در دنیای سینما معمولا از فیلمهای ابر قهرمانی دو شرکت مارول و دیسی با نام فیلمهای پاپکورنی نام میبرند. فیلمهای پر خرجی که تنها برای سرگرمی ساخته شدهاند و عملا در آنها موضوعاتی مثل نجات بشر، جلوههای ویژه پر خرج و البته پیروزی ابر قهرمانان در پایان داستان به امری بدیهی تبدیل میشود که البته مخاطب چنین انتظاری را هم از این فیلمها دارد. اما این موضوع زمانی که وارد مبحث بازیها میشویم به صورت کلی تغییر مییابد. عناوین ابر قهرمانی در دنیای بازیها به دو دسته کلی تقسیم میشوند. عناوینی که بر اساس فیلمها ساخته شدهاند و در نهایت محصولاتی ضعیف و بدون کیفیت هستند و دسته دیگر عناوینی مثل سری آرکام و شماره آخر اسپایدرمن که نه تنها به شدت از کیفیت خوبی برخودارند، بلکه حتی پیشرو در سبک خودشان محسوب میشوند و در زمان انتشارشان مورد ستایش منتقدان و طرفداران قرار میگیرند. حال با عرضه بازی Marvels Avengers، شاهد یک محصول ابر قهرمانی هستیم که نه به قدری ضعیف است که بتوان از آن به عنوان یک شکست نام برد و نه آن قدر خوب است که بتوان آن را در کنار سری آرکام قرار داد. در عمل میتوان از بازی اونجرز به عنوان یک بازی پاپکورنی نام برد. محصولی که صرفا برای سرگرمی ساخته شده و هیچ تلاشی هم برای تغییر این تعریف نمیکند.
برای مشاهده بررسی ویدیویی بازی Marvel’s Avengers در یوتوب کلیک کنید
سال ۲۰۱۲ بود که اولین شماره از مجموعه فیلمهای ابر قهرمانی دنیای مارول با نام اونجرز منتشر شد. فیلمی پر خرج و سرگرم کننده که هم توانست در گیشه موفق عمل کند و هم تبدیل به یک اثر دوستداشتنی در نزد طرفداران این ابر قهرمانان شود. البته این موفقیت عملی نبود یک شب توسط دیزنی پیموده شود و آنها موفقیت اونجرز را مدیون ساخت دهها عناوین ابر قهرمانی بودند که هر کدام از آنها به نحوی شخصیت هر کدام از ابر قهرمانان فیلم اونجرز را بازگو میکرد. به عنوان مثال زمانی که ما در حال تماشا اولین شماره از فیلم اونجرز بودیم، به صورت کامل با شخصیت ایرونمن و تونی استارک آشنایی داشتیم و همین امر باعث شده بود تا در مجموع از همان شروع فیلم همزادپنداری با شخصیتهای فیلم شکل گیرد و از این حیث سازندگان فیلم به سکانسهای کمتری برای پرداخت به شخصیت و پیشینه ابر قهرمانان نیاز داشتند و در عمل داستان و تمرکز اصلی فیلم را به هدف مشترک ابر قهرمانان اختصاص داده بودند.
اما در خصوص بازی اونجرز دیگر خبری از پیشینه و آشنایی قبلی با هر کدام از این شخصیتها نیست و عملا با شخصیتهای جدیدی همراه خواهیم بود که در طول داستان باید به شخصیت و گذشته آنها پرداخت شود. استودیو کریستال داینامیکس برای فرار از این مشکل، به سراغ یک آرک داستانی مجزا برای شخصیت میس مارول در کنار پرداخت به داستان اصلی بازی یا همان هدف مشترک قهرمانان رفتهاست. به همین صورت داستان بازی را میتوان در دو بخش مجزا بررسی کرد. بخش اول که به تبدیل کامالا کان به شخصیت میس مارول میپردازد و بخش اصلی که همان هدف سنتی قهرمانان، یعنی نجات بشر است.
