«هر پرترهای که با تمام احساس کشیده شده باشد، پرترهی خود نقاش است نه مدل نقاشی»
اسکار وایلد – تصویر دوریان گری
ژانر وحشت در ادبیات، سینما و بازیهای کامپیوتری در زمره محبوبترین ژانرها قرار دارد. ژانری که میتواند تجربهای ناممکن را در دنیایی تازه برای شخص ممکن سازد. با توجه به ویژگیهای منحصربهفرد بازیهای کامپیوتری، این رسانه بهترین محیط برای تجربه عالی ژانر وحشت است. بااینحال ساخت یک بازی در ژانر وحشت مانند راه رفتن روی طناب است. اگر به انتهای مسیر خود برسید کاری کردهاید کارستان ولی کوچکترین غفلتی چیزی جز سقوط در پی ندارد. یکی از رمانهای مشهور در ژانر وحشت رمان گوتیک فلسفی «تصویر دوریان گری» است که به قلم نویسنده فقید اسکار وایلد به رشته تحریر در آمده و تم اصلی آن دستمایه ساخت بازی «لایههای ترس» شده است. لایههای ترس یک بازی اولشخص در ژانر وحشت است و بر روی عناصر روانشناختی و فلسفی تأکید ویژهای دارد. در ادامه به نقد و بررسی عنوان Layers of Fear خواهیم پرداخت.
داستان بازی درباره نقاشی است معروف در اواخر قرن 19 میلادی که پرترههای زیادی را به تصویر کشیده است. بازی با گفتگوی شخصیت اصلی با خودش در یک شب بارانی آغاز میشود. داستان از طریق دستنوشتهها، بریدههای روزنامهها و مرور خاطرات روایت میشود. تم اصلی داستان همانطور که در بخش قبل ذکر شد،شباهت زیادی به رمان تصویر دوریان گری دارد، با این تفاوت که نویسنده مقداری عناصر روانشناختی و وحشت ژاپنی را بهعنوان چاشنی به دستپخت خودش اضافه کرده است. دستپختی که چاشنیهای آن به میزان لازم نبوده و درست پخته نشده است.
با این که داستان بازی سعی در ایجاد گرهها و سوالهای داستانی دارد، اما نتیجه کار آن چیزی نیست که انتظار داشتیم. روایتی خستهکننده که گاها منتظر خواهید بود که زودتر به پایان برسد. تنها نکته مثبت داستان شیوه روایی داستان و تم اصلی آن است که البته هر دو از آثار بزرگ وام گرفتهشدهاند. در طول بازی، داستان بارها و بارها، چه بهصورت مستقیم و چه بهصورت نمادین، به مضامین فلسفی و روانشناسی ارجاع داده میشود ولی در هیچ کجای بازی از این ارجاعات استفاده نمیشود.
در این بازی، داستان ترکیب نامتجانسی از عناصر مختلف ژانر وحشت است که اگر تم قدرتمند دوریان گری در پس آن نبود به هیچ نمیارزید.,,بازی بهصورت اولشخص روایت میشود. شیوهی روایی که این روزها برای ترساندن مخاطب در تولیدات ژانر وحشت بهوفور یافت میشود و در این بین نمیتوان تاثیر دموی مشهور و قابل بازی سایلنتهیل معروف به P.T را در الهامگیری این عناوین نادیده گرفت. کنترل بازی خیلی ساده است. بااینحال در قسمتهای مختلف بازی بهویژه در مراحل باز و بسته کردن دربها که البته کم هم نیستند، میتواند مشکلاتی را برایتان بوجود آورد. شیوه ترساندن در این بازی کاملاً مبتنی بر مکانیسمهای Jump Scare ها است که به مرور تکراری و قابل پیشبینی میشوند و عملاً رسالت اصلی بازی را تحتالشعاع قرار میدهند. برای اینکه روند بازی تکراری نشود، تعداد انگشت شماری معما در مراحل مختلف قرار دادهشده است.
معماها هیچگونه چالشی را برای گیمر ایجاد نمیکنند و بهراحتی قابل حل بوده و درنتیجه بود و نبودشان در بازی تأثیر خاصی ندارد؛ اما مهمترین بخش گیمپلی بازی که گیمر با آن زیاد درگیر خواهد بود، باز و بسته کردن درب اتاقها، کشوها و کابینتهایی است که هیچگاه تمامی ندارند! هرچند ایدههای جالب و نوآورانهای مانند چالش وان حمام یا معمای گرامافون در بازی وجود دارد ولی آنقدر گیمپلی بازی خستهکننده و تکراری است که این ایدههای جذاب دیده نمیشوند.
