طبیعت انسان به گونهای است که به شدت تحت تاثیر محیط میباشد. به طوری که اجزای محیط میتوانند در تصمیمات و نگرش او تاثیر زیادی داشته باشند. در این بین نقش رسانهها به عنوان یک منبع اطلاع رسانی، بسیار حائز اهمیت میباشد. بدون شک در جامعهی امروزی، بسیاری از آموزشها، رفتارها و حتی الگوهای زندگی بر پایهی همین رسانهها شکل میگیرند. تلوزیون، رادیو، روزنامه و … رسانههایی هستند که در تربیت انسانها نقش بسزایی ایفا میکنند. اما در این چند دههی اخیر صنعت بازی هم به جمع این عناصر تاثیرگذار پیوسته است و در این مدتی که از عمرش گذشته ؛ ذهن مخاطبینش را دچار تغییراتی کرده است. شاید در یک نگاه ساده، بازیهای رایانهای جز پرکردن اوقات فراغت، چیز خاصی برای ارائه کردن نداشته باشند؛ اما با استفاده از همین جذابیت منحصربفردش و به صورتی کاملا زیرکانه، تغییرات زیادی را در ذهنیت افراد ایجاد میکند و حتی بدون اینکه خودمان متوجه بشویم، تحت تاثیر همین بازیهای مفرح قرار میگیریم. پس اکثر بازیها در کنار پرکردن اوقات فراغت، دارای نکتههایی هستند که به راحتی نمیتوان از آنها گذشت. با این حال از بین همهی بازیهایی که به هرنحوی روی مخاطبینش تاثیرگذار میباشد؛ بازی های نقش آفرینی جایگاه ممتازی دارند. در بازیهایی با این سبک، شما با کنترل شخصیت اصلی بازی، به نوعی با او زندگی میکنید. تصمیماتی که شخصیت اصلی بازی میگیرد بر روی شما تاثیر بسزایی دارد و حتی ممکن است از شخصیت آن الگوبرداری کنید. به عبارت دیگر، در این بازیها، دنیای مجازی رنگ واقعیت به خود میگیرد و شما هرچه بیشتر بازی را احساس میکنید. در سال 2009، شرکت BioWare یکی دیگر از بازیهای RPG را وارد دنیای مجازی کرد. داستان و شخصیتهای این بازی هم توانستند در ذهن و فکر گیمرها نفوذ کنند و تا حدودی افکار و عقاید آنها را به چالش بکشانند.
Dragon Age: Origins از همان لحظات اولیهی ورودش به عنوان یک RPG غربی، طرفداران زیادی پیدا کرد. این بازی توانست با ارائهی یک داستان عالی، شخصیت پردازی فوقالعاده و المان هایی خاص، تعریفی جدید از این سبک را به ارمغان بیاورد. DA را میتوان یک شوک الکتریکی بر پیکرهی RPG غربی دانست؛ زیرا مدت زیادی بود که بعد از عرضهی TES: Oblivion، دیگر عنوان قابل قبولی به روی خود ندیده بود. همان طور که قبلا گفته شد؛ بازیهای رایانهای آموزههایی به همراه خود دارند. اگز قرار باشد ازNBA قوانین بسکتبال، از Call Of Duty اصول و قواعد جنگیدن را یاد بگیریم؛ از DA هم فلسفه و منطق را یاد میگیریم. شخصیتهای مختلف در کنار هم، با تفکرات و ذهنیات مختلف، در یکجا جمع شده بودند تا ما را به دنیایی از ایده ها و اندیشه های گوناگون ببرند. DA در کنار این آموزه ها، به ما یاد داد که در چه زمان هایی باید خوش برخورد باشیم و در چه مکان هایی خشن. این بازی به ما یاد داد که برای جلوگیری از بعضی درگیریها، دروغ و بلوف زدن هم میتواند کار مناسبی باشد. با در نظر گرفتن همهی این نکات، خودمان را برای رویارویی با شاهکاری دیگر آماده کرده بودیم. اما از آنجایی که بازی های بزرگ هم ممکن است موفقیت سابق را تکرار نکنند؛ DA II هم نتوانست موفقیت سابق را تکرار کند.
