سری بازیهای Devil May Cry از سال 2001 تا به حال دچار فراز و نشیبهای بسیاری بوده، ولی آخرین نسخه این بازی که در قالب ریبوت در سال 2010 معرفی شد، بیشترین سیل انتقادها را در تمام دوران آن به همراه داشته است. تغییر روند ساخت بازی از ژاپن به استودیو غربی نینجا تئوری، قسمتی از نگرانیها بود. ولی مشکل اصلی، دگرگونی چهره و استایل دانته بود که سیل عظیمی از تنفر و انتفاد را نثار کپکام و نینجا تئوری کرد، طوریکه سریع به صدر اخبار رسانههای سرگرمی تبدیل شد. شاید این دو کمپانی اصلا انتظار چنین عکس العمل سریع و بدی را نداشتند و حالا خود را مقابل یک چالش جدید میدیدند. سابقهی نینجا تئوری برای طرفدارن به واسطهی دو بازی نسبتا موفق Enslaved و Heavenly Sword به خوبی روشن بود، ولی همه چیز به هم گره خورده بود. ناشر و سازنده سعی کردند با مرور زمان، دل طرفداران را بدست بیاورند و بگویند که این همان دانته است که بدی روزگار آن را به این حال و روز کشانده و حتی پای برخی از نشانههای دانتهی اصیل را هم در بازی باز کردند، ولی این برای طرفداران دو آتیشه کافی نبود. نگاهها به سال 2013 دوخته شد و حالا باید گفت کپکام مزد این ریسک خود را گرفته و آتش نفرت منتقدان را نیز خاموش کرده است. DmC: Devil May Cry توانسته علاوه بر جذب گیمرهای مبتدی، طرفداران قدیمی را نیز راضی کند و با ایجاد یک حس تازگی در سبک Hack & Slash، در اصل ریبوتی باشد برای DMC بدون اینکه به ماهیت و روح اصلی آن ضربه بزند. این سری دوباره به اوج برگشته و میخواهد ثابت کند که برای عبور از گرداب تکرار، به این تغییرات نیاز داشت.
در بازیهای Hack & Slash داستان در بازی صرفا بهانهای برای شروع ضرب و شتم دشمنان است، ولی انصافا در بازی DmC: Devil May Cry نقشی متقاوت و بسزایی در گیرایی و جذابیت بازی دارد. داستان این شماره که یک ریبوت محسوب میشود، به نوعی روایتگر رویداد قبل از شمارههای اصلی این بازی بوده و کمی با داستان آنها نیز در تضاد است. دانته که ما او را نیمه انسان و شیطان میپنداشتیم، در حال حاضر شخصیتش ترکیبی از شیطان و فرشته است که در بازی او را با نژاد Nephilim میشناسیم. او حالا نوجوانی سرکش، خوشگذارن و البته دل رحم است که گذشته خود را از قبل از 7سالگی بنا به دلایلی که اینجا ذکر نمیکنیم به یاد نمیآورد و از قدرتهای درون خود بی خبر بوده و غالبا مست و روزگارش با خوشگذرانی در کلابها و هم نشینی با زنان بدکاره میگذرد، ولی در طرف دیگر Mundus، فرمانروای شیاطین قرار دارد که قدرتش برگرفته از برزخ و جهنم بوده و همراه با معشوقهی شیطانیاش Lilith، هر روز بر قدرتش افزوده میشود. او قاتل مادر دانته(Eva) و عامل به اسارت کشیدن پدرش(Sparda) است. Mundus علاوه بر حکمرانی بر شیاطین، سایهاش هر روز بر جامعهی بشری بیشتر شده و به وسیله یک سیستم مانیتورینگ که متشکل از شبکهای جهانی از دوربینهای مدار