اگر شما در حال خواندن این مقاله و بطبع در دنیای اینترنت هستید، قطع به یقین در رابطه با آخرین فیلم از سری «مد مکس: فیوری رود» تعاریف و توصیفات زیادی را شنیدهاید. آخرین ساخته «جورج میلر» علاوه بر نقدهای بسیار خوبی که از طرف منتقدان به سویاش سرازیر شد توانست نظر مثبت مخاطبین عام و خاص را نیز جلب کند و برای یکبار دیگر طعم یک اکشن دلچسب و جذاب را به همه علاقهمندان سینما تقدیم کند. با توجه به موفقیت هنری و مالی فیلم، شرکت «برادران وارنر» تصمیم گرفتند که بازی مناسبی را نیز برای این سری فیلم عرضه کنند و قرعه انجام این ماموریت به عهده استدیو نام آشنا «آوالانچ» افتاد. البته این بازی در سال 2013 و در نمایشگاه E3 سونی معرفی شد اما بعد از انجام آن نمیتوان منکر شباهت بسیار شدیدش به آخرین سری از این فیلم شد.
مد مکس تمامی عناصر یک بازی بر اساس این سری فیلم را داراست، مبارزات خونین، تعقیب و گریزهای دیوانه وار با خودروهای جنون آمیز و در نهایت یک دنیای وحشی به تمام عیار، حتی این بازی تمامی خصوصیات یک بازی جهان آزاد مدرن مانند قسمت داستانی 30 ساعته و یک نقشه پهناور و پر شده از ماموریتهای جانبی و جایزههای بدست آوردنی را در مجموعه خود جمع آوری کرده است. مطمئنا برای شخص من که عاشق این خصوصیات و بازیهای جهان آزاد است میتواند نوید دهنده یک تجربه بی نظیر و دلپذیر باشد؛ اما با اینحال یک احساس باعث جلوگیری از تمامی این تجربهها میشود و آن هم این است که تک تک این اجزا و عناصر فقط خوب هستند و پای خود را فراتر از این نمیگذارند.
آخرین فیلم از سری مد مکس تا جایی که میتوانست هیجان و نا امنی و درگیری شدید را با مخاطبان خود به اشتراک میگذاشت در حالی که ساخته آوالانچ دقیقا نقطه مقابل فیلم قرار میگیرد و یک فضای کاملا خواب آور و خسته کننده را به ارمغان میآورد.داستان بازی بدون هیچگونه رابطهای با هر یک از چهار قسمت فیلم، روایتگر ماجرای مصیبت بار دیگری از کاراکتر آشنای سری یعنی مکس است و از قسمتی شروع میشود که کاراکتر ما پس از فرو بردن یک اره برقی درون جمجمه یکی از رئسای اراذل اوباش دنیای بازی متوجه میشود که خودرو اش به سرقت رفته و حال باید در دنیای خطرناک و تقریبا بدون آب بازی راه خود را برای نجات یافتن پیدا کند. همان طور که مکس سینمایی میگوید: «من همانیام که از هر دو دنیای زندگان و مردهها فراریام. شکار شده توسط لاشخورها و افرادی که نتوانستم از آنها مراقبت کنم. پس من در این دنیای بایر وجود دارم تنها با یک غریضه، زنده ماندن».
پس از این صحنه مکس با «چامباکت» یک مکانیک روان پریش در این دنیای روان پریش ملاقات میکند و اینجاست که با هدف شماره یک بازی آشنا میشویم، ساخت یک خودرو افسانهای بنام «مگنوم اوپس». برای چامباکت خودروها به معنای خدا هستند در نتیجه ساختن این خودرو برای او جایزهای بدون توصیف است، از طرفی دیگر مکس این وسیله را تنها برای گذراندن وقت بدون ارزشش میخواهد تا در این دنیای به فنا رفته دلیلی برای زنده ماندن داشته باشد، موردی که به هیچ عنوان در بازی توضیح داده نمیشود و البته انتظاری هم نباید داشت.
داستان در فیلمهای مد مکس هم نقش قوی ندارند و در واقع آخرین نقطه از این سری است که در درجه اهمیت قرار دارد اما با اینحال نقش داستان را در فیلمها، اکشن جذابشان بر عهده دارند و توسط اینگونه صحنهها روایت میشوند اما بازی نه تنها همان داستان نسبتا جذاب دو خطی فیلمها را هم ندارد بلکه آن عنصر جذاب و کارخانه تولید آدرنالین را هم ندارد و اینجاست که با یک مشکل بسیار بزرگ که در همان ابتدا اشاره کردم مواجه میشویم و نهایت پی میبرید که در هنگام بازی کردن و در حالی که دسته کنسول در دستانتان قرار دارد پلکهای چشمتان نهایت تلاششان را میکنند تا شما به خواب رفته و شاهد چنین چیزی نباشید.
