بعد از وقفهای نسبتا طولانی مدت جهت اطمینان از کیفیت نهایی بازی، بالاخره Life Is Strange 2 به مقصد دوم خود رسید. دومین قسمت که «قانونها» نام دارد، به طرز شگفتآوری در به تصویر کشیدن رابطه «برادری» و خلق موقعیتهای احساسی و کنشهای بین کاراکترها، موفق است و ستونهای اصلی خود را بر پایههای ساخته شده در قسمت اول بنا میکند و سعی در گسترش آنها دارد. سناریوها و انتخابها را بسط میدهد، بیشتر به سرنوشت نامعلوم دو برادر و رابطهشان میپردازد، قدرت Telekinesis «دنیل» را بررسی میکند، شخصیتهای جدید معرفی میکند و به کاراکترهای شناخته شده عمق بیشتری میبخشد، اما ریتم روایتاش همانند شمشیر دو لبه عمل میکند و برای برخی افراد، خصوصا کسانی که به دنبال داستانگوییهای تند و تیز هستند، چندان خوشایند ظاهر نمیشود.
داستان قانونها دقیقا بعد از پایان قسمت اول پیگیری میشود، «شان» و دنیل که حالا همه چیز را در شهر سیاتل پشت سر خود رها کردهاند، با گذشت مدت زمان تقریبا یک ماهه از قسمت قبلی، در فصل زمستان به سر میبرند و به طور موقت در خانهای متروکه در دل جنگل، ساکن شدهاند. شروع اپیزود با نمایش قدرت دنیل که با کمک شان سعی در پرورش و شناخت بیشتر آن دارد، همراه میشود و احتمالا برای شما یادآور قسمت دوم عنوان نخست و تلاش «کلویی» و «مکس» جهت کشف بیشتر قدرت بازگشت زمان خواهد شد. با ادامه یافتن داستان پی میبرید که دو برادر حسابی به مشکل برخوردهاند، دنیل بیمار شده و ذخیره غذاشان نیز رو به اتمام است و باید به دنبال مقصد جدیدی باشند. از آن جایی که بازیکن کنترل برادر بزرگتر را برعهده دارد، سازندگان همواره به شما یادآوری میکنند که مسئولیت بزرگی بر دوش شان قرار گرفته و در چنین مواقعی است که موسیقیهای فوقالعاده و نماها و قاببندیهای زیبای بازی، دقیقا به عنوان یک ابزار روایت، وارد بازی میشوند، دستتان را میگیرند و شما را به فضای ذهنی و موقعیت کاراکترها میبرند. صداپیشگان نیز به بهترین حالت ممکن وجه تمایز شخصیتی کاراکترها را با بیان دیالوگهای ظریف و بادقت که در راستای انتقال احساسات و مفاهیم در روایتی منسجم و هدفمند قرار گرفتهاند، نشان میدهند.
بازی روایت هوشمندانهای دارد، شروع نکردن بازی درست بعد از قسمت اول، باعث شده که مخاطب بهتر بتواند رابطه رشد کرده بین دو برادر را متوجه شود و سفر آنها را که قرار است در بازه یک ساله روایت شود، بیشتر درک کند و از طرف دیگر، او را وادار به گذشت و گذار در محیط میکند تا از اتفاقات پیرامون سر درآورد. پیشتر هم این شکل روایت را در بازیهای مختلف شاهد بودهایم، مثالی بارز از آن عنوان The Last of Us است که با تغییر فصل و گذر زمان، مخاطب را بهتر با سیر شکلگیری و پیشرفت رابطه بین دو کاراکتر اصلی همراه میکرد و کنجکاوی او را به دنبال داشت. «دونتناد» همچنین بازه زمانی که بازیکن کنترل آن را برعهده ندارد نیز از یاد نبرده است و آن را از طریق دفترچه شان و دیالوگها به روایت وارد میکند که اعمال دو بردار در زمان حال، با دلیل و قابل توجیه باشند. اگر ساختار بازی را همانند «فیلمهای جادهای» و الگوی «سفر قهرمان» در نظر بگیریم، همواره انتظار داریم که قسمت به قسمت بتوانیم تغیرات قابل مشاهدهای را در شخصیتهای اصلی ببینیم. در قانونها دقیقا این اتفاق میافتد و برای مثال در همان ابتدا بازی خواهید دید که در گفتار دنیل تغییراتی صورت گرفته است. استودیو سازنده به خوبی توانسته در قانونها برای