همه چیز این جهان مادی به صورت جفت و متضاد آفریده شده است و این امر در مورد نیروهای طبیعی نیز صدق میکند. در مقابل نور، تاریکی و در مقابل ظلمت، روشنایی. دنیا هرآنقدر برای بقای خود به نیروهای روشنایی احتیاج دارد که به نیروهای تاریکی. راز تداوم و حیات در ایجاد تعادل است، ایجاد تعادل میان دو نیمه پیدا و پنهان جادو و قدرت. سالهای سال است که جهان، این وظیفه خطیر را بر دوش مردمان جادو و قدرت نهاده است، نگهبانان جهان. محافظین دو نیمه تاریک و روشن قدرت، دارندگان “چشم جهان”. مردمانی با نیروهایی متفاوت اما هدفی مشترک، محافظت از سه قلمرو بهشت، جهان مادی و دوزخ. گروه اول تشکیل شده از مردان دانا و نیروهای فرشتگان، دارندگان نیمه راست “چشم جهان” و گروه دوم شامل جادوگران سیاهی، دارندگان نیمه دیگر “چشم جهان”، زنان زاده نیروی مهتاب.
این صلح سالیان سال میان دو گروه تداوم داشته و اعضای هر دو گروه به گروه مخالف احترام میگذاشتند تا اینکه روزی بر اثر ماجرایی تراژدیک این صلح دیرینه متزلزل گشته و دنیا بار دیگر درگیر نبرد خونین میان نیروهای فرشتگان و جادوگران شد. نبردی که نتیجهای جز نابودی و تباهی اعضای هر دو گروه و بر هم خوردن این تعادل کهن کاینات در بر نداشت. اما دنیا با نابودی محافظین پایان نخواهد گرفت!، چرا که آخرین فرد از نگهبانان جهان هنوز در این دنیا باقیست. آخرین محافظ، فرزند گناه. دارنده دو نیمه “چشم جهان”. او بایونتا نام دارد…
بازی Bayonetta عنوانیست که از همان ابتدای معرفی خود زیر سایه سنگین عنوانی به نام Devil May Cry قرار گرفته و تا مدتها توسط گیمرها تنها با نام نسخه زنانه DMC شناخته میشد. البته این مقایسه و تشابه چندان نیز دور از واقعیت و انتظار نیست چرا که خالق اصلی بازی Bayonetta نیز کسی نیست جز بازیساز افسانهای سرزمین آفتاب طلایی، Hideki Kamiya که خود خالق و شروع کننده سری DMC بوده است!. اما آیا Bayonetta یک تقلید محض و بیفکر از اثر قبلی کامیا یعنی DMC است و یا توانسته با نوآوریهای ریز و درشت خود از زیر این سایه سنگین بیرون آمده و به اثری مستقل و درخور توجه تبدیل شود؟ خوب این سوالی است که تنها با پنج دقیقه بازی کردن این عنوان خواهید توانست با قاطعیت به آن پاسخ منفی دهید!
Bayonetta یک اکشن سوم شخص است که تمام لوازم لذت بردن و تفریح را به یکباره در دستان پرتوان گیمرها قرار خواهد داد. شاید گفتن این حرف کمی سخت به نظر برسد اما Bayonetta در درجه اول و قبل از هر چیز یک عنوان کاملا مفرح و سرگرم کننده است که بیشتر به جای اینکه به دنبال خلق یک اکشن جدی و تیره باشد، به فکر خلق فضایی سراسر مفرح برای گیمرهاست.
متاسفانه شروع Bayonetta از هر لحاظ کمی گنگ و بیسر و ته است و ممکن است در همان دقایق اول گیمرها را از خود متنفر کرده و فراری دهد، اما اگر کمی به آن فرصت داده و با مشکلات جزیی اولیه آن، که عمدتا مربوط به شروع گنگ و گیچ کننده داستان میباشد، کنار بیایید به سرعت درگیر اکشن نفسگیر و سرگرم کننده بازی شده و مشکلات اولیه آن را به زودی فراموش خواهید کرد.
