هنر همواره در طول تاریخ بهعنوان بهترین وسیله برای نشان دادن عواطف انسانی و حالات درونی او به شمار رفته است. جایگاه والای هنر و ارتباط عمیق آن با روح انسان باعث شده یک اثر هنری بتواند به بهترین شکل ممکن عواطف انسانی را به غلیان دربیاورد. در میان تمام آثار هنری، آثار سینمایی به دلیل ترکیب ویژگیهای دیداری و شنیداری دیگر آثار هنری چون موسیقی و نقاشی، تأثیر بیشتری بر احساسات انسان دارند. بااینوجود درک عمیق تجربه عاطفی یک اثر هنری درگرو ارتباط مستقیم فرد با اثر است و این تعامل تنها در یک بازی کامپیوتری به وجود خواهد آمد
سرطان یکی از شناختهترین و درعینحال ناشناختهترین بیماریهایی است که بشر در دوران کنونی با آن درگیر است. بیماریای که نهتنها بیمار، بلکه تمام اطرافیان او را با خود درگیر کرده و تجربههای دردآوری را برای آنان به همراه میآورد. در میان بیماران سرطانی، داستان کودکان سرطانی بهمراتب دردآورتر است. درک رنج و اندوه چنین خانوادههایی با هیچیک از آثار هنری امکانپذیر نیست، مگر تجربه مستقیم آن شرایط در یک اثر هنری مانند بازی کامپیوتری. این نهایت تجربه عواطف انسانی کاری است که سازندگان That Dragon, Cancer انجام دادهاند. داستانی واقعی بر اساس رنج، درد و غمهایشان که آنچنان در مدتزمان کوتاه بازی شما را تحت تأثیر قرار میدهد که تا روزها از ذهنتان بیرون نخواهد رفت. یک بازی نوآورانه با ویژگیهای بینظیر برای نشان دادن گوشهای از رنجهای یک خانواده.
That Dragon, Cancer ، داستان زندگی کودک سرطانی سازندگان بازی(رایان و ماری) به نام «جوئل» است؛ که با وجود کوتاه بودنش، آنچنان عالی نوشته شده و روایت میشود که تا مدتها شما را درگیر خود خواهد کرد. گیمر مرحله به مرحله با گوشهای از مشکلات جوئل و خانوادهاش در داستان بازی آشنا میشود. ابتدا عشق و علاقه پدر و مادر به فرزندشان به تصویر کشیده میشود و همین روابط عاشقانه است که همیشه لحظات وذاع را به سختترین و دردناکترین لحظات زندگی تبدیل میکنند. داستان به بهترین شکل ممکن نوشته و پرداخته شده و روایت میشود به شکلی که پس از مدت کمی آنچنان در بازی غرق میشوید که گویی یکی از اعضای همان خانواده هستید. داستان آنچنان غمانگیز است که از ابتدا تا انتها همراه با آن اشک میریزید و آنچنان قدرتمند است که تا لحظه آخر قادر به ترک بازی نخواهید بود. این بازی نشان میدهد که چطور یک پدر که نماد صیر و مقاومت است به علت فشارهای بیش از حد در هم می شکند و تسلیم ناامیدی میشود . آن زمان هم که امیدها از بین برود و عالم واقعیت که دنیایی متشکل از استدلالات و منطق است نتواند چارهای برای مشکلات پیش آمده بکند؛ تخیلات در زندگی جا باز میکنند. بنابر این شخصیتهای چنین بازیای که اتمسفری آغشته به ناامیدی را یدک میکشد در قید و بند این دنیا نخواهند بود و با خیالپردازی سعی در تسکین دادن به وضعیت نهچندان خوشآیند روحی-روانی خودشان خواهند بود. خوشبختانه بازی همین خیالپردازیها را نیز در قالب رویا به تصویر کشیده است. در این بخش که نمادگرایی رنگ و بوی بهتری دارد؛ طراحیها و مدلسازیها ذهن مخاطب را به خود مشغول میسازد که شاید منجر به تحلیلات شخصی نیز بشود. سرطان نیز شاید به نوعی در قالب همین طراحی هنری به تصویر کشیده شده است.
گیمپلی بازی به سبک اشاره و کلیک بوده و به فرم اولشخص روایت میشود. طراحی گیمپلی بازی گرچه به بهترین شکل انجام نشده ولی اگر از مشکلات کوچک آن چشمپوشی کنیم، میتوان گیمپلی بازی را دارای سطح قابل قبولی دانست. انتخاب دوربین اولشخص به تأثیر داستان بر روی گیمر کمک بسزایی میکند. بازی از 14 مرحله تشکیل شده است که هر کدام از آنها به خوبی و بسیار هوشمندانه طراحی شدهاند. در هر مرحله گوشهای از زندگی این خانواده نمایش داده شده و گیمر را با مشکلاتی که جوئل و خانوادهاش با آن درگیر بودهاند درگیر میکند. همان طور که قبلا اشاره شد؛ برخی مراحل در دنیای حقیقی اتفاق میافتند و برخی دیگر در عالم رؤیا. مراحل رویاگونه بازی فضایی سور رئال داشته و اغلب سلولهای سرطانی در نقش و نگارهایی سیاهرنگ در آن دیده میشود. مراحل به شکلی هنرمندانه طراحی شدهاند تا گیمر بتواند به بهترین شکل ممکن با شخصیتها همذاتپنداری کند. اگر تحمل درد و رنجهای جوئل و خانوادهاش را ندارید بهتر است به بازی ادامه ندهید چراکه در ادامه تحمل رخدادهای بازی واقعاً دشوار میشود. کنترل بازی بهجز در موارد معدودی که قابل چشمپوشی است، به خوبی طراحی شده است. یکی از مزایای کنترل بازی این است که با توجه به نشانگر ماوس میتوانید حالات روحی شخصیت بازی را درک کنید و بفهمید با کدام شخصیت در حال طی کردن مراحل بازی هستید. از طرفی برای اینکه داستان غمانگیز این عنوان موجب خستگی گیمر نشود، در کنار گیمپلی کوتاه بازی شاهد مینیگیمی آرکیدی نیز خواهید بود. علاوه بر این، بازی از دید کاراکترهای مختلفی روایت میشود که باز به نوبه خود هم بازی را از یکنواختی خارج میسازند و هم جذابیت خاصی به آن میافزایند.