بسته، ماهوارهها و جاسوسها است، بر مردم نظارت میکند. از طرف دیگر، شبکهی خبری تحت کنترلش نیز سعی دارد مغز مردم را شستشو داده و با دادن اطلاعات غلط و جهت دار، دشمنان شیاطین را در نزد مردم، تروریست جا بزند. حملات این شبکه فعلا بروی گروه The Order متمرکز شده که ریاستش را به قول خودشان مرد نقابدار و برای ما همان ورجیل بر عهده دارد. بله، ورجیل برادر دوقلوی دانته که با تشکیل یک گروه آزادی خواه، چنین ادعا میکند که هدفش کمک به بشریت و جنگ با شیاطین است، اما هدف او در نزد مردم خریداری ندارد، زیرا مردم شهر نیز به خاطر مصرف یک نوشیدنی شیطانی در توهم و خیال واهی بسر میبرند. محبوبترین نوشیدنی جهان که همه فکر میکردند انرژی زا، لاغر کننده و توان جنسی را بالا خواهد برد، در حقیقت بخاطر یک ترکیب شیطانی روانگردان بروی مغز و ذهنشان تاثیر میگذارد و به نوعی آنها را فرمانبردار شیاطین میکند. Mundus همچنین قصد دارد با بدهیها و وامهای کلانی که به صاحبان قدرت میدهد، آنها را تحت امر خود درآرود و دنیا رو در دست بگیرد، اما او نگران چیز دیگری نیز هست و آن کسی نیست جز دانته! پس او شکارچیان شیطانیاش را مامور یافتن و کشتن دانته میکند. ورجیل نیز از گروه خود زنی مرموز با نام Kat را مامور کمک به دانته و آوردنش نزد او میکند تا هم گذشتهاش را به او یادآوری کند و هم آن را مقابل Mundus قرار دهد. دانته که از همه جا بی خبر و بی هویت است به محض ملاقات با Kat دنیایش دگرگون شده و ناخواسته خود را در جهانی سوزان و آتشین با نام لیمبو میبیند که فقط برای او و شیاطین قابل رویت است و مردم عادی از آن خبر ندارند. او در ابتدا ناخواسته، برای دفاع از خود وارد جنگ شده و به نوعی بی هدف است، اما هر چه بیشتر جلو میرود بیشتر گذشته تلخ خود را به یاد آورده و حقایق بیشتری را از زبان Kat و ورجیل میشنود که باعث میشود هدفمند مبارزه کند. دانته حال میداند که نجات بشریت از دست شیاطین فقط به دست یک نیمه شیطان و فرشته ممکن است و او حالا تصمیم خود را گرفته!
داستان خیالی ما اگر چه ساده به نظر میآید ولی باورپذیر، مرموز و جذاب است که کمی هم درون مایه درام به آن افزوده شده. نحوه روایت داستان که با کاتسینهای جذاب همراه شده، باعث میشود کمتر در آن احساس خستگی کنید و به فکر زدن دکمهی BACK برای رد کردن آن باشید. داستان بازی غربی پسندتر و با بذلهگوییها و ناسزاهایی نیز همراه هست که کمی حس طنز و غرور دانته را به رخ میکشد. البته داستان در DmC: Devil May Cry نسبت به سری اصلی این فرانچایز کمی در تناقض است و سوالات بی جوابی را برای شما ایجاد میکند ولی به همان اندازه باید گفت بی شباهت هم نیست و به برخی از ابهامات شما نیز پاسخ میدهد. باید گفت آقای Alex Garland نویسنده بازی Enslaved، تاثیر خود را برای خلق یک دنیای فانتزی در DmC نیز گذاشته است و این را میتوانید در بازی حس کنید.