افتتاحیه اونجرز در قالب کودکی میس مارول و قبل از تبدیل او به یک ابر قهرمان شروع میشود. شروعی مفصل که عملا سعی دارد در طول چند ساعت ابتدایی بازی تنها ما را با شخصیتها و خصوصیات آنها آشنا سازد و در نهایت هم موفق عمل میکند. شخصیت میس مارول که تا به امروز کمتر در قالب فیلم و یا بازی به آن پرداخت شده، حالا در دستان کریستال داینامیکس تبدیل به یکی از نقاط قوت عنوان اونجرز شدهاست. ما به خوبی در طول داستان با خصوصیات، خانواده و علایق جالب و جذاب کامالا آشنا خواهیم شد. همچنین او به عنوان یک طرفدار دو آتیشه اونجرز وارد داستان میشود و از این حیث برخورد او با ابر قهرمانان مارول، تشکیل دهنده بخشی جذاب و معمولا همراه با شوخیهای جالبی است. اما در کنار شخصیت میس مارول، در خصوص دیگر شخصیتها باید گفت نبود یک پیشینه مجزا به شدت برای این شخصیتها حس میشود. به عنوان مثال اولین رویارویی با شخصیت هالک و دکتر بنر به دلیل صدای آشنای تروی بیکر در نقش این شخصیت، به شدت یادآور شخصیت های دیگری مثل جوئل در عنوان The Last of Us است و حتی تا انتهای بازی هم نمیتوان با شخصیت دکتر بنر به عنوان هالک کنار آمد. البته وضعیت برای باقی شخصیتها کمی بهتر عمل میکند، اما همچنان نبود یک گذشته و آرک مجزا برای این شخصیتها به شدت حس میشود.
اما مشکلات جدی اونجرز از جایی آغاز میشود که تمرکز اصلی خود را به آرک اصلی داستان سوییچ کرده و در اینجاست که داستان نمیتواند انگیزه کافی، یک بدمن قدرتمند و یا صحنهای اپیک و قابل پیشبینی را به تصویر بکشد. اونجرز روایتگر دسیسهای برای قهرمانان اونجرز است که آنها را تبدیل به نابودکنندگان نسل بشر میکند و در این بین میس مارول با گرد هم آوردن ابر قهرمانان به دنبال اثبات بیگناهی آنان و البته رویارویی با شخصیت منفی داستان، MODOK است. هر چند شخصیت مودوک به عنوان یک بدمن به خوبی در نقش خودش ظاهر شده، اما همچنان گزینههای بهتری نسبت به او به عنوان شخصیت بد داستان در دنیای مارول وجود دارند. مشکل دیگر، ارتشی است که مودوک از آنها برای رویارویی با ابرقهرمنان استفاده میکند. هر چند با گونههای مختلفی از دشمنان در طول داستان مواجه میشویم، اما در عمل بقش عظیمی از مبارزات به مبارزه با گونههای مختلفی از رباتها اختصاص یافته که به سرعت جذابیت و تنوع خود را از دست میدهند.
در مجموع در خصوص داستان اونجرز میتوان آن را به عنوان اقتباسی ناقص از پتانسیل وسیع کامیکها و دنیای مارول دانست. هر چند باز هم آرک مربوط به شخصیت میس مارول به شدت به بهبود وضعیت بخش داستانی کمک به سزایی کردهاست، اما داستان قابل پیشبینی و کلیشهای اونجرز اثر شدیدی بر کیفیت کلی داستان گذاشته است.