طراحی مراحل بازی را میتوان با دو دید مورد بررسی قرار داد. بخشی که چندان دلچسب نیست و خیلی زودتر ازآنچه فکرش را بکنید تکراری میشود و هر مرحله مانند مراحل قبلی ادامه پیدا میکند زیرا کل بازی در یک محیط خانگی دنبال میشود؛ و بخش دیگر تعویض بلافاصله محیطها و تغییر ظاهری حتی یک اتاق کوچک که به واسطه چرخش دوربین و حرکات شما انجام خواهد گرفت که هرازچند گاهی تعجب شما را به همراه خواهد داشت و گاها از این تغییرات و دیدن محیطهای متفاوت لذت خواهید برد!
بازی با موتور گرافیکی یونیتی طراحی شده و از نمای دوربین اولشخص استفاده میکند که بهترین نما برای استفاده از Jump Scare در بازیهای ژانر وحشت است. طراحی اجزاء محیط که البته همگی داخلی هستند در حد خوبی است اما همچنان از تکراری بودن رنج میبرند. برخی اشیاء مانند قابها و پرترهها بهخوبی طراحیشده ولی برخی دیگر مثل دیوارها اصلاً دلچسب نیستند که البته سازندگان میتوانستند با این موتور بازیسازی طرحیهای بهتری را انجام دهند. نورپردازی بازی در سطح بسیار خوبی قرار دارد و صحنهها و راهرو هایی هستند که چندین ثانیه توجه شما را به خودشان جلب خواهد کرد. گرافیک بازی از نظر تکنیکی اصلاً بهینه نیست و در خلال بازی با افت فریمهای شدید مواجه خواهید شد، اما از نظر طراحی اجزای محیطی و به اصطلاحی رئال بودن، در سطح قابل قبولی قرار دارد.
با تمام این اوصاف گرافیک بازی از منظر زیباییشناسی در جایگاه قابل قبولی قرار میگیرد. طراحی زوایا و تابلو به شکلی زیبا انجامشده است. رنگها به بهترین شکل برای القای احساسات به گیمر انتخاب شدهاند و در فضاسازی بازی نقش بسزایی دارند. نمادهای مختلفی که هرکدام بیانگر مفهومی خاص هستند در جایجای بازی استفاده شده است. اتمسفر گیرای بازی در کنار رنگآمیزی بینظیر و طراحی پرترهها میتوانست این اثر را تبدیل به یک اثری هنری زیبا کند ولی افسوس که اشکالات متعدد بازی مانع از به انجام رسیدن این مهم شده است.
بهطورکلی، موسیقی بازی، بهویژه در ابتدای آن و منوی اولیه بازی، گوشنواز است. نتها به زیبایی روی پیانو نواخته میشوند؛ اما متاسفانه قطعات موسیقی بسیار کم هستند و تا پایان در انتظار قطعات تازهای برای لذت بردن بیشتر خواهید بود که آرزویی محال است! صداپیشگی شخصیت اصلی هرچند کوتاه است ولی تأثیرگذار و بیانگر احساست او است. البته اگر به پیدا کردن جمعکردنیها بپردازید بیشتر صدای او را خواهید شنید! برای ایجاد وحشت و تأثیرگذاری اتمسفر بازی از جلوههای صوتی مختلفی مانند صدای باران، رعد، به هم خوردن دربها و پنجرهها، صدای ناگهانی سازها، فریادها و نجواها استفاده شده است که هر کدام در جای خود بهخوبی طراحی و استفاده شدهاند و واقعا یک امتیاز مثبت خوب برای بازی بحساب میآید.
لایههای ترس اثری است که میتوانست بسیار بهتر از آنچه اکنون در اختیارمان قرار دارد باشد. اثری با داستانی زیبا و لایههای روانشناسانه و فلسفی. هرچند بازی به خاطر داشتن پایانهای متفاوت شما را ترغیب میکند که دوباره بازی را به اتمام برسانید ولی وجود ضعفهای بسیار، بهخصوص در داستان و گیمپلی، همان غفلتهایی هستند که سازندگان بازی در حین راه رفتن روی طناب مرتکب شدهاند.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: موسیقی خوباتمسفر گیراپایان بندیصداگذاری خوبنقاط ضعف: داستان متوسطگیمپلی تکراری و خستهکنندهاستفاده بیشازحد از Jump Scareبهینه نبودن تکنیکی گرافیک