشنواز نشان میدهد. در بخش صداگذاری هم الانکو به خوبی از صداهایی که در اختیارش گذاشته شده، اسفاده کردهاست و با ترکیب مناسب صدا ها باعث تاثیر گذاری بسیار زیادی در بهبود اتمسفر بازی، شدهاست. در بخش صداپیشگی هم کوانتومبریک بینقص عمل میکند. صداپیشگانی معروفی چون شاون اشمور و آدام گلین به خوبی از صداپیشگی شخصیتهای خود در بازی برآمدهاند و احساسات و عواطف خود را به خوبی به مخاطب در قالب شخصیتهای بازی و با توجه به روند بازی، بیان کردهاند. به عنوان مثال آدام گلین با تن صدای گرم و آرام خود به خوبی در رول یک شخصیت منفی ظاهر شدهاست و با شنیدن صدای او در طول بازی، به خوبی اهدف بد او در ذهن شما تداعی میشود.
نتیجهگیری:
Quantum Breakعنوانی است که به دو بخش کلی تقسیم میشود. نیمی از بازی یک عنوان نسبتا تکراری در بخش گیمپلی و داستان را ارایه داده و بخش دوم آن به طور کامل دچار تغییر و تحول شده و یک عنوان طراز اول و قابل قبول را ارایه میدهد. اما از این مقایسه که بگذریم، هر کدام از استودیوهای بازیسازی میراثی دارند که معمولا طرفداران آنها در عناوین ساخته شده در آن بازیها به دنبال آن هستند. به عنوان مثال سری آنچارتد به گیمپلی سریع و محیط های متنوع و داستان خود معروف است. بازیهایی که توسط استودیو ناتیداگ ساخته شده و از همان ثانیه اول رنگ و بوی عناوین این استودیو را میتوان در آن حس کرد. قطعا اگر انچارتد توسط استودیو دیگری ساخته میشد، هیچ وقت نمیتوانست به موفقیت امروزی خود دست پیدا کند. استودیو رمدی هم میراث خاص خود را دارد که شاید فقط طرفداران این استودیو میتوانند درک کنند منظور نگارنده این مطلب چیست و باید گفت اگر دنبال این میراث هستید، رمدی با کوانتومبریک بازگشته تا آن حس خوب مکسپین و النویک را به شما القا کند. حسی که تمام نکات منفی بازی را کنار زده و یکی از بهترین لحظات گیمری شما را رقم میزند.,خواندن نقد و بررسی,
صنعت بازیسازی این روزها آن حس تازگی و ریسکپذیری خود را از دست دادهاست و کمتر دیده میشود که استودیو دست به خلق «IP» جدید زده و به انجام ریسکهای بزرگ بپردازد. دیگر استودیوها و ناشران ترجیح به ساخت ادامه عناوین موفق قبلی خودشان را میدهند. اما در این بین همچنان استودیو هایی پیدا میشوند تا با ریسکپذیری و بلندپروازی دست به خلق اثری جدید را بزنند. «رمدی» یکی از آن استودیوها است. خالقان «مکسپین» و «النویک» با ساخت آخرین اثر خودشان سعی کردهاند تا هر چه بیشتر صنعت سینما و بازی را درهم بیامیزند. اثری که «رمدی» از آن به عنوان بلند پروازانهترین عنوانش یاد میکند و در توصیف آن از پختگی گیمپلی مکسپین و داستان و فضاسازی غنی «الن ویک» نام میبرد. حال پس از سه سال انتظار، عنوان «Quantum Break» منتشر شد و در مقاله پیشرو سعی شدهاست تا بررسی کامل این عنوان به صحت صحبت سازندگان آن و موفقیت یا عدم موفقیت ترکیب فیلم و بازی پی ببریم.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: روایت مناسب داستان از نیمه دوم به بعدپایان مناسب و جمعبندی کامل داستان لایو اکشنهاگرافیک چشمنوازصداپیشگان بازیPetri Alanko و مجموعی گوشنواز از آثارشنقاط ضعف:داستان، گیمپلی، لولدیزاین و کلیت نیمه اول بازیآسان بودن و نبود چالش در طول مراحل بازیروند نسبتا تکراری کلیت گیمپلی بازی