از داستان اونجرز که عبور کنیم، با گیمپلی طرف هستیم که به شدت در طول کمپین بازی افت و خیز میکند. ما استودیو کریستال داینامیکس را با سری توم ریدر میشناسیم. قطعا یکی از موفقیت ترین نسخههای سری تومریدر، نسخه ریبوت بود. اگر به آن نسخه نگاهی بیاندازیم، عنوان توم ریدر زمانی خوش میدرخشید که وارد قسمت مراحل خطی و سینمایی میشد. در این مراحل بود که استودیو کریستال داینامیکس با استفاده از محیط نسبتا بسته و خطی آن مراحل، به بهترین شکل ممکن دست به ساخت مرحله و یک لول دیزاین فوقالعاده میزد. در مورد اونجرز هم همین موضوع تا حدودی زیادی صدق میکند. با این تفاوت که تعداد مراحل به اصلاح وسیع و نیمهجهان باز در عنوان اونجرز بیشتر است، مراحلی که اصلا و ابدا لول دیزاین و سیستم مامورتی مناسبی ندارند. برای بررسی این بخش ابتدا با ماموریتهای خطی شروع میکنم. این ماموریتها در طول کمپین بازی پخش شده و شامل مراحل تک نفرهای میشوند که به صورت کامل لول دیزاین، دشمنان و حتی محیط برای آن شخصیت خاص ساخته شدهاست. به عنوان مثال اولین مرحله با شخصیت آیرونمن به خوبی از قدرت پرواز و گردش در محیط برای این شخصیت استفاده میکند و یا مرحله مربوط به هالک، در محیطهای بسته با تعداد بیشتری از دشمنان جریان دارد. این مراحل هم معمولا تشکیل شدهاند از محیط های خطی و بسته که در طول آنها موارد مختلفی که شامل مبارزات، کاتسینها و پلتفرمینگ میشود را تجربه میکنید. همچنین بخش مبارزات هر چند در مقایسه با سری آرکام و اسپایدرمن، از عمق کمتری بهره میبرند، اما با وجود چندین قهرمان مختلف، همچنان سرگرم کننده و در عین حال ساده هستند. برای مبارزات علاوه بر ضربات سبک و سنگین در کنار امکان dodge برای هر شخصیت، چندین قابلیت مختلف با توجه به ویژگیهای هر قهرمان در دسترس است. به عنوان مثال شخصیت هالک برای مدت زمان کوتاهی ضربات و خط سلامتی اش چند برابر میشود. علاوه بر این اونجرز دارای یک سیستم لولبندی وسیع برای هر شخصیت است که در طول بازی قادر به آزاد سازی قدرتها و حرکات بیشتری برای هر شخصیت هستیم. در مجموع ترکیب مبارزات با بخش پلتفرمینگ، به عنوان لحظات سرگرم کننده و جذاب عنوان اونجرز به حساب میآید.
اما برویم به سراغ بخش دوم و زمانی که مشکلات گیمپلی اونجرز شروع میشود. تعداد زیادی از مراحل اصلی و تمام ماموریتهای فرعی بازی، از ساختاری شبیه به ماموریتهای دستینی و انتم بهره میبرند. محیطی وسیعی و کم جزئیات که با لول دیزاین و طراحی ساده و فلت، نه تنها استفاده تعدادی از ابر قهرمانان مانند هالک را غیر قابل استفاده میکنند، بلکه از ماموریتهای ضعیفی مثل مبارزه با ویو مختلف دشمنان و یا کپچر نقطهای از نقشه همراه هستند. در نهایت پاداش این مراحل هم خلاصه میشود به گیر و آیتم برای هر شخصیت و یا موارد ظاهری همانند لباسهای بیشتر برای آنها. سیستمی که باز هم از عنوان دستینی الگو گرفته و البته هیچ جذابیتی در عنوان اونجرز ندارد. اصلا کدام ابر قهرمان است که برای هر مبارزه نیاز به یک گیر جدید برای مبارزه داشته باشد؟ این ماموریتها که به صورت چند نفره هم قابل بازی خواهند بود، به عنوان برنامه آینده اونجرز و end game بازی نقش اصلی را بر عهده خواهند داشت و به بیان دیگر مراحل خطی بازی تنها در همان کمپین ۲۰ ساعته این عنوان در دسترس هستند. با این اوصاف مراحل چند نفره بازی، خلاصه میشوند به گردش در همین محیط های وسیع و جست و جو برای گیر و آیتم، در کنار دیگر مد های معمول در این بخش همانند وار زون و دراپ زون که به عنوان نگارنده این مطلب، از این بخش به عنوان قسمت ضعیف عنوان اونجرز نام میبرم.
