هر چند سال یک بار عنوانی روانه بازار ویدیو گیم میشود که موجبات غافلگیری مخاطبان و منتقدان را رقم میزند. مخاطبانی که شاهد عرضه بازیای هستند که ظاهر و باطن آن تفاوت بسیاری با دیگر آثار موجود در بازار دارد و در بازاری که هر روز شاهد تکرار مکررات هستیم ، این بازی ساختاری منحصر به فرد را ارائه میکند. عناوینی مثل Demon’s Souls ، Bioshock ، The Stanley Parable و حالا ساخته نخست استودیو ZA/UM در این کتگوری قرار میگیرند. بازی Disco Elysium اواخر سال 2019 و در حالی به صورت انحصاری برای PC عرضه شد که کمتر کسی گمان می کرد این بازی ساخت استودیو مستقل واقع در استونی نه فقط به اثری ساختارشکن مبدل شود بلکه جوایز فراوانی را هم کسب کند. این میزان از موفقیت سبب شد تا سازندگان این عنوان در کنار توسعه نسخه کنسولی ویژگیهای جدیدی از جمله صداگذاری کامل را به بازی اضافه کنند تا نسخه کامل این عنوان با نام بازی Disco Elysium: The Final Cut در اختیار مخاطبان PC و کنسولهای PS4 و PS5 قرار بگیرد. عنوانی که اثری جاه طلبانه و شاهکاری مدرن است که تنها به واسطه پارهای مشکلات فنی نمره کامل را دریافت نمیکند.
پیش از هر چیزی باید بدانید خبری از نبرد در Disco Elysium نیست چون همه چیز به دیالوگ ، انتخاب درست آنها ، به دست آوردن مهارتهای مورد نظر و البته کمی شانس خلاصه میشود. به بیان سادهتر اگر مبارزه و اکشن در بازی برایتان رکنی اساسی است ، به هیچ وجه سمت Disco Elysium: The Final Cut نروید چون برای شما ساخته نشده و به احتمال فراوان حوصلهتان را سر خواهد برد. اما در سوی دیگر اگر به خواندن دیالوگ ، غرق شدن در داستان طولانی و انتخابهای پرشمار علاقه دارید ؛ یک شاهکار کم نظیر پیش رویتان قرار دارد.
داستان Disco Elysium زمانی آغاز میشود که شخصیت اصلی بازی یعنی کارآگاه قصه ما در حالی از خواب بیدار می شود که به خاطر مصرف زیاد مشروبات الکلی در حالت امنژیا قرار دارد و هیچ چیز را به خاطر ندارد. او نمیداند کیست ، کجاست و هدفش از حضور از هتلی که در آن حضور دارد چیست. در همین حال ندای ذهنی کارآگاه مدام با او صحبت کرده و در این بین کاربر مدام از خودش میپرسد چه اتفاقی در حال رخ دادن است. دقیقا به مانند اینکه سازندگان ناگهان گیمر را بدون راهنمایی در دنیای غنی پرتاب میکنند که کوچکترین بخش آن با جزییاتی شگفت انگیز طراحی شده. بی دلیل نیست که این بازی با نام عنوانی کارآگاهی/نقش آفرینی معرفی شد چون بازی از همان ثانیه نخست با پمپاژ دیالوگ و اتفاقات عجیب و غریب آغاز می شود و شما به عنوان کاربر باید از همه چیز – بله همه چیز – بازی بدون کمک و راهنمایی خاصی سردربیاورید. در حقیقت کاراکتر اصلی و گیمر در ابتدا به یک اندازه از جهانی که در آن حضور دارند بی اطلاع هستند و با هر قدم در پیشروی در بازی هم شخصیت اصلی هم گیمر متوجه میشوند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و اصلا دلیل حضور کاراکتر اصلی بازی در این نقطه ، در این هتل ناشناس ، در این شهر دل مرده (Revachol) چیست ؟
حقیقیت این است که اکثر گیمرها ممکن است طی چند ساعت ابتدایی کاملا گیج شوند و با هر مکالمهای نه تنها اطلاعاتتان بیشتر نشود بلکه سوالاتی بیشتری برایشان ایجاد شود. روند سناریو به شکلی است که با پاسخ هر سوال کلی سوال جدید ذهنتان را درگیر میکنند. دلیل این امر ساختار منحصر به فرد دنیای «دیسکو ایلیسیوم» است. این دنیا شبیه به هیچ دنیایی نیست ، نه ایدئولوژیهایش ، نه کاراکترهایش و نه قصه جهانش. مثلا کمونیست در این بازی تفاوتهای آشکاری با تعریف کمونیست در جهان واقعی دارد. حالا در وسط همین سوالات و جهانی که به مرور نکاتش را روایت میکند ، شما باید پرده از قتلی بردارید که در پشت هتل شما رخ داده. مردی به دار آویخته شده و این وظیفه شما و همکاراتان یعنی «کیم» است که پرده از راز آن بردارید. با این حال پرده برداری از این حادثه بدون دانستن ریز و بم جهان الیسیوم کاری تقریبا غیرممکن است. پس مدام دیالوگ برقرار می کنید ، از کارگران شاکی در مورد تجمعشان می پرسید ، صحنه قتل را بررسی میکنید ، مورد نفرت مردم قرار می گیرید. هر بار هم که این روند را پیش می گیرید نداهای مختلفی از ذهنتان با شما صحبت میکنند.
دنیای الیسیوم رویاگونه است و خود بازی و ساختارش هم همینطور. آن قدر اتفاقات و داستانهای عجیب و جدید در بازی وجود دارند که انگار خود به درون یک رویای منحصر به فرد پرت شدید. هر چه قدر که بیشتر صحبت می کنید و به کند و کاو جهان بازی می پردازید بیشتر متوجه شاهکاری می شوید که سازندگان بازی آن را در اختیار گیمرها قرار دادند. شاهکاری که از منظر شخصیت پردازی و ساختار دنیا به راحتی از تعدادی از بهترین RPGهای تاریخ پیشی می گیرد. ممکن است ادعای عجیبی به نظرتان برسد اما حقیقت دارد.
نکته جالب این است که که دیسکو ایلیسیوم در ظاهر نکات داستانی