تمامی کاراکترهای درون بازی کاملا تو خالی و پوچ هستند و خود مکس نیز از این قاعده مستثنا نیست و بازیکن نیز تا آخر بازی متوجه نمیشود که او از این دنیا چه میخواهد، تنها شخصیت نسبتا قابل توجه بازی یعنی چامباکت نیز تنها در بعضی مراحل شما را همراهی میکند و در همان مراحل نیز متوجه میشوید که چقدر این خصوصیات اخلاقی او کلیشهای هستند و یاد آور چنین کاراکترهای به اصطلاح مریض احوال و روانی دیگر بازیها است.,,مطمئنا با وجود نبود یک پلات داستانی و روایت درست در بازی حال همه چیز به گیمپلی واگذار میشود که آیا میتواند بازی را حداقل از این حیث سرگرم کننده و قابل تحمل نشان دهد. بصورت کلی گیم پلی مد مکس به دو بخش کلی تقسیم میشود، گشت و گذار پیاده و مبارزات تن به تن و در نهایت چرخش در دنیای بایر بازی با مگنوم اوپس.
مبارزات تن به تن که همان فرمول فوق تکراری سری بازیهای «بتمن: آرخام» است که قبلتر نیز در بازی «سرزمین میانه: ساله موردور» دیده بودیم و جدا باید متذکر شوم که این سیستم واقعا ملال آور شده است. در همین نسل هشتم کنسولهای بازی و طی دو سال میلادی سه بازی دقیقا از این فرمول استفاده کردهاند، سرزمین میانه، بتمن: آرکام نایت و حال نیز مد مکس.
مطمئنا هر فرمول هر چقدر که موفق و خلاقانه باشد اصرار به تکرار آن در موارد مختلف باعث از بین رفتن جادوی آن میشود، بتمنها خود مبدع این سیستم بودند و هر نسخه نیز با اضافه کردن دشمنهای جدید سعی بر جلوگیری از تکرار این سیستم کردند و در بازی سرزمین میانی نیز استدیو «مونولیث» با ارائه سیستم بی نظیر «نمسیس» سعی بر این داشت که نگذارد تکراری شدن این فرمول باعث تکراری شدن روند کلی بازی شود اما در مد مکس خبری از هیچگونه چیز اضافه و یا مورد خاصی نیست. بازی علاوه بر اینکه دقیقا از این فرمول کپی/پیست کرده است، سعی داشته تا با آسان کردن آن به اصطلاح مبارزات را روان تر و خلاصهتر کند که متاسفانه باعث شده است کوچکترین جذابیت این سیستم مبارزات نیز گرفته شود. نتیجه این اصلاح سازی آسان شدن روند مبارزات و در نتیجه خوابآور شدن مبارزات تن به تن است که دیگر کوچکترین رقابتی درون بازیکن ایجاد نمیکند و با چندین دکمه زنی راحت میتوانید سیل عظیمی از دشمنان پیاده را از پیش رو بردارید و این موضوع باز هم زمانی حادتر میشود که متوجه میشوید تنوع دشمنان نیز بسیار کم است و حداقل کاری که آوالانچ میتوانست برای حفظ جذابیت مبارزات انجام دهد طراحی و ساخت دشمنان جدید با راههای از بین بردن متفاوت بود که از این راه نیز غفلت کردهاند.
زمانی که دیگر دشمنی برای مبارزه کردن وجود ندارد، مکس میتواند بصورت پیاده در محیط بازی بچرخد، محیطی که شاید جز معدود نکات مثبت بازی باشد و بعضا میتوانید شاهد مکانهای جالبی در بازی باشید؛ بعنوان مثال فرودگاهی که در زیر شنها فرو رفته است و صحنهای دراماتیک را رقم میزند که طبیعت چگونه میتواند در کسری از ثانیه بزرگترین سازههای بشریت را در یک چشم بهم زدن در خود ببلعد. هر چند تعداد چنین مکانهایی در بازی بسیار کم است و دیدن چنین مکانهایی در بازی در فاصله بسیار زیاد و خیلی کم رخ میدهد اما اشاره کردن به آن خالی از لطف نیست.
باید اعتراف کنم که ماشین سواری در ابتدای بازی بسیار جذاب است و به شخصه زمانی که ساخت این بازی تایید شد از همان روز منتظر سواری در شنها و صحراهای بیکران بازی بودم، قابلیتی که اگر آوالانچ کمی تنوع به آن میداد میتوانست یک نقطه قوت فوقالعاده برای بازی تبدیل شود و به تنهایی بار کل بازی را بر دوش بکشد اما زمانی که کل بازی این روند تکراری را در پیش میگیرد و در هر منطقه با دشمنانی مشابه مبارزه میکنید و باکهای بنزین تکراری و تک تیرانداز های تکراری را از پیش رو بر میدارید این قابلیت همانطور که چند پاراگراف بالاتر گفتم هرچقدر هم در ابتدا جذاب و سرگرم کننده باشد نهایت بعد از 10 ساعت بی رمق و تکراری و خسته کننده میشود و آن سحر و جادوی خاص خودش را از دست میدهد. حتی باس فایتهای بازی نیز روند مشابه به خود میگیرند. بصورت کلی دو نوع باس فایت در بازی وجود دارد، آنهایی که کوچک هستند اما سریع، و دسته دیگر که بزرگ هستند و قوی. مبارزه با این دشمنان هر دفعه تکرار میشود و حتی خودروهای آنان نیز تغییر نمیکند و فقط نام آنها عوض میشود و اینجاست که متوجه ارزش بی اندازه سیستم نمسیس در بازی سرزمین میانی میشویم که اجازه نمیداد با دشمنان تکراری مواجه شویم.
