جنگ جهانی دوم از موقعیتهایی است که به شکل فزایندهای در سینما و حالا صنعت بازیهای رایانهای شیر آن دوشیده شده است. آنقدر عناوین زیادی در طی این سالها، بازگو کننده اتفاقات داخل و پیرامون آن بودهاند که حتی به نظر میرسد حرف پشت لفافهای نیز برای بیان ندارد. البته وجه میلیتاریسمی و تاریخی جنگ جهانی دوم باعث شده که این موقعیت، همانند پدیدههای کانسپتی و یا همان ایدهای، مانند “زامبی” (که در حال حاضر به یک فراگیری جمعی در بازیها رسیده) هنوز به مرض تکرار دچار نشود! امّا ساخت فوجفوج عناوین اول شخص با تِم جنگ جهانی در ابتدای نسل هفتم و البته حضور قدرتمند عناوینی مانند Call Of Duty 2، به نظر میرسد که این رویداد تاریخی جذاب دیگر حرف بدیع و تازهای برای گفتن نداشته باشد. با تمام این تفاسیر هنوز هستند افرادی مانند نگارنده، که با معرفی یک عنوان با تم جنگ جهانی دوم آب از لب و لوچهاشان آویز میشود و مشتاق و شیفته پای داستانهای آن مینشینند. Enemy Front جدیدترین قصهگوی جنگ جهانی دوم است که آمده تا با ما زیر نور ماه قدم بزند.
در روزهایی که سری Call of Duty تمرکزش بر جنگهای آینده و رسیدن به آرمان جنگهای جهانی سوم و چهارم و … است، و از طرف دیگر GearBox از یوبیسافت، به کل فراموش کرده که روزی روزگاری Brother In Armsـی با گروهبان “مَت بیکری” وجود داشت و البته راه جدا بافته Wolfenstein، همه اینها باعث شده تا Enemy Front مصداق بارز لِنگ کفش در بیابان باشد.,
اینکه رابرت که تا دیروز یک ژورنالیست ساده بود، چگونه به چنین ماموریتهای چریکی فرستاده میشود؟ و یا اینکه چگونه سر از اروپا در آورده و در حال مبارزه است؟ و سوالهای دیگری که بیجواب در بازی به حال خود رها شدهاند! داستان بازی بیحال و سُست شروع میشود؛ بدون پایان بندی مناسبی دراز کش تمام میشود. ممکن است سوالی پیش بیاید که خُرده گرفتن بر داستان یک اکشن اول شخص که تم جنگ جهانی دارد شاید منصفانه نباشد! امّا باید دقت کرد که خود CI Games چنین انتظاری را در مخاطب به وجود میآورد! سازنده سعی کرده با شخصیت پردازی و تکوین دیالوگها برای آنها در بازی، و تولید و خلق صحنههای احساسی که روی تاریک جنگ را نشان میدهند، تلاش خود را برای داستان سرایی در کنار موقعیت حساس مقاومتهای مردمی و جنگهای پارتیزانی نشان دهد. امّا متاسفانه تمام این تلاشها بینتیجه است و برای مخاطب محلی از اعراب ندارد. علت اصلی آن هم پرداخت کم سازنده به هر کدام از این قسمتها است. شخصیتهای بازی حتی “رابرت هاوکینس” بسیار بد و نچسب کار شدهاند. صدا گذاری بد نیز برای آنها دال علت است که اصلاً با آنها ذرهای همزاد پنداری نکنید. شاید اگر CI Games بازی را در قالب چند ماموریت با یکسری توضیحات کوتاه، مانند دو شماره اول Call Of Duty عرضه میکرد متناسبتر بود تا گماردن یک داستان بیسر و ته! هر چه که است Enemy Front در مولفه اول خود یعنی یک داستان گیرا و جذاب برای پرتاب مخاطب به درون بازی خوب عمل نمیکند و به راحتی در این بخش مردود میشود!,
این گیمپلی، نسبت به علاقه شما به اول شخصهای قدیمی جنگ جهانی، در دلتان قند آب میکند. همان HUD قدیمی شامل نشان دادن تعداد مهمات و فشنگها و همان نقشه کلاسیکی که بدون حتی ثانیهای Fade (کمرنگ) شدن، جایگاه تمام دشمنها را با سخاوت به شما نشان میدهد و همان گیمپلی کُند و آرام! اگر CI Games به جای پُر شدن اتوماتیک خط سلامت چند بسته کمکهای اولیه نیز در گوشه گوشه بازی قرار میداد، حجت را برمخاطبان تمام میکرد.