بایونتا جادوگری توانا و فوق العاده ماهر است که توانایی انجام انواع و اقسام کارهای جادویی را دارد اما باید گفت پیشتر از آن که جادوگری هراس انگیز باشد، مبارزی نیرومند است که برای پرده برداشتن از حقیقت به تنهایی با لشکری از فرشتگان وارد مبارزه شده و یکی یکی آنها را از سر راه خود بر خواهد داشت. بایونتا میتواند بپرد، بر روی دیوار و حتی سقف راه رود(!)، با مشت و لگد، سلاح گرم، سرد، شلاق، گیوتین(!)، جادو و خلاصه هر چیزی که دم دستش قرار گیرد یک سلاخی درست و حسابی از فرشتگان متقلب راه اندازد، اما عموما روش مورد علاقه او برای مبارزه تکهتکه کردن دشمنان و فرشتگان با استفاده از ضربات آمیخته با فشنگ و گلوله است!. بایونتا برای شرکت در مبارزات از چهار هفت تیر گوچک استفاده میکند که دو تای آنها به مچ پایش بسته شده و مشت و لگد و گلولههای گرم مرگبار را به یکباره بر سر و صورت دشمنان بخت برگشته روانه میکند!.
بایونتا مبارزی فرز و چابک است که فرار و دفاع به هیچ وجه در دستور کاریش قرار او ندارد!. او در عوض برای جلوگیری از برخورد ضربات دشمنان به سرعت و فرزی خود اکتفا کرده و همگی آنها را جا خالی خواهد داد!. در Bayonetta جا خالی دادن (Evade) ضربات دشمنان یکی از ارکان اصلی گیمپلی بازیست و همواره باید در تلاش باشید تا ضربات دشمنان را به خوبی جاخالی دهید. اما اگر بتوانید به خوبی در این کار ماهر شوید بازی در عوض این مهارت هیجان انگیزترین ویژگی خود را برای شما آشکار خواهد کرد؛ قابلیت کند کردن زمان (Witch Time)!.
با ورود به این حالت حرکت زمان و دشمنان به یکباره کند شده و به گیمرها اجازه میدهد تمام صورت حسابهای قبلیشان را با دشمنان بخت برگشته صاف کنند. فراموش نکنید که یک فرشته کند شده، دوبرابر پخمه است!، پس با ورود به این حالت وقت، وقت تفریح و سرگرمیست!. در این حالت همه چیز و همه امکانات دست در دست شما خواهند داد تا فرشتگان زشت و بدترکیب را به روش های مختلف مورد ضرب و شتم قرار داده و یک جلاد خانه شلوغ و حسابی با حضور فرشتگان راه بیاندازید!.
Bayonetta تقریبا فستیوال کاملی از چند ضرب و کمبوهای متعدد است که با ترکیب سلاح و قابلیتهای مختلف به گیمرها اجازه میدهد به دلخواه خود مبارزه کرده و برای مبارزه روش مورد پسند خود را برگزینند. اگرچه عموم این چند ضربهای ترکیبی که وام گرفته از DMC هستند به کیفیت آن اثر نیستند اما با تعداد و تنوع بسیار و ایجاد تعادل و بالانس میان قابلیتهای مختلف بدون شک یکی از لذت بخش ترین لحظات بازی خواهند بود. اما در Bayonetta همه چیز به همین جا ختم نخواهد شد!.
هنگام مبارزات در صورت اجرای صحیح و درست چند ضربها میزان جادوی بایونتا نیز پر خواهد شد که با هربار پر شدن آن میادین مبارزات به شکنجه گاههای کاملا مجهز تبدیل خواهد شد!. این حالت که Torture Attack نام دارد، همانطور که درخور نامش میباشد کلکسیونی از لوازم شکنجه قرون 18 میلادی نظیر گیوتین، میز شکنجه، تابوت مرگ، زنجیر اعدام و … را در اختیار گیمرها قرار میدهد تا همانند شکنجه گری بیرحم به بدترین شکل ممکن فرشتگان را سلاخی کنند!.