امضای هر عنوان با سبک Hack & Slash، گیمپلی آن میباشد. نینجا تئوری سعی کرده گیمپلی سریع و مبارزات طاقت فرسا را به نحوی در جهان مدرن و غربی ترکیب کند که به آرمانهای سری قبلی نیز وفادار باشد. مکانیسم بازی کاملا ناب و بدون ایراد نیست ولی در کنار محاسن بسیارش، کمرنگتر شده. روند بازی خطیست و جهانی که دانته بر آن قدم میگذارد همچون دشمنی زنده اجزایش دگرگون شده، زمینش میشکافد و دیوارهایش میخواهند آن را له کند تا در میان زبانههای آتش جان دهد. اما دانته نیز جوانیست، با مهارتهای چشمگیر فیزیکی که برای همه چیز راه حلی دارد و کم کم به طیف وسیعی از سلاحهای سرد و گرم مرگبار مجهز میشود که ترکیب آنها میتواند کابوس دشمنان باشد. او حالا به واسطهی دو بازوی شیطانی و فرشتهای خود، کارهایی میکند که در هیچ یک از شمارههای قبلی شاهدش نبودیم. سطح تواناییهای دانته و سلاحهایش در ابتدا کم و به مرور، کامل و بیشتر میشوند. اگر شمشیر اصلی دانته و دو کلت کالیبر معروفش را حساب نکنیم، بقیهی سلاحهای سرد و گرم به مرور به او اضافه میشوند که برای شما جدید و ناآشنا خواهند بود .سلاحهای سرد، اکثرا به دو دستهی شیطانی و فرشتهای تقسیم میشوند، از جمله ARBITER که یک تبر شیطانی ( کند ولی قدرتمند )، OSIRIS یک داس فرشتهای ( سریع ولی کم قدرت و مناسب برای دشمنان زیاد)، ERYX یک دستکش شیطانی ( قدرتمند در یک هدف واحد ) و یا AQUILA که یک سلاح فرشتهای هست و رنج زیادی دارد و سلاحهای گرم مثل اصلحه شاتگان و یا KABLOOEY که مواد منفجره چسبناکی به سمت دشمنان پرتاب میکند. البته فقط این نیست زیرا تبر شیطانی و داس فرشتهای دانته، قابلیت تبدیل به یک چنگک خمیده شکل و یک قلاب را دارد که با پرتاب زنجیر وار هر کدام، میتوانید دشمنان و یا اجسام را به طرف خود بکشید و یا شما به سمت آنها بروید و یا بین چند سطح حرکت کنید. برای دو سطح دور نیز شما میتوانید از قابلیت فرشتهای boost استفاده کنید که باعث میشود مقداری در هوا به سمت جلو جست کنید .همه این سلاحها با پوینتهایی که در بازی بدست میآورید قابل ارتقا هستند. سلاحهای شیطانی و بعضا فرشتهای بروی بعضی از دشمنها بی اثر است، پس اینجاست که باید متفکرانه بین آنها سوییچ کنید. قابلیت Devil Trigger هم از اول بازی در اختیار ما نیست، ولی بعد از مجهز شدن به آن با فشردن دو آنالوگ به پایین، رنگ و روی دنیای اطراف رو تغییر داده، که موی دانته سفید، کتش قرمز و چشمانش شیطانی میشود و قدرت دفاعی و حملهای او افزایش یافته و دشمنان برای مدت زمان کم و محدودی در هوا معلق میشوند تا به آنها ضربه بزنید. اکشن بازی به لطف همین سلاحها بسیار سریع بوده و بسته به تصمیم شما میتواند پر از حرکات ترکیبی باشد. دانتهی جدید به لطف ابزارش، بیشتر میتواند در هوا معلق باشد و کومبوهای ترکیبی اجرا کند که تجربه آن بسیار لذت بخش است .دشمنان در بازی تنوع نسبتا خوبی دارند مثل اسکلتهای سپردار، سگهای آبی و قرمز جهش یافته، فرشتگان آسمانی بالدار، موجودات کرگدن خویی که سر تاپا زره به تن دارند و فقط از یک زاویه آسیب میبینند و شیاطین دیگر که متاسفانه شاید توازن متعادلی بین سطح دوشواری آنها برقرار نباشد ولی روش کشتن آنها با هم یکسان نیست و این مغز شما برای کسب درجه بهتر اندکی به چالش میکشد. متاسفانه در سیل عظیم حرکات دانته، جنگ با باسهای بازی به شما حالت نا امیدی میدهد و شما از یادگیری این همه کومبوهایی که نمی توانید در مقابل باسها از آن استفاده کنید، احساس سرشکستگی میکنید. باس هایی که فقط یک حرکت را چندین بار تکرار میکنند و فرمول مبارزه آنها تغییر نمی