مخاطبی که یکی از بهترین ویژگیهای فصل نخست را شخصیتپردازی آن به حساب میآورد، با روایتی قدم به قدم دو برادر را پرورش دهد و حس همذاتپنداری را در مخاطب زنده کند و شان و دنیل را باورپذیر کند. به خاطر همین است که میتوان از رابطه «برادری» احساسی این دو به عنوان یکی از بهترینها در چند سال اخیر، آن هم تنها با انتشار دو قسمت، یاد کرد. اما در مقابل، هر چه قدر بازی از نظر درگیر کردن احساسات و روایتی باورپذیر با شخصیتپردازیهای خیلی خوب موفق عمل میکند، برای رسیدن به این امر ریتم روایت از نفس افتادهای را به خدمت میگیرد که آنچنان پر فراز و فرود نیست و حداقل در این اپیزود، توفیق چندانی به دست نمیآورد.
در قسمت اول مشاهده کردیم که با تاثیرپذیری از فضای سیاسی-اجتماعی جامعهی آمریکا و استفاده از آن به عنوان عامل تاثیرگذار در داستان، سازندگان قصد دارند علاوه بر انتقال مفهوم برادری، مفاهیم دیگری نیز منتقل کنند. در واقع این مفاهیم در قسمت اول نقش مهمی در روایت ایفا میکردند و سایهی آنها بر سرنوشت دو برادر احساس میشد. قسمت دوم اما با توجه شخصی شدن بیشتر داستان و تمرکز داستان پیرامون چگونگی استفاده و قانونهایی که شان برای قدرت Telekinesis دنیل وضع میکند، کانسپت این مفاهیم را تا حدودی به پشت روایت اصلی هدایت میکند. با این حال در قسمت دوم همچنان حضور دارند و میتوانید نتایج و ترکشهای اتفاقات حول دو شخصیت اصلی در قسمت اول را مشاهده کنید و در بخشهایی نیز اشارههای تازهای به این دست مفاهیم میشود. یکی از ویژگیهای مثبت و چشمگیر قانونها نسبت به قسمت اول، بیشتر شدن تعداد انتخابها و سناریوها است. در این قسمت انتخابهای شما حسابی وزن میگیرند و بسیار تاثیرگذار هستند. با در نظر گرفتن نتایج کوتاه مدت و بلند مدت برخی انتخابها در برخی مواقع کار سختی برای انتخاب درست برعهده دارید. به شخصه با فرار رسیدن پایان این قسمت و به خیال تصمیمهای درستی که از نظر خودم گرفتهام، آه و افسوس خیلی زود به سراغم آمد! این قسمت سرمایهگذاری خوبی روی سیستم «انتخاب و نتیجه» میکند و با توجه به نتایج تصمیمهای قبلیتان در قسمت نخست که در این اپیزود مشاهده میکنید، بیش از پیش دقت خود را برای انتخاب درست بکار میگیرید. سیستم برقراری دیالوگ داینامیک که در قسمت اول معرفی شد، در اینجا به بهترین شکل کار میکند و شما را به خوبی در روایت غرق میکند و تعامل با شخصیتها را لذتبخش میکند. یکی از مهمترین اتفاقات این قسمت بدون شک پیوند خوردن داستان با عنوان کوتاه The Awesome Adventures of Captain Spirit است که بیشتر از قبل به شما یادآوری میکند که سازندگان چه تصمیم هوشمندانهای برای انتشار این عنوان قبل از Life is Strange 2 گرفتهاند؛ نه تنها مخاطب جدید و طرفداران عنوان قبلی را نسبت به تجربه LIS2 مجاب میکند، بلکه یکی از کارکردهای اصلی آن را میتوانید در روایت این قسمت جستجو کنید که چگونه آگاهی داشتن از زیر و بمهای زندگی «کریس» و پدرش، «چارلز»، به کمک روایت این قسمت میآید و تاثیر عمیقی بر مخاطب دارد. یکی دیگر از مواردی که در این اپیزود همانند قسمت اول بسیار به چشم میآید، استفاده از تعامل با محیط برای دادن اطلاعات بیشتر پیرامون شخصیتها است. همانند قسمت اول هم میتوانید درباره برخی از اجزاء با دنیل تعامل داشته باشید یا خود به بررسی آنها بپردازید که به لطف دیالوگهای بسیار خوب، بازی تا حدی زیادی شما را تشویق به وارسی محیط میکند.