بخش بصری بازی هم دنبال کننده همان مبحث گیمپلی بازی است. کریستال داینامیکس برای مراحل خطی قابل قبول واقع شده و با کاتهای مناسب برای کاتسینها و صحنههای سینمایی فراوان در کنار استفاده بیشتر از سایهها و افکتهای مختلف توانسته مشکلات بصری اونجرز را تا حدودی پنهان کند. اما مشکلات از جایی آغاز میشود که وارد مراحل جهان باز میشویم. در این مراحل معمولا با دور نماهای کم کیفیت و کم جزیئاتی همراه هستیم. وضعیت بخش بصری به شکلی است که تنها تا شعاع چند کیلومتری هر شخصیت با بهترین کیفیت ممکن پردازش میشود و بعد از عبور از این میزان، شاهد رزولوشن و جزئیات به شدت کمتری هستیم. البته در کنار این موارد، افت فریم بازی هم یکی دیگر از مشکلات آن محسوب میشود که در تکتک مبارزات به چشم میخورد و لذت تجربه بازی را به شدت تحت تاثیر خود قرار میدهد. در مجموع اونجرز نتوانسته در بخش بصری به عنوان یک بازی با کیفیت ظاهر شود و نتیجه تنها عنوانی معمولی و در مواردی ضعیف است. شاید بتوان از بخش طراحی پر جزئیات شخصیتها و دشمنان به عنوان تنها بخش مثبت و قابل قبول اونجرز نام برد. مدلهای طراحی شده در کنار انیمیشنهای نرم و روان قطعا بخش قابل تحسین اونجرز محسوب میشوند که به خوبی ویژگیها و جلوههای بصری هر شخصیت را به تصویر کشیدهاند.
لیست صداپیشگان اونجرز تشکیل شده از چهره نام آشنای صنعت ویدیو گیم، افرادی همانند تروی بیکر و نولان نورت قطعا دو چهره پر کار این لیست محسوب میشوند. متاسفانه همین آشنایی فراوان مخاطب به صدای این افراد به خصوص تروی بیکر که اخیرا با قسمت دوم The Last of Us در نقش جوئل با او همراه بودیم، باعث شده که آنها در نقش این ابر قهرمانان، بیشتر برای ما یادآور دیگر نقشهایشان باشند. همین شخصیت هالک و در حالت انسانی، شخصیت بروس به شدت یادآور شخصیت اصلی شماره سوم Saints Row و جوئل است. با همه این تفاسیر باز هم صداپیشگی آنها در نقش ابرقهرمانان با بیشترین کیفیت ممکن و دیالوگهای مناسب انجام شدهاست. بعد نیست نگاهی هم به قطعات موسیقی اونجرز داشته باشیم. در مجموع قطعا اونجرز و آهنگهای لایسنس شده برای این عنوان به اندازه کافی با حال و حوای موجود در داستان، مراحل و حس و حال شخصیتها سازگار هستند.
نتیجه گیری:
بازی اونجرز، تجربه پر فراز و نشیب از همکاری ناشر و استودیو برای خلق یک محصول که بتواند در بخش تکنفره قدرتمند ظاهر شده و هم در بخش چند نفره برای مدتها بازیکنان را مشغول به تجربه بازی کند، در شرایط کنونی شکست خورده و عملا مراحل چند نفره و جمع آوری آیتم و گیر به قدری جذاب نیستند که بعد از پایان بخش کمپین به سراغ آنها برویم. در نهایت اما بخش تک نفره میتواند برای طرفداران این ابر قهرمانان و سری اونجرز و مبارزه در کنار تمام این شخصیتها جذاب و سرگرم کننده باشد. شخصیت میس مارول قطعا بهترین اتفاقی است که در بخش داستانی اونجرز شاهد آن هستیم و این شخصیت به خوبی توانسته بار وسیعی از مشکلات بازی را به دوش بکشید و به لطف مراحل جذاب و شخصیت پردازی کامل و دوست داشتنیاش بالاخره فرصتی مناسب برای درخشیدن را به دست آورده است.
امتیاز بازیسنتر - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: شخصیت پردازی و آرک مربوط به شخصیت میس ماروللول دیزاین و طراحی مناسب ماموریت های خطیبخشهای سینمایی و تعدادی از مبارزات تک نفره بازینقاط ضعف: مشکلات تکنیکی و وضعیت نه چندان مناسب بخش بصریاقتباسی ناقص و کم عمق از دنیای مارولسیستم گیر و جمع آوری آیتممراحل وسیع و نیمه جهان باز بازی همراه با لول دیزاین سطحی این مراحلاین بازی بر اساس نسخه ارسالی سازنده بر روی پلتفرم PS4 بررسی شده است