استدیو «تکلند» در سال 2011 با خلق بازی «جزیره مرده» افقهای تازهای پیش روی خود دید. یک بازی زامبی محور که در یک جزیره بزرگ دنبال میشد و به بازیباز این آزادی عمل را میداد که هرطور خودش میخواهد با زامبیها کنار بیاید. البته محوریت مبارزات در این اثر با سلاحهای سرد بود و به همین دلیل تجربهای کاملا متفاوت برای مخاطبین رقم میزد. البته سری جزیره مرده بیشتر برای بخش کوآپ خود مورد توجه قرار گرفت و از دیگر جهات مشکلات فراوانی از سر و روی آن میبارید. تکلند یک نسخه دیگر از بازی نیز ساخت که آن هم چندان بازی خوبی از آب در نیامد و به این ترتیب به کار خود با سری جزیره مرده پایان داد. «تکلند» برای اثر بعدی خود با ناشری جدید به توافق رسید و بدین ترتیب «مرگ روشنایی» توسط برادران وارنر منتشر شد. «مرگ روشنایی» را میتوان جاهطلبانهترین پروژه این استدیو دانست. آنها هر چه در «جزیره مرگ» آموختند را در ساخت «Dying Light» بکار گرفتند. اما صبر کنید؛ تکلند فقط به تجربیات خود از جزیره مرگ بسنده نکرد، بلکه سری هم به دنیای بازی خلاقانه استدیوDICE یعنی «لبه آینه» زد تا اصول پارکور را به شخصیت اول بازی خود آموزش دهد! در واقع «Dying Light» را میتوان حاصل وصلت «جزیره مرده» با «لبه آینه» دانست! ترکیبی به غایت جذاب و دلفریب که اگر به درستی از آن استفاده شود جذابیت وصف ناپذیری خواهد داشت. ما هم تا پایان این مطلب سعی خواهیم کرد که بفهمیم تا چه حد معجون تکلند موفق بوده و تا چه حد ناموفق عمل کرده است.
اگر کارهای قبلی تکلند را تجربه کرده باشید میدانید که داستان تازه و جذابی انتظارتان را نمیکشد و تصورتان را بر این اساس میگذارید که همه چیز کسالتبار و خوابآور خواهد بود و تنها راه نجات از خواب، دونفره (کوآپ) بازی کردن «مرگ روشنایی» است. حقیقتا ما هم در ابتدا همین فکر را میکردیم و بازی را بصورت کواپ شروع کردیم اما پس از مدتی متوجه شدیم داستان بازی به قدر کافی جذابیت دارد که شما را به تنهایی به «هاران» (شهری خیالی که بازی در آن رخ میدهد) بکشاند! البته همچنان شاهد داستان خاص و تازهای نیستیم، اما حداقل یه داستان عادی که حداقل کشش برای ادامه بازی ایجاد کند را شاهد هستیم البته شخصیت پردازی نسبتا خوب برخی کاراکترها نیز در این امر بیتاثیر نبودند. مانند فرمول بیشتر بازیهای آخرالزمانی (واقعا چرا بیشتر استدیوها دنیای آخرالزمانی را مترادف با دنیایی پر از زامبی میدانند؟!) شاهد شهری پر از زامبی به همراه مقادیری بازمانده در آن هستیم که برای رهایی از شهر در تکاپو هستند. شخصیت اول بازی یعنی «کایل کرین»، به دلایلی وارد این شهر ویران شده میشود و بطور اتفاقی با گروهی از بازماندگان آشنا میشود که همزمان در حال نبرد با زامبیها و گروه دیگر از بازماندگان که به نوعی رقیبشان به شمار میروند، هستند. داستان بازی از اینجا به بعد مانند تمام بازیهای اخرالزمانی دیگر است، یعنی تلاش برای نجات و بقای گروه و … اما چیزی که این داستان را جذابتر از آنچه هست میکند، شخصیت پردازی خوب شخصیتهای بازی است که باعث میشود برای پیگیری سرنوشت آنها هم که شده بازی را ادامه دهید و داستان را پیش ببرید. صداپیشگی کاراکترها مخصوصا شخصیت اول بازی بدون اغراق کم نقص اجرا شده و نقش زیادی در باورپذیری شخصیتها و مشکلاتشان دارد. صداپیشگی مناسب به همراه دیالوگهای منطقی و جذاب که به احتمال زیاد اگر خودتان هم در آن شرایط بودید بر زبان میراندید از نقاط برجسته بازی است. صدای نعرهی زامبیها که در حین تعقیب و گریز از پشت سرتان میشنوید، از جمله لحظات دلهره آور بازی هست. صداگذاری محیط و اسلحهها نیز خوب بوده و به شکل گیری یک اتمسفر پسا آخرالزمانی کمک کرده است. بارها میشود که در حال گشت و گذار در محیط هستید که ناگهان گیمپد شروع به لرزش میکند و صدا هواپیماها میآید که برای بازماندگان در شهر، بستههای کمک رسانی میفرستند.
همهی اینها در کنار طراحی محیط و طراحی هنری زیبای بازی دست به دست هم دادهاند تا یکی از باورپذیرترین فضاهای آخرالزمانی را شاهد باشیم. دورنماهای زیبا و غمبار، پرواز دسته جمعی پرندگان، منظره ویران شده ساختمانهای ویران شده شهر و دود و سیاهی که از جایجای شهر به چشم میآید، چیزهایی هستند که در «هاران» به وفور دیده میشوند. کافی است به بالای یکی از ساختمانهای بلند شهر بروید تا برای چند دقیقهای محو دوردستها شوید. فضاهای داخلی نیز در شبها و محیطهای تاریک نسبتا دلهرهآور هستند، هرچند در کل، بازی ترسناک بودن را هدف اصلی خود قرار نداده اما رگههایی از ترس را میتوان تجربه کرد. در بازی دو منطقه وجود دارد، یکی خود شهر «هاران» و دیگری شهری قدیمی که بازی در این دو فضای متفاوت پیگیری میشود. شهر «هاران» از نظر بصری مانند دیگر شهرها پر از ساختمانهای بلند و پل ها و … هست اما شهر قدیمی بازی معماری متفاوتی دارد و به شدت ما را یاد پرسه زدن در محیطهای سری «کیش قاتلین» میانداخت.
یکی از چیزهایی که باعث باورپذیرتر شدن و زیباتر شدن یک اتمسفر میشود، گرافیک فنی خوب به اقتضای چیزی که بازی میطلبد است. «مرگ روشنایی» در این مورد نه شکست خورده و نه چندان موفق عمل کرده است. در برخورد اولتان با بازی متوجه نسل جدید بودن آن میشوید اما پس از مدتی بازی چیز جدیدی برای ارائه ندارد. دیر لود شدن بافتها و همچنین بافتهای بی کیفیت از جمله مواردی هستند که تقریبا همجای بازی جلوی چشمانتان قرار دارند. اما اوضاع نورپردازی بازی به مراتب بهتر است و صحنههای زیبایی به واسطه آن رقم میخورد.
همانطور که پیشتر گفتیم «تکلند» هرآنچه تا کنون از سری «جزیره مرگ» آموخت به همراه مکانیزمهای جدید در «مرگ روشنایی» بکار برده و شاهد کاملترین و پختهترین پروژه این استدیو هستیم. مبارزات بازی بیشتر بر مبنای سلاحهای سرد شکل گرفتهاند. مبارزاتی که میتوان گفت اکنون به بهترین شکل ممکن در «مرگ روشنایی» پیاده سازی شدهاند. استفاده از سلاحهای سرد در بازی اگر جذابتر و بهتر از سلاحهای گرم نباشد مطمئنا بدتر از آنها نیست. سلاحهای متنوعی در طول بازی دریافت خواهید کرد که اکثر آنها قابلیت ارتقا با وسایلی که در محیط پیدا میکنید را دارند و این ارتقاها نیز کاملا کاربردی بوده و قدرت آنها و بطبع لذت استفاده از آنها را به شدت افزایش میدهند. البته در بازی میتوانید از سلاحهای گرم مانند Rifle و کلت نیز استفاده کنید و اینکه بیشتر مبارزاتتان با کدام نوع سلاح باشد کاملا وابسته به خودتان است. البته تقریبا ناگذیرید همیشه یک سلاح سرد با خود داشته باشید چون به اقتضای سبک بازی که بیشتر روی کاوشگری و بقا تاکید دارد، مهمات فراوانی در محیط وجود ندارد. بر خلاف انتظارمان ماموریتهای بازی آنچنان هم تکراری و کسل کننده نبودند. البته ساختار کلی ماموریتها تقریبا مشابه با بازیهای دیگر در این سبک است، اما نوع چینش و مراتب آنها باعث شده متنوعتر به نظر برسند. ضمن اینکه حالات مختلفی برای به اتمام رساندن ماموریتها وجود دارد و به مرور این آزادی عمل را بدست میآورید که مخفیانه اهداف خود را پیش ببرید، یا تک تک دشمنانتان را سلاخی کنید. صحبت از دشمنان شد بد نیست به کلاسهای مختلف زامبیها اشاره کنیم که دشمنان چالش برانگیزی در بین آنها وجود دارد و مبارزه با هر یک از آنها استراتژی خاص خود را میطلبد. برخی از انواع زامبیها فقط در شب سر و کلهشان پیدا میشود که رویارویی با آنها نیز چالش برانگیزتر از دیگر کلاسها است. یک مود کاملا جدید در بازی وجود دارد که در آن میتوانید بعنوان یک زامبی به جان بازماندگان بیافتید! در حالت زامبی اصول گیمپلی جدیدی بر مبنای نقاط قوت و ضعف جدیدتان به بازی اضافه میشود که تجربه آن چندان خالی از لطف نیست اما چیزی که مشخص است این است که این مود در ابتدای راه خود بوده و احتمالا در بازیهای بعدی به تکامل نسبی خواهد رسید.
مهمترین نوآوری این بازی، اضافه شدن بخش پارکور بعنوان یکی از اصول گیمپلی بازی است که تجربه «مرگ روشنایی» را بطور کل با دیگر بازیهای زامبی محور و حتی بازیهای خود تکلند متفاوت میسازد. شیوه استفاده و ویژگیهای این قابلیت بطور کلی همان چیزی است که سالها پیش در «لبه آینه» دیدهایم. در اینجا ذکر یک نکته میتواند به بررسی بهتر این قابلیت در بازی کمک کند. زمانی که «لبه آینه» را تجربه کردم، بیشتر به نظرم آمد بازی فقط برای ارائه آن گیمپلی خاص و صد البته جذاب خود ساخته شده است و بخشهای دیگر مانند داستان و گرافیک و … فقط در خدمت این هستند که مخاطب این گیمپلی را تجربه کند! اما در «مرگ روشنایی» همان گیم پلی بر یک دنیای آخرالزمانی قرار گرفته و به زیبایی بر روی آن نشسته است و در واقع بازی صرفا برای ارائه این قابلیت به بازیباز ساخته نشده، بلکه پارکور بخشی از ارائه کلی «تکلند» به مخاطب است که در بهتر شدن تجربه یک بازی زامبی محور کمک شایانی کرده است و به واقع جذابیت بالایی به گشت و گذار در شهر بخشیده است.
بنظر میرسد تکلند از زمان ساخت جزیره مرده روندی صعودی در بازیسازی را شروع کرده و به آرامی و پیوستگی در حال پیمودن مسیر رو به رشد خود است. «مرگ روشنایی» بدون شک برجستهترین و پختهترین اثر این استدیو تا کنون است و اگر این استدیو همین روند را ادامه دهد میتوان امیدوار بود در آینده شاهد آثار کم نقص و بینظیری از آنها باشیم.
,مرگ روشنایی,مرگ روشنایی,
استدیو «تکلند» در سال 2011 با خلق بازی «جزیره مرده» افقهای تازهای پیش روی خود دید. یک بازی زامبی محور که در یک جزیره بزرگ دنبال میشد و به بازیباز این آزادی عمل را میداد که هرطور خودش میخواهد با زامبیها کنار بیاید. البته محوریت مبارزات در این اثر با سلاحهای سرد بود و به همین دلیل تجربهای کاملا متفاوت برای مخاطبین رقم میزد. البته سری جزیره مرده بیشتر برای بخش کوآپ خود مورد توجه قرار گرفت و از دیگر جهات مشکلات فراوانی از سر و روی آن میبارید. تکلند یک نسخه دیگر از بازی نیز ساخت که آن هم چندان بازی خوبی از آب در نیامد و به این ترتیب به کار خود با سری جزیره مرده پایان داد. «تکلند» برای اثر بعدی خود با ناشری جدید به توافق رسید و بدین ترتیب «مرگ روشنایی» توسط برادران وارنر منتشر شد.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: گیم پلی جذاب صداپیشگی های خوب طراحی هنری قابل قبول بخش co opنقاط ضعف:گرافیک فنی جای کار بیشتری داشت مود زامبی میتوانست جذاب تر باشد داستان عادی و کلیشه ای