کند، بنابراین شما بعد از دیدن چند حرکت آنها دیگر غافلگیر نمی شوید و با رعایت یک اصول آسان و تابلو آنان را میکشید. بی جا نگفته ام اگر بگویم کپکام و نینجا تئوری بیشتر سعی کردند فحش و ناسزا به این باسها بیاموزند!!!! نه حرکات تخریبی و ویران کننده. AI(هوش مصنوعی) در بازی عالی نیست ولی برای این سبک خوب و معقول است. شاید دشمنان باهوشی نداشته باشید و مرتبا از یک راه تکراری آسیب پذیر باشند ولی احمق هم نیستند، برخی اوقات احساس میکنید که دشمنان به صورت گروهی شما را محاصره کرده تا از پشت به شما ضربه بزنند و یا دشمنان چالاکی که مرتبا ضربات شما را دفع کرده و یا جاخالی میدهند، اما بیشتر اوقات آنها فقط به دنبال شما هستند، تا اینکه به فکر یک طرح درست و حسابی برای حمله باشند، که البته در این سبک، این هوش مصنوعی قابل تحمل است.
کمپانی نینجا تئوری برای ساخت DmC از موتوری بهره جست که قبلا به واسطه بازی Enslaved با آن آشنایی کامل داشت، یعنی 3 Unreal Engine. گرافیک بازی از لحاظ بصری نسبت به بازیهای امروزی خیلی تاثیر گذار نیست، ولی از لحاظ هنر بکار رفته در آن،خلاقانه بوده و حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. سازندگان با خلاقیت توانستهاند دنیایی جهنمی را ترسیم کنند که شما احساس میکنید زنده بوده و با شما دشمنی دارد، تا جاییکه حتی به دیوار و زمین زیر پایتان هم نمیتوانید دل ببندید و این موضوع با گیم پلی، رابطه مستقیم خواهد داشت. طراحی محیطها و مراحل مختلف، به گونهای با رنگبندی متفاوت باعث شده کمتر احساس تکرار کنید. اتمسفر بازی با سریهای پیشین تفاوتهایی دارد و شما بیشتر با دنیایی متشکل از رنگهای گرم، سروکار خواهید داشت که با تراوشات ترسناک سیاه و سفید جاری شده بروی خود و سیالات و اجسام معلق در هوا با هم ترکیب شدهاند. دنیای انسانها نیز به نوعی هماهنگ با داستان بازی طراحی شده و دورنمایی بی روح و مرده به خود گرفته تا حس ظلمی که به آنها شده را بیشتر باور کنید. بدور از نگاه جهتدار به دگرگونی چهرهی دانته و برخی دیگر، طراحی شخصیتها در بازی DmC عموما خوب و با خلق و خوی شخصیتها هماهنگ است، ولی به خاطر طراحی گرافیکی شاید کمی مصنوعی به نظر برسند، ولی به هر حال میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد. شخصیت جدید دانته شاید خیلی لاغر اندام، مردنی و شبیه به ولگردهای خیابانی باشد، ولی منشا داستانی دارد و اگر چه جذاب نیست، اما کم کم با آن ارتباط برقرار میکنید. شاید حرف Kat که میگوید تو دانته هستی، نه کمتر و نه بیشتر، کاملا صحت نداشته باشد ولی خیلی بیراه هم نیست. از طراحی دانته که بگذریم، طراحی باسهای بازی از لحاظ تنوع در حد متوسطی قرار دارد و شاید خیلیها در این مورد، شمارههای قبلی را موفقتر بدانند، ولی در مجموع قابل قبول است. به نسبت شمارههای قبلی این سری، خبری از درگیریهای جذاب تن به تن در کاتسینهای سینمایی بازی نیست ولی رفتار، فنون و بروز احساسات شخصیتهای بازی، بواسطه استفاده از Motion Capture، کاملا طبیعی و بدون نقص خلق شده و زیباست. نورپردازی در بازی تقریبا بدون مشکل و پویا به نظر میرسد و همچنین افکتهای ساطع شده از سلاحهای گرم و سرد نیز از نکات مثبت و زیبای بازیست. متاسفانه برخلاف نسخهی قبلی این سری، فریم ریت بازی در نسخهیهای کنسولی X360 و PS3 بروی 30 قرار دارد؛ ولی افت فریمی هم وجود ندارد واین آزار دهنده نیست. گرافیک بازی مشکلاتی نیز دارد؛ محیط اطراف ما اگر چه از دور زیباست، ولی اگر نزدیک شویم و خوب نگاه کنیم، پر است از تکسچر بی کیفیت که در تمام طول بازی شاهدش خواهیم بود.