آخرین ویژگی و شاید مهمترین سورپرایز بازی که قطعا نظیر آن را در هیچ بازی اکشنی ندیدهاید قابلیت تغییر حالت بایونتا است. پیرزنهای جادوگر جارو سوار کارتونهای قدیمی که با یک اشاره تبدیل به کلاغ میشدند را به یاد دارید؟ خوب اگرچه بایونتا از لحاظ ظاهری با آن پیرزنهای زشت و بدترکیب قابل مقایسه نیست(!) اما در مجموع بالاخره او نیز جادوگر است دیگر!. بایونتا در طول بازی توانایی تبدیل شدن به یک کلاغ، خفاش و پلنگی سریع و چابک را دارد. نکتهای که این تغییر حالات را بسیار شیرین و جالب کرده این است که هیچ کدام از این تغییر شکلها جنبه نمایشی و تزیینی نداشته و به طور مستقیم در خدمت گیمپلی بازیست. به عنوان مثال گاهی لازم است برای عبور از یک دره عمیق به کلاغ تبدیل شده و یا گاهی برای تعقیب یک ماشین به فرم پلنگ تبدیل شوید!.
مبارزه با غولهای آخر مراحل نیز یکی دیگر از جالب و جذابترین هدیههای سازندگان به گیمرها است که هر چند در مواردی الهام گرفته شده از شاهکار این سبک یعنی God of War است اما در کل نظیر آن را در هیچ بازی مشابهی ندیدهاید. رمز شادابی و جذابیت این مبارزات علاوه بر تعدد و گوناگونی مثال زدنی غولها (که همانند نقل و نبات در جای جای بازی پخش شدهاند!) نحوه اتمام کار آنها یا همان سیستم Climax Attack است. هرچند اصولا نیروی جادویی جادوگران در چوب دستیهای آنها نهفته است اما بایونتا برای اجرای قویترین جادوهای خود از موهای بلند و سیاهرنگش استفاده میکند. با به اتمام رسیدن درجه سلامتی هر کدام از غولها ناگهان در سکانسی نمایشی و پر از QTE موهای بایونتا، که همچون لباسی تن او را پوشاندهاند، از دور بدنش باز شده و با تبدیل شدن به یکی از جانوران جهنمی قولپیکر نظیر خرچنگی آتشین، اژدها، عنکبوت و … کار غولها را یکسره خواهد کرد.
تمامی ضربات، جادو و سلاحهای بایونتا در طول بازی قابلیت ارتقا و قویتر شدن را دارا هستند. متاسفانه بازی در این زمینه نگاه کمی سختگیرانه داشته و به راحتی اجازه ارتقا جادو و قدرتها را به گیمرها نخواهد داد، از آن گذشته Rodin، فروشنده شیطانی بازی قیمت همه چیز را برای شما به نرخ شیطانی محاسبه کرده و بعد از هر خرید کلاه گشادی بر سرتان خواهد گذاشت!. البته این امر به خودی خود چندان هم بد نیست چرا که گیمرها را به اتمام چندین و چندباره بازی و نابودی هر چه بیشتر فرشتگان و جمع آوری پول بیشتر ترغیب خواهد کرد. بازی در کل شامل 16 بخش داستانی است که در پنج درجه سختی متفاوت قابل بازی است (البته در ابتدای بازی تنها سه درجه قابل انتخاب است و دو درجه بعدی با اتمام درجات قبلی قابل انتخاب خواهند شد). خوشبختانه این تنوع در انتخاب میزان سختی بازی گیمرهای حرفهای و تازهکار را به یک اندازه راضی نگه داشته و انجام آن را برای هر دو گروه ممکن خواهد ساخت.
با اتمام هرکدام از این مراحل بسته به میزان مهارت شما در مبارزات مدالهای مختلف و رنگارنگی به شما تعلق خواهد گرفت. البته به هیچ وجه انتظار نداشته باشید به یکباره همه جوایز بازی را درو کنید!، چرا که برای جمع آوری آنها باید کمی صبور بوده و با تمرین فراوان و اتمام بازی در درجات مختلف به آرامی مجموعه خود را کامل کنید. اگر جز آن دسته از گیمرهایی هستید که تنها اتمام بازی با درجات مختلف شما را ارضا نخواهد کرد حتما با دیدن مراحل مخفی که به سبک Secret Mission های DMC درون محیطهای اصلی مخفی شدهاند، خوشحال خواهید شد. با اتمام این مراحل سخت و دشوار پاداش زحمات خود را به خوبی دریافت کرده و به جوایز ویژه و ارزشمندی دست خواهید یافت که قطعا به پیشبرد بازی کمک شایانی خواهند کرد.