Dragon Age II دارای تغییرات زیادی نسبت به نسخهی اولیهی خود شده است. این تغییرات بعضاً به بهتر شدن کیفیت بازی کمک کرده ولی در اکثر موارد آسیب جدی به بازی وارد کرده است. شاید برخی از بازیها با تغییراتی این چنینی سازگاری نداشته باشند. همین امر باعث میشود که علی رغم تغییرات خوب از دیدگاه بازیسازان، این دگرگونی به مزاج گیمرها خوش نیاید. عمدهی این تغییرات از همان لحظات اولیه شروع بازی، قابل مشاهده هستند. در اولین قدم و به هنگام ساختن شخصیتتان، اولین تجربهی تلخ را از بازی خواهید داشت. شما دیگر همانند Origins، قادر به انتخاب Elfeها و Dwarfها نیستید. همین تغییر را باید اولین اشکال بزرگ این برای دانست. با این حالClass ها همچنان قابل انتخابند و شما دوباره Rogue،Warrior و Mage را برای بازی، در اختیار دارید. این باز چهرهی افراد خانوادهی شما هم با چهرهی خودتان مرتبط میِباشد. مثلا هر رنگی که پوست شما داشته باشید؛ دقیقا رنگ پوست اعضای خانوادیتان خواهد بود. در این قسمت منوی مربوط به انتخاب Skill ها حذف شده است. بخش مربوط به Talentها هم دچار تغییراتی شده وClassها بیشتر بالانس شدهاند. البته به هنگام شروع بازی، شما میتوانید از سیو خود در بازی Dragon Age: Origins استفاده کنید.
همان طور که گفته شد؛ این بار فقط نژاد Humanها را برای پیمودن روند داستانی در اختیار داریم. شخصیت اصلی بازی Hawke نام دارد از او به نام قهرمان یاد میشود. . Cassandra به عنوان یکی از اعضای Chantry سعی دارد تا با استفاده از اسناد و مدارکی که در اختیار دارد، موقعیت Hawke را شناسایی کند. به همین دلیل او به سراغ Varric میرود.Varric در گذشته یکی از دوستان Hawke به شمار میآمده و از ابنرو Cassandra با تهدید کردن او سعی دارد اطلاعاتی از زبان او بیرون بکشد. طبق روایتهایی که از زبان Varric بیا میشود، Hawke در هنگام حملهی Darkspawnها به همراه خانواده ی خود از شهر Lothering فرار میکند و به Kirkwall پناه میبرد. داستان بازی به سرگذشت همین Hawke دلالت دارد. داستان بازی گرچه تا حدی جذابیت دارد؛ اما در مقایسه با Origins حرفی برای گفتن ندارد. شاید در همان دقایق اول بازی، با وارد شدن شخصیتهایی نظیر Flemeth جان تازهای بگیرد، اما حضور Flemeth کبیر هم کافی نیست. در شمارهی قبل حتی دیالوگ های ساده هم برای شما خوشایند بوند. گفت و گوها و بحث هایی که خلال بازی بین شخصیت های بازی رخ میداد؛ باعث میشد تا شما مدت کوتاهی از جو بازی فاصله بگیرید و دست به چانه، صحبت های آنها را گوش دهید. اگرچه دیالوگهای بازی همچنان کیفیت مطلوبی دارند؛ اما به علت شخصیتپردازی متوسط بازی این بخش کمتر به چشم میآیند. شخصیت پردازی بازی دیگر عمق و جذابیت شماره ی قبلی را ندارد. Morrigan، Alistair و Leliana کسانی هستند که شما در حسرت آنها خواهید ماند. کلا افرادی که با شما همراه میشوند را نمیتوان با شمارهی قبل مقایسه کرد. عمق شخصیتپردازی نزول پیدا کرده اند و آن چندگانگی شخصیت ها از بین رفته است. ار بین همگروهیهای شما، تنها کسی که شاید بتوان آن را جزو شخصیت های پرمحتوا قرار داد؛ Varric می باشد. همانند Mass Effect 2 بعد از مدتی با انتخاب اسمی برای Hawke و ساخت چهرهی دلخواهتان، بازی را ادامه میدهید.
قدرت انتخاب و تصمیمگیری چیزی بود که Origins با خود به همراه داشت. دوباره تصمیمات درست و اشتباه شما تاثیر زیادی در روند بازی خواهند داشت. شما باید دقت کافی به خرج دهید تا در زمان و مکان خاص، تصمیم مناسبی بگیرید. سوالات متعددی که از شما در طول بازی خواهد شد؛ تفکرات شما را به چالش خواهند کشاند. گزینه های متععد که قطعا هر نوع تصمیمی را پوشش داده اند؛ باعث میشوند تا شما به طور کامل شخصیت واقعی خودتان را در بازی پیدا کنید و در برخی از جاها فراموش کنید که در داخل محیط مجازی هستید. هرچند این قسمت جذابیت خودش را حفظ کرده؛ اما دچار تغییراتی هم شده است. اول اینکه مثل گذشته شخصیت اصلی فقط از طریق نوشته ها حرف خودش را بیان نمیکند، بلکه این بار به صورت گفتاری تصمیم شما را بر زبان میاورد. این قسمت را میتوان کپی محض از Mass Effect 2 دانست. البته قبلا در Leliana’s song چنین حالتی مشاهده شده بود، اما در آنجا شخصیت اصلی خود Leliana بود و شخصیتی که خودتان ساخته بودید دخالتی در آن DLC نداشت. تغییر خوبی که این قسمت کرده، این است که هر یک از انتخاب های شما دارای علائمی میباشد. دوستانه حرف زدن، زیرکانه نظر دادن، خشن بود و .. را میتوان در همان علائم پیدا کرد و قبل از انتخاب آنها، واکنش فرد مورد نظر را حدس زد.