در ابتدا شاید سبک گرافیکی بازی چندان به مزاجتان خوش نیاید؛ اما با پیشروی در بازی به این نتیجه خواهید رسید که این سبک طراحی شخصیتها و محیط کاملاً مناسب و در خدمت داستان بازی است. شیوه طراحی هنری و پرداخت گرافیکی آن، همانند ذات این بیماری لاعلاج و بهگونهای است که نه کاملاً مفهوم است و نه کاملاً نامفهوم، نتیجه اینکه تجربه این اثر مخاطب را به نوعی در یک حس تعلیق فرو خواهد برد. همان طور که قبلا نیز اشاره شد مراحل رویاگونه در فضایی سور رئال خلق شدهاند. طراحی سلولهای سرطانی در این مراحل با فضای تیره حاکم بر آنها همخوانی دارد. سلولهای سرطانی به همان شکلی که در واقعیت از آنها سراغ داریم طراحی شدهاند ولی شکل آنها به گونهای است که گویی هیولاهایی آدمخوار و بیرحم هستند. البته در کنار این توصیفات باید این مورد را نیز عنوان کرد که طراحی محیطهای داخلی و خارجی دنیای حقیقی بازی در برخی قسمتها چنگی به دل نمیزنند و انگار طراحان بازی زیاد حوصله طراحی این بخشها را نداشتهاند. گفتگوی مابین شخصیتها بر روی صفحه، نمایش داده میشود و گاهی باید برای خواندن یک مکالمه دوربین را حرکت داد و مکالمه مذکور را پیدا کرد. اگر بخواهیم در مورد گرافیک بازی نتیجه گیری کنیم، میتوان گفت گرافیک بازی قابل قبول و البته کاملاً منطبق با فضای بازی است.
در بخش صدا به جز یک مورد در بخش صداپیشگی شاهد کیفیت خوبی هستیم. موسیقی گوشنواز بازی احساسات شما را به غلیان وا میدارد. انتخاب هوشمندانه موسیقی و تلفیق آن با تصاویر زیبا و داستان عالی بازی بیاختیار اشک را بر گونههای شما جاری میکند. سازندگان نیز برای انتقال هر چه بیشتر این حس، استفاده از هدفون را پیشنهاد میکنند که صد البته تجربه بازی با هدفون تجربهای وصفنشدنی خواهد بود. جلوههای صوتی آنقدر خوب طراحی شدهاند که شما لحظاتی قید بازی را می زنید تا جرعهای از همان تجربههای تلخ جوئل و خانوادهاش را بچشید. بدون شک صدای نالهها و فریادهای جوئل شما را از پا درمیآورد. این کیفیت خوب کاری در بخش صدانیازمند یک صداپیشگی خوب نیز بود که متاسفانه آن طور که باید، در این بخش کار نشده است. هرچند یکی از مهمترین منابع انتقال احساسات نوع گویش و لحن صداست؛ اما شاهد عملکردی نوسانی در این بازی هستیم. شاید کیفیت صداپیشگی رایان در حد مطلوبی باشد اما صداپیشگی ماری، مادر جوئل، بسیار تصنعی بوده و به هیچ وجه گویای شرایط مادر یک کودک سرطانی نیست. مخصوصا اینکه او از جنس خانم است و خانمها هم در بیان و انتقال احساسات خود به مراتب بهتر از آقایان عمل میکنند.
تکرار بازی That Dragon, Cancer به خاطر موضوعی که به آن پرداخته و تاثیرات ناشی از آن توصیه نمیشود؛ پس از تجربه بازی نیز به این نتیجه خواهید رسید که سازندگان در انتقال رنجهای خود به شما موفق بودهاند و مطمئنا وضعیت آشفتهای که بازی شما را دچار خود خواهد کرد باعث میشود تا این توصیه را گوش دهید. در نهایت باید گفت That Dragon, Cancer یک اثر هنری ناب در سوگ کودک ازدسترفتهای است که قربانی اژدهایی به نام سرطان شده است. بعید است که تجربه 2 ساعته این اثر همراه با اشک نباشد. That Dragon, Cancer تجربهی تلخی است تا بفهمیم این اژدهای خفته چه بر سر خانوادهای شاداب میآورد. به احترام جوئل و تمام قربانیان سرطان و در ستایش صبر و پایداری خانوادههای قربانیان این اژدهای درنده، به رسالت بازی سر تعظیم فرود میآوریم. به امید روزی که این اژدهای آدمخوار نیست و نابود گردد.
مجموع امتیاز - 7
7
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: تلفیق خوب واقعیت و رویاانتقال موفق حس خانواده جوئلنقاط ضعف:ارزش تکرار نداردتبعات روانی منفی بازی