موسیقی در بازیهای این سبک همیشه مهم بوده و گیمرها به واسطهی آن در دنیای خیالی خود، راحتتر به بازی ادامه میدهند. موسیقی این بازی توسط دو گروه مطرح Noisia و Combichrist نواخته شده و سبک متال آن باعث جو زدگی بیشتر شما میشود. باید گفت صدا پیشگان شخصیتهای بازی خوب از عهدهی کارشان برآمدهاند که در راس آنها ،Tim Phillipps بازیگر استرالیایی و کسی است که جای دانته صحبت میکند. دیالوگهای دانته با باسها گاها با تکرار الفاظ زشت و زننده همراه بوده که کمی مایهی طنز دارد و باعث خندهی شما میشود. دیالوگها با لبها همخوانی دارد و شخصیتها به نسبت صدایشان با هویت و هیکلشان در تضاد نیستند. افکتها و صداها نیز در بازی، کیفیت مطلوبی دارند و شما صدای تک تک ضربات، منفجر شدن مواد منفجره و برخورد شمشیر با سپر را به صورت واضح حتی در محیطهای شلوغ میشنوید و آن را درک میکنید. در کل نمیشود ایراد خاصی به این بخش گرفت و همه چیز خوب و راضی کننده بود .
کنترل دانته در اوایل بازی، به واسطه محدود بودن سلاحها، آسان است، ولی هر چه جلو میروید، سلاحهای بیشتری در بازی میبینید که نحوه استفادهی آنها نیز متفاوت است و این ممکن بود شما را گیج کند، ولی استودیو نینجا تئوری با در دست گرفتن رویکردی جدید، این سختی را آسان کرده و شما با این همه قابلیت، مشکل خاصی با کنترل بازی نخواهید داشت. مکانیسم جنگ و پلتفرمینگ در بازی DmC فقط تاکید بر فشردن یک دکمه با سرعت بالا نیست بلکه تلفیقی از زمان بندی مناسب، تفکر و استفاده از قابلیتهای بیشمار سلاحهای گرم و سرد شما میباشد .VIBRATION در این بازی به احساس باور پذیر بودن ضربات و دفع آنها و همچنین پلتفرمینگ بازی کمک میکند. میتوان گفت کنترل بازی چالش بزرگی برای شما ایجاد نخواهد کرد و خیلی زود در گیم پد کنسول خود به آن عادت میکنید و از این جهت روان و کارآمد بود
نینجا تئوری به ما آموخت که نباید زود قضاوت کنیم. DmC: Devil May Cry روایتگر یک داستان جذاب و زیباست که در قلب آن یک گیمپلی سریع و تازه همراه با مبارزات عمیق و مرگبار نهفته شده ،اما وقتی اینها با دنیایی خلاقانه و دینامیک ترکیب شوند، ثابت میکند ارزشش بیش از یک ریبوت برای یک فرانچایز کلاسیک است. DmC یک بازی کاملی هم نیست و گاهی اوقات خسته کننده هم میشود، با این حال طرفداران سبک Hack & Slash را ناامید نخواهد کرد و از مکانیسم قانع کنندهای بهره میبرد. این سری شاید یک DMC اصیل نباشد ولی طعم آن را میدهد.