گرافیک بازی اگرچه به تنوع و زیبایی گیمپلی آن نیست اما دست کمی از آرتورکهای طراحی شده برای آن نیز ندارد!. طراحی شخصیتها و دشمنان (مخصوصا غولها) از تنوع بسیار خوبی برخوردار بوده و یکی از بهترینهای این سبک است. طراحی محیطها و مراحل نیز اگرچه بسیار خطی و یکنواخت صورت گرفته و به گیمرها اجازه گشت و گذار نمیدهد اما بسیار متنوع و زیبا کار شده است. طراحی بافتهای محیطی و افکتهای مختلف نظیر افکت خون نیز هرچند کمی بیکیفیت و مصنوعی کار شدهاند اما چندان مشکل خاصی برای بازی به شمار نمیروند.
متاسفانه علارغم همه زیباییهای بازی نسخه کنسول PS3 بازی گریبانگیر مشکلات ریز و درشت تکنیکی است که ضربه جبران ناپذیری بر پیکره آن وارد ساخته است. کیفیت بافتها در این نسخه از بازی بسیار ضعیفتر از بازی اصلی (X360) کار شده و سازندگان با استفاده بیش از اندازه از تکنیکهایی نظیر Bloom برای پوشش این ضعف گرافیکی عملا بازی را دچار مه گرفتگی کردهاند!. البته این مشکلات چندان مشکل حادی برای نسخه PS3 بازی به شمار نرفته و میتوان به راحتی از کنار آن گذشت اما مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که بدانید نسخه PS3 بازی علارغم تمام مشکلات قبلی دارای فریم ریت ثابتی نیز نبوده و سرشار از Loading های پی در پی طولانی و ویران کننده است!.
قابلیت کند شدن زمان را که یادتان است؟ متاسفانه این نسخه از بازی چنان دچار مشکلات افت فریم و کند شدن مکرر بازیست که گاهی بیاختیار فکر خواهید کرد کل بازی بر روی این حالت در حال اجراست!. شاید بتوان از ضعفهای طراحی بافتها گذشت اما گذشتن از مشکل افت فریم و بارگذاریهای طولانی آن به هیچ وجه کار آسانی نخواهد بود.
اگرچه عموم مشکلات فنی و تکنیکی Bayonetta در انحصار ورژن PS3 بازی است(!) اما یکی دیگر از ایرادات بزرگ آن که در هر دو نسخه بازی مشترک بوده و تاثیر منفی خود را بر روی هر دو نسخه گذاشته است نبود یک خط داستانی محکم و شخصیتپردازی بینقص است. گذافه نیست اگر بگوییم عمده شهرت و محبوبیت سری DMC به واسطه شخصیتپردازی عالی و بینقص شخصیتهایش مخصوصا Dante است که با حس طنز و شوخ طبعی خود در خطرناکترین لحظات توانسته است دل میلیونها گیمر را بدست آورد. متاسفانه بر خلاف آنچه که از کامیا انتظار میرفت Bayonetta شخصیتی که آن را از این حیث در سطح DMC و سایر بازیهای مطرح سبک قرار دهد نداشته و از لحاظ داستانی نیز حاوی نکتهای درخشان و جدید نیست.
هرچند پیش زمینه داستانی Bayonetta با تم توطئه و خیانتی که در آن نهفته است موضوع جذاب و جالبی است اما ماجرای اصلی داستان که در طول بازی روایت میشود کمی کلیشهای و البته کوتاه بوده و در حد و اندازههای دیگر قسمتهای بازی ظاهر نمیشود. خوشبختانه عاملی که از این حیث بازی را نجات خواهد داد روایت سینمایی و نیمه سورئال آن است که علاوه بر مفرح بودن، سردرگمی لذت بخشی به گیمرها خواهد داد. البته نباید از این حقیقت نیز گذشت که بزرگی داستان و ماجراهای رخ داده به شدت تحت تاثیر این سبک روایی خاص قرار گرفته و هیچ وقت به آن اجازه نمیدهد به آن درجه از جدیت مطلوب رسد.