یکی از قسمت هایی که تغییرات مثبتی داشته است؛ گرافیک بازی میباشد. گرافیک بازی پیشرفت خوبی داشته است و حتی در نسخه¬ی کنسولی هم شاهد جزئیات خوبی هستیم. چهره پردازی شخصیت ها بهتر شده اند. دشمنان بازی نیز تفاوت های محسوسی با Origins دارند. جزئیات سلاح ها، آیتم ها و … بهتر از گذشته هستند. نورپردازی بازی نیز بهتر از شماره ی قبلی شده است. در DA II این بخش مورد توجه بیشتری قرار گرفته و افکت های نوری مفهوم بهتری پیدا کرده اند. سایه زنی ها در بازی پیشرفت چندانی نکرده اند و حتی در با عوض شدن زاویهی نور ، تغییری پیدا نمیکنند. افکتها در مقایسه با Origins کیفیت خوبی دارند و همهی Spellها و حتی سلاحها، افکت های چشم نوازی دارند. افکت خون بسیار خوب کارشده است و هیجان مبارزات را بالا میبرد. بازی Draw Distance خوبی نیز دارد اما در بعض از مکانها کیفیت بافتها افت میکند. محیط بازی هم حس و حال گذشته را به گیمر نمیدهد و در بعضی موارد بیش از حد تکراری میشود.
سیستم Level Up بازی دوباره یکی از هیجان انگیزترین قسمتهای بازی میباشد. شما با کشتن هر یک از دشمنانتان experience بدست میآورید و با رسیدن این exp به عددی مشخص شدهای، یک Level جدید دریافت میکنید. با استفاده از همان Level ، قابلیت های تازهی خود و همتیمیهایتان را در اختیار میگیرید. البته برخلاف Origins، دیگر Skillها جایی در این Level up ندارند و در واقع از این قسمت حذف شدهاند. همانند بازی گذشته بعد از انتخاب Class خود باید تدابیری را برای هرچه بهتر شدن کارکترتان در پیش بگیرید تا Levelهاییتان را به خوبی بین تمامی قسمتها پخش کنید. مثلا اگر Class مورد علاقهی شما Mage باشد، باید بدانید که یک Mage به چه چیزی احتیاج دارد. در کنار Mana و درصد Critical، به HP آن نیز توجه داشته باشید تا در مبارزات دچار مشکل نشوید. سیستم مبارزهای بازی هم دچارتغییراتی شده است و از حالت نوبتی خود خارج شده و شما بیشتر با یک RPG اکشن روبرو هستید. از طرفی سبک بازی بیشتر به یک بازی Hack & Slash شبیه است و همانند بازی هایی نظیر Devil May Cry، هر ضربه ی شما به چندین نفر اثابت میکند. همین سبک بازی باعث میشود تا کنترل شخصیتهای بازی در نسخهی کنسولی به مراتب راحت تر از نسخهی PC باشد. از طرفی سرعت بالایی که در حرکات شما دیده میشود؛ باعث میشود تا مبارزات پیچیدگی سابق را نداشته باشند و اکثر درگیریها در همان ثانیههای اول تمام شوند. شاید در نگاه اول سیستم جدید به خاطر راحتی گیمر به نظر برسد؛ اما با پیشروی بیشتر متوجه میشویم که همین کار باعث شده تا کیفیت مبارزه ها پایین بیاید و نبردها بسیار آسانتر شوند.
متاسفانه همانند شمارهی قبلی، هوش مصنوعی در برخی از موارد دچار مشکلاتی میباشد. بدون استفاده از تاکتیکها، یارهای شما هیچ هماهنگی با هم ندارند و هر یک Target جداگانه ای را مورد حمله قرار میدهند. البته مشکلات هوش مصنوعی به این قسمت محدود نمیشود. زمانی که در داخل شهرها شما با دشمنانتان درگیر میشوید؛ مردم کوچه و بازار هیچ واکنشی به این درگیری ها از خود نشان نمیدهند و همگی کاملا خونسردانه به گفت و گوهای خودشان را ادامه میدهند. با این حال، هوش مصنوعی دشمنان بهتر شده است و در صحنه های نبرد همکاری خوبی با هم دارند. متاسفانه لودینگهای بازی هم یکی از قسمتهای اعصاب خوردکن بازی میباشد؛ به طوری که به تنهایی 3-2 ساعت به گیم پلی بازی میافزایند. نسخهی کنسولی بازی همچنان از از بارگذاریهای بلند مدت رنج میبرد.