این قسمت از منظر گرافیکی اگرچه از نظر زیبایی در سطح خیلی خوب قرار میگیرد و فقط کافی است نگاهی به محیطهای برفی و رنگبندیهای خوش سلیقه دنیای بازی کنید تا به زیبایی آن پی ببرید، اما از نظر فنی انتظارمان را از اینکه نسبت به قسمت قبلی گرافیک پولیششدهتری ببینیم، متاسفانه برآورده نمیکند. گرافیک بازی هنوز نیاز دارد که به ثبات بیشتری برسد و با در نظر گرفتن سبک بازی، گاهی اوقات لودینگها کمی طولانی میشوند، خصوصا وقتی میخواهید وارد بازی شوید که با لودینگ نسبتا طولانی روبرو میشوید. با این حال تعداد این لودینگها در روند بازی کم است، ولی با در نظر گرفتن عنوانی در سال ۲۰۱۹ و سبک بازی موردنظر، جای بهبود دارد و این سطح چندان راضی کننده نیست. در قسمتی دیگر از بازی، انیمیشنهای صورت دو فروشنده که شما میتوانید با آنها تعامل کنید، تعریف چندانی ندارد. درست است که این ایراد خیلی کوچک و جزئی است و تاثیری روی تجربه شما ندارد، اما اینجا از یک بازی نقشآفرینی با دهها یا شاید صدها NPC قابل تعامل حرف نمیزنیم. در حقیقت با یک عنوان گرافیک ادونچر روبرو هستیم که قطعا تعداد شخصیتهای قابل تعامل، کمتر است.
اگر قانونها را به عنوان یک مقدمه برای یک اپیزود با تعلیق و فراز و فرود بیشتر حساب کنیم، کارش را به خوبی انجام میدهد؛ رابطه دو برادر را تا میتواند توسعه میدهد و پیچ و خمهای زندگی و رابطه آنها را بررسی میکند و دست مخاطب را در چگونگی رابطه برادری و تصمیمها باز میگذارد. در این قسمت نه تنها انتخابها بیشتر از همیشه وزن دارند، بلکه شخصیتها در ترکیب با دیالوگها و موسیقیهای زیبا و باظرافت آنقدر در دل مخاطب مینشینند که نمیتوان به راحتی آنها را فراموش کرد. حتی در غیر این صورت هم، اگرچه قسمت دوم مشکلاتی دارد، اما روحی که دونتناد به LIS2 بخشیده آنقدر قدرتمند است که میتوان ریتم روایت کم نفس این قسمت را نادیده گرفت و به اپیزود بعدی با یک روایت نفسگیر امیدوار بود!
بررسی بازی Life Is Strange 2 Episode 2: Rules بر اساس نسخه ارسالی پلی استیشن 4 سازنده برای وبسایت بازیسنتر نوشته شده است.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازی سنتر
نقاط قوت: شخصیتپردازی هوشمندانه و روایت احساسی باورپذیر و عمیقتر شدن روابط نسبت به قسمت قبل انتخابها و سناریوها پرتعداد در این قسمت و وزن خیلی خوب انتخابها دیالوگهای ملموس و خوش سلیقه به همراه صداپیشگی خیلی خوب ترکیب نماها و قاببندیها و موسیقیهای بازی، معجزه میکند!نقاط ضعف: صرف نظر از اتفاقات پایانی این قسمت، ریتم روایت چندان بالا و پایین نمیشود و نسبتا یکنواخت است