با اینحال مگنوم اوپس آپگریدهای زیاد و متنوعی دارد و برای بدست آوردن این آپگریدها انجام دادن ماموریتهای جانبی بازی امری مهم جلوه میکند. ماموریتهای اصلی بازی نیز تا انجام میزان معینی از ماموریتهای جانبی قفل میباشند که به شخصه روش مناسبی نمیدانم که بازیکن را به زور به انجام این مراحل وا داشته شود. بعنوان مثال در بازی «ویچر 3» نیز ماموریتهای جانبی بسیار مهم و حیاتی بودند و گاهی اوقات ربط کاملی به ماموریتهای اصلی پیدا میکردند و تنوع و جذابیت این نوع مراحل باعث میشد بازیکن حتما به سراغ آنها برود نه اینکه مراحل اصلی قفل شوند تا شما حتما تعداد مشخصی از مراحل جانبی را انجام دهید! از بخشهایی که تا انتهای بازی جذابیت خاص خودش را حفظ میکند مسابقات با مگنوم اوپس است که حداقل در این بخش شاهد کمی سختی و رقابت طلبی هستیم و میتوانیم کمی از این سواری لذت ببریم.
در باب گرافیک بازی میتوان گفت جز همان معدود نکات مثبت بازی است. با اینکه با محیطهای صحرایی و خالی از سکنه روبرو هستید، اما مکانهایی هستند که نفس شما را در سینه حبس خواهند کرد. مخصوصا زمانی که با بالونهای تعبیه شده در جای جای نقشه، به میانه آسمان آبی میروید تا کل منطقه را تحت نظر بگیرید. دورنمای این بازی همانگونه که از آوالانچ انتظار میرفت، بیشک از بهترین چیزهایی است که در این صنعت دیدهاید. آسمانهای رنگارنگ و شب و روز این دنیا، صحنههای به یاد ماندنی و هنری زیادی را برایتان به ارمغان خواهد آورد. طوفانی که بصورت وحشیانه به شما خواهد زد و رعد و برقهایی که در میانه این طوفان مگنوم اوپس را هدف قرار خواهند داد، از معدود مواردی هستند که از این عنوان به خاطر خواهید آورد. افکت آتش و دود یکی از بهترین مواردی است که تا کنون دیدهاید و البته با توجه به بطن بازی، باید هم اینگونه میبود. انفجارهای عظیم و زیبا به خوبی طراحی شدهاند و حداقل از نظر فنی به گرافیک این بازی هیچ ایرادی وارد نیست.
صداگذاری و صداپیشگی نیز در سطح معمولیای قرار دارند. نه چیز خارق العادهای از آن خواهید دید و نه چیز بسیار بدی که خاطره بدی برایتان یه جای بگذارد.
در کل بازی مد مکس بخشهای متنوع زیادی دارد و اگر از بالا به آن نگاه کنید در دلتان میگوید حتما خیلی سرگرم کننده است اما چه فایده که تمامی این عناصر پوچ و تو خالی بنظر میرسند و بعد از مدتی جز چند مورد خاص حرفی برای گفتن ندارند و فقط آوازشان از دور خوش است. آوالانچ میتوانست با کمی تنوع و دادن بُعدهای مختلف به این بخشها از تکراری شدن روند بازی جلوگیری کند اما به هر دلیل این مهم به وقوع نپیوست. دنیای مد مکس پتانسیل فوق العادهای برای تبدیل شدن به یک فرنچایز عالی دارد اما آوالانچ نتوانست بخوبی از آن استفاده کند، کاشکی کاشکی حداقل به مانند فیلم شاهد یک ضد قهرمان جذاب بودیم که متاسفانه همین مورد را هم پیدا نکردیم و باز هم مجبور به دیدن دوباره آخرین فیلم شدیم تا پتانسیل واقعی این دنیا را بفهمیم.
مجموع امتیاز - 6
6
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: محیط های صحراییگرافیک فنیمگنوم اوپسنقاط ضعف:خسته کننده و ملال آورتقریبا تکراری شدن همه قابلیت های بازیداستان بی محتواآسان بودن بی اندازه بازی
البته یکی از نکاته باحالی که بازی داره شخصی سازی ماشین که خیلی ویژگی عالی حساب میشه
سلام بازی مد مکس به عنوان یه بازی کارشو خوب انجام داداه بازی سازا میتونستن به بازی یکم به بازی داستان بدن این یه نقطه بد ولی بازی در کل حرف نداره به همه پیشنهاد میکنم بازی کنن چون واقعا بازی اتمسفر جزابی داره