یکی از شیرین ترین بخش های Dragon Age: Origins بخش ماموریت های آن بود. ماموریت های شما در 2 قسمت دسته بندی میشوند. ماموریت های اصلی و فرعی. ماموریت های اصلی که همان بخش داستانی بازی میباشد؛ ماموریت های فرعی یا همان Side Questها هم به انجام کارهای محول شده توسط اشخاص دیگر میشود. شما مجبورید برای بالابردن Level خود و هم تیمیهایتان، این ماموریت ها را نیز انجام دهید. مشابه اکثر بخش های بازی، این قسمت نیز دچار تغییراتی شده است. این بار برای انجام ماموریت ها زمان مشخصی در نظر گرفته شده است و دیگر مثل شمارهی پیشین، در انجام آنها آزادی زمانی ندارید. سیستم جدید بازی باعث میشود تا برخی از ماموریت ها در روز و برخی از آنها در شب انجام بگیرند. تغییر روز و شب در بازی از طریق نقشهی اصلی بازی انجام میشود . ویژگی خوب این تغییر در این است که برخلاف شماره ی قبلی، ساکنین شهر با تغییر یافتن زمان، مکان خودشان را تغییر میدهند. هرچند این قسمت همانند TES: Oblivion ساعتبندی ندارد، اما همین که NPCها نسبت به زمان، واکنش دارند تغییری خوب تلقی میشود.
شخصیتپردازی نه چندان خوب بازی در مقایسه با بازی قبلی باعث میشود تا کارکترها به خوبی Origins با شما در ارتباط نباشند. حتی صداپیشههای بازی هم نمیتوانند این خلاء را پرکنند. در کنار شخصیتپردازی نه چندان خوب بازی، صداگذاری شخصیتها هم دچار افت شده است و جای کارکترهای سری قبل و نوع گویش آنها بیشتر حس میشود. تنها دوباره حضور Varric باعث میشود تا این بخش از یک بخش نامید کننده نجات پیدا کند. البته لازم به ذکر است که علیرغم این افت، صداگذاری بازی همچنان در سطح مطلوبی قرار دارد و یکی از نقات قوت بازی محسوب میشود. موسیقیهای بازی هم دوباره یکی از بخشهای موفق بازی محسوب میشود. اصولا در چنین بازیهایی موقعی که به گشت و گذار میپردازید؛ موسیقی بخشی از همین دنیا محسوب میشود و باعث میشود تا ذهن شما را هرچه بیشتر با فضای بازی مرتبط شود. همانند بازی قبلی، این بار هم آقای Inon Zur توانست یکی از شاهکارهای خودش را خلق کند و یک اثر ماندگار دیگری را همانند Syberia II در کارنامهی خود ثبت کند. تجربه ی بالا و استعداد بالای او، باعث میشود تا بخش صداگذاری بازی بهتر شود و جزو نقاط مثبت این بازی محسوب شود. موسیقی منوی اولیهی بازی باز هم گوشنواز است و تا حد زیادی سعی شده تا مشابه Origins باشد.
در نهایت میتوان گفت که Dragon Age II موفقیت گذشته را تکرار نکرد اما همچنان یک بازی لذتبخش برای دوستداران این سبک محسوب میشود. شاید تقلید محض از Mass Effect 2 آسیب زیادی به بازی وارد کرده باشد. در یک نگاه جامع، این بازی به تنهایی یک بازی خوش ساخت میباشد اما زمانی که در کنار Dragon Age: Origins قرار میگیرد، آن حس و حال گذشته را با شما نمیدهد. به عبارتی شخصیتپردازی، صداگذاری، داستان بازی و … همه و همه در سطح خوبی قرار دارند اما موقعی که اسم Dragon Age: Origins به وسط می آید؛ به خودی خود افت را نمایان میکند. با این خال امید است تا در DLCهای بازی برخی از مشکلات بازی رفع شود.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: دیالوگهای خوب موسیقیهای فوقالعاده سیستم تصمیمگیری لذتبخش به همراه گزینههای متعدد پیشرفت گرافیکی خوبنقاط ضعف:آسان شدن مبارزات عدم تصحیح کردن برخی از ایرادات بازی فبل تضعیف کردن نام Dragon Age