,در بازی، پازل و معمای خاصی وجود ندارد، ولی غلبه بر سطح پلتفرمینگ بازی و زمانی که باید برای آن صرف کنید، کمی طولانیست،که این خود ترکیبی از پرش دوبل، سرخوردن، جستن رو به جلو در هوا با کمک قابلیت فرشتهای boost و استفاده از زنجیرهای شیطانی و فرشته ایست. صادقانه بخواهیم بگوییم این موارد در بازی بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته و برای اینکار باید اعصاب راحتی داشته باشید، که البته به مرور به آن عادت میکنید. درجه سختی بازی در ابتدا برای طرفداران قدیمی و حرفهای این بازی، جکی بیش نیست، اما آنها نگران نباشند و علاوه بر سه درجه سختی HUMAN(آسان)، devil hunter(متوسط) و nephilim(سخت)، بعد از اتمام بازی مد son of sparda(خیلی سخت) نیز برای شما باز میشود و به ترتیب میتوانید مدهایی چون dante must die(سخت ترین درجه بازی)، heaven or hell(دشمنان و دانته با یک ضربه میمیرند) و همچنین Hell And Hell(دشمنان انرژی طبیعی دارن ولی دانته با یه ضرب می میره) را باز کرده و از آن لذت ببرید. خرید آیتم در بازی با Orbهای قرمز رنگ صورت میگیرد و نقش پول را ایفا میکنند، در کنار آن، Orb سبز قسمتی از سلامتی شما رو پر میکند و زرد نیز شما را پس از مرگ زنده میکند. کار خرید آیتم و آپگرید، قبل از شروع هر مرحله و یا توسط مجسمههای الوهیت در طول بازی قابل انجام است. Save در بازی اتوماتیک است، البته نگران مردن هم نباشید، چون بخاطر سیستم خوب چک پویینت، فاصله زیادی تا رسیدن دوباره به جایگاهتان ندارید. حدود 21 ماموریت مخفی در بازی وجود دارد که که باید کلید ورودی آن را در بازی جستجو کنید و در یک زمان خاص تعداد مشخصی از دشمنان را کشته و جایزه دریافت کنید. بسته به نوع تمام کردن شما Skin و costume و آرتهایی برای شما باز میشود که مثلا میتوان موی مشکی دانته را به سفید تغییر داد، البته با کمال تعجب در کات سین مرحله اول بازی موی او همان رنگ مشکی است، که جای تامل دارد. باید گفت بازی در قسمت داستانی بیش از 12 ساعت طول نمیکشد و شاید کمی کوتاه باشد، ولی مفید بوده و بخاطر طراحی متفاوت مراحل حس تکرار به شما دست نمی دهد. با در نظر گرفتن تمامی عوامل گیمپلی مانند درگیریهای نفس گیر و سریع با توانایی خلق حرکات چندضرب زیاد، پلتفرمینگ، سطح سختی، مدها، اتاق و ماموریتهای مخفی ،محیط هماهنگ با جو بازی، هوش مصنوعی و غیره باید گفت گیمپلی بازی بدون عیب و ایراد نیست، ولی آنقدر نکات مثبت دارد که معایبش را کم رنگ کند. میتوان گفت که کمپانی نینجا تئوری جانی دوباره به این عنوان بخشیده و توانسته علاوه بر جذب گیمرهای مبتدی و تازه وارد، طرفداران قدیمی و حرفهای را نیز در قالب یک ریبوت راضی نگه دارد.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: داستان زیبا گیمپلی سریع مبارزات عمیق و درگیرکننده دوبله مناسب و موسیقی تحریک کننده سلاح های متنوع سرد و گرم با توانایی خلق حرکات ترکیبی مختلف ریبوت خوب با طعم DMC کلاسیکنقاط ضعف:باسها شما را به چالش نمیکشند. مشکلات جزیی گرافیکی مثل تسکچرهای بیکیفیت پلتفرمینگ طولانی