یکی از مواردی که سازندگان مانور بسیاری بر روی آن دادهاند خود شخصیت بایونتا است. بایونتا زنی جوان و جذاب است که به نظر میرسد سازندگان قصد داشتهاند گیمرها را با کمک جذابیت نهفته در این شخصیت به سوی بازی خود جذب کنند!. متاسفانه از این نظر بایونتا به هیچ وجه توان رقابت با دانته (شخصیت قبلی خلق شده توسط کامیا) یا کریتوس را نداشته و سازندگان با تاکید بیش از اندازه بر روی ویژگیهای ظاهری بایونتا به جای پرداخت به خصوصیات روحی و شخصیتی او، راه را به بیراهه رفتهاند. اشتباه نکنید، بایونتا به هیچ وجه شخصیت ضعیف و یا دسته چندم نیست بلکه در مقایسه با بزرگان این سبک حرفی برای گفتن ندارد.
در Bayonetta از هر چیزی میتوان ایراد گرفت به غیر از موسیقی آن که واقعا اثری کامل و در خور توجه است. برای توصیف گستردگی این بخش همان بس که بدانید وظیفه ساخت قطعات موسیقی بازی را 10 استاد برجسته موسیقی از جمله هیروشی یاماگوچی و ماسامی ادا بر عهده داشته، به طوری که عملا برای هر قسمت و هر مبارزه از بازی یک قطعه مخصوص ساخته شده و در تمام طول بازی به غیر از Theme و Motif های شخصیتها شاهد پخش هیچ قطعه تکراری نخواهید بود!. این قطعات زیبا و متنوع همانطور که انتظار میرفت در سبکهایی نظیر Hard Rock و Gothic Rock تنظیم شدهاند که علاوهبر القای حس خشونت به گیمرها به خوبی با اتمسفر و جو بازی هماهنگ است. دوبله بازی نیز همانند DMC از کیفیت بسیار بالایی برخوردار بوده و به خوبی با سبک روایی داستان منطبق است.
در آخر بدون هیچ تعارف و مقدمه چینی باید اعتراف کنیم Bayonetta یکی از بهترین عناوین اکشن ساخته شده تا به امروز است. شاید در نگاه اول نتوان منکر شباهتهای غیر قابل انکار گیمپلی و سبک روایی داستان با اثر قبلی کامیا یعنی DMC شد اما نباید فراموش کنیم که تقلید به خودی خود امری شنیع و منزجر کننده نیست، بلکه مهم این است که چگونه بتوان با اضافه کردن المانهای جدید چیزی را که از آن الهام گرفتهایم از آن خود کنیم، یعنی کاری که کامیا در Bayonetta با مهارت تمام به تصویر کشیده است. شاید Bayonetta هنوز با یک اکشن ناب و کاملا بینقص یک قدم فاصله داشته باشد اما به طور حتم یکی از بهترین عناوین اکشن این سبک است که به خوبی اثبات میکند حتی فرشتگان نیز در چنگال گیمرها خواهند گریست!
,فرشتگان پای میز شکنجه شیاطین!,فرشتگان پای میز شکنجه شیاطین!,همه چیز این جهان مادی به صورت جفت و متضاد آفریده شده است و این امر در مورد نیروهای طبیعی نیز صدق میکند. در مقابل نور، تاریکی و در مقابل ظلمت، روشنایی. دنیا هرآنقدر برای بقای خود به نیروهای روشنایی احتیاج دارد که به نیروهای تاریکی. راز تداوم و حیات در ایجاد تعادل است، ایجاد تعادل میان دو نیمه پیدا و پنهان جادو و قدرت. سالهای سال است که جهان، این وظیفه خطیر را بر دوش مردمان جادو و قدرت نهاده است، نگهبانان جهان. محافظین دو نیمه تاریک و روشن قدرت، دارندگان “چشم جهان”. مردمانی با نیروهایی متفاوت اما هدفی مشترک، محافظت از سه قلمرو بهشت، جهان مادی و دوزخ. گروه اول تشکیل شده از مردان دانا و نیروهای فرشتگان، دارندگان نیمه راست “چشم جهان” و گروه دوم شامل جادوگران سیاهی، دارندگان نیمه دیگر “چشم جهان”، زنان زاده نیروی مهتاب.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: سیستم مبارزه بسیار انعطاف پذیر و روانمبارزه با رییس های بازی بسیار متنوعروایت نیمه سورئال داستانموسیقی بسیار زیباتنوع در گیم پلینقاط ضعف:زمان بار گزاری بسیار طولانیافت سرعت فریمگرافیک تکنیکی ضعیف