با تمام این توضیحات نباید Enemy Front را عنوانی کهنه و تاریخ مصرف گذشته در نظر گرفت. بلکه سازنده برای رهایی از این موضوع و البته جذب طیف وسیعی از مخاطبانی که علاقه وافری به اول شخصهای رایج امروزی دارند، دست به قرار دادن المانهای مختلفی زده است. اولین نکته قابل ذکر در Enemy Front قرار دادن حالت مخفی کاری در گیمپلی بازی است. خوشبختانه CI Games تا حدودی بستر مناسب برای این حالت را در بازی مهیا کرده است. محیطهای بازی بزرگ هستند و به مخاطب فرصت مناسب برای مخفی شدن و آرام حرکت کردن و در مجموع اتخاذ استراتژی مناسب برای پیشروی و هلاکت دشمنان را میدهد. البته شاید کسی از یک عنوان اکشن اول شخص توقع حالت مخفی کاری عمیق و پرداخت شدهای نداشته باشد؛ اما خوب از آنجایی که هیچگاه همه کارهای دنیا بر وفق مراد انسان نیست، هوش مصنوعی پاره آجر برداشته دشمنان نمیگذارد آنطور که باید و شاید از این بخش از بازی لذت ببرید. با تمام این تفاسیر بخش مخفی کاری در Enemy Front بودنش بهتر از نبودنش است و برای فرار از ورطه تکرار، مناسب به نظر میرسد.
البته اگر چندان با این حالت ارتباط برقرار نکردید، میتوانید با یک مسلسل و یا یک شاتگان به دل دشمنان زده و دخل همهاشان رو بیاورید. CI Games هم برای این آتش بازی به شما کمک میکند و تا دلتان بخواهد بشکههای نفت و بنزین آماده انفجار را در گوشهگوشه بازی قرار میدهد، و دست بر قضا سربازان بخت برگشته ژرمن نیز همیشه خدا در کنار این بشکهها ایستاده و آماده ترکیدن به همراه آنها هستند. هوش مصنوعی بازی خوشبختانه در این حالت بهتر از قبل عمل میکند اما باز هم گاهی اوقات سربازان آلمانی موجبات خنده و البته افسوس را برای شما فراهم میکنند. نگاه کردن به صحنه دردناکی که سرباز آلمانی بدون اینکه شما را ببیند، با سرعت از کنارتان رَد شود، پیامد کوبیدن دست خود به پیشانیتان را در پی دارد.,
CI Games از برخی تجربیات نافرجام قبلیاش در Enemy Front به خوبی بهره برده و آن را تبدیل به یک تنوع شیرین در بازیاش کرده. استفاده از اسلحههای کلاس اسنایپر و تبدیل شدن به یک تک تیر انداز ماهر در بازی حالتی است که عیناً از Sniper:Ghost Warrior وارد Enemy Front شده! هر چه قدر Ghost Warrior بازی بد و ضعیفی بود، متودها و رویکردهای آن در Enemy Front جواب داده و توانسته به مدّت کوتاهی گیمپلی بازی را از یکنواختی درآورد. بزرگ بودن اکثر محیطهای بازی نیز کمک زیادی کرده تا بتوانید کل یک مرحله را با این مود به پایان برسانید.
نکتهای که از توضیحات بالا میتوان دریافت کرد این است که،CI Games سعی کرده از متودهای نخ نما و کلیشهای اول شخص های امروزی فرار کند و با جرات، خود را به اول شخصهای کلاسیک ژانر نزدیک کند و البته با وصله کردن تکههای از گیمپلیهای جدید، نظر جمعی را به سوی خود جلب کند. شاید روی کرد به گذشته و تزریق المانهای مدرنتر، گیمپلی بازی را چندان نوآورانه نکرده باشد، و همینطور محصول نهایی، عنوانی باشد که با انتظار مخاطبان این نسل هماهنگ نباشد. اما همین چند گام جسورانه CI Games برای رضایت از گیمپلی بازی کافی میباشد. گیمپلی Enemy Front برگ برنده آن است و دقیقاً در مقابل داستان بازی قرار میگیرد.,
اما در کنار این، گرافیک هنری بازی بسیار خوب و قابل قبول است. مخصوصاً در مراحل جنگلی و روستایی بیشتر از هر زمان دیگر اینکه Enemy Front با موتور CryEngine ساخته شده است را به مخاطب گوشزد میکند. اینطور به نظر میآید که، CryEngine به طور خودکار در اجرای لوکیشنهای جنگلی استعداد وافری دارد. تیم طراحی هنری بازی به خوبی توانسته طبیعتهای بکر و جاذبههای روستایی اروپای غربی را در بازی پیاده کند! آسیابهای بادی بزرگ، خانههای روستایی، مزارع گندم، باغهای سیب و مناطق کوهستانی دوردست همۀ آنها به خوبی در بازی گنجانده شده و این همه زیبایی با روح آهنی جنگ حالتی اِگزجره پیدا کرده و میتواند پارادوکسیاب مخاطب را به کار بیاندازد. موسیقی بازی نیز در تمکین این زیباییها در دل مخاطب کمک میکند. دیدن دشتهایی از لالههای قرمز به همراه ملودی آرام پیانو ممکن است که باعث شود چند ثانیهای موس و کیبورد را رها کنید و به دیدن این مناظر بپردازید. البته موسیقی بازی با تمام خوبیها از لحاظ کمیت بسیار اندک است. طوری که بعد از مدتی کاملاً تکراری و البته گاهی در جاهای بیربط نواخته میشوند!,
نتیجه گیری در مورد خوب و یا بد بودن Enemy Front بسیار سخت است. همین که به عنوان یک منتقد نمیتوانید به راحتی مخاطب را از بازی کردن و یا نکردن Enemy Front مطلع سازید، نشان از چالش زیاد این موضوع دارد. Enemy Front خوبیهای زیادی دارد که بیشتر آنها در گیمپلی آن نهفته است. در دورانی که اول شخصها در اختیار چند استدیو بزرگ هستند و متودهای جدید آنها باعث شده تا مابقی عناوین چندان خوب از آب در نیایند و در بهترین حالت یک کپی ناقص از بزرگترهای ژانر باشند، انتشار Enemy Front که متودهای کلاسیک و شاید تاریخ مصرف گذشته در خود دارد، جسورانه به نظر میرسد. از طرفی مشکلاتی مانند هوش مصنوعی و گرافیک، حالا که دیگر وارد نسل هشتم شدهایم غیر قابل چشمپوشی و سد راهی برای موفقیت Enemy Front است!
Enemy Front میتوانست بازی بهتری باشد و شاید تصمیمگیری در مورد خوب و یا بد بودن آن کاملاً به سلیقه مخاطب ربط داشته باشد. اگر از افرادی هستید که درگیر زرق و برق و سرعت افسار گریخته اول شخصهای امروزی هستید، Enemy Front بازی شما نیست و از آن لذت نخواهید برد. اما اگر دلتان برای اول شخصهای قدیمی مانند سری اولیه Medal Of Honor و یا Deadly Dozen تنگ شده، Enemy Front میتواند تجربه کوتاه دلچسبی باشد، که البته فقط شما را یاد آن عناوین میاندازد و نه بیشتر و گاهی اوقات نیز نوستالژی شما را قلقلک میدهد. Enemy Front تنها سندرم و یا نشانگانی از اول شخصهای قدیمی است. سبکی که با هجوم کال آف دیوتیها و …. به نظر میرسد مدتهاست نفس نمیکشد.,خواندن نقد و بررسی,سندرم سبک مُرده,سندرم سبک مُرده,
در روزهایی که سری Call of Duty تمرکزش بر جنگهای آینده و رسیدن به آرمان جنگهای جهانی سوم و چهارم و … است، و از طرف دیگر GearBox از یوبیسافت، به کل فراموش کرده که روزی روزگاری Brother In Armsـی با گروهبان “مَت بیکری” وجود داشت و البته راه جدا بافته Wolfenstein، همه اینها باعث شده تا Enemy Front مصداق بارز لِنگ کفش در بیابان باشد.
مجموع امتیاز - 0
0
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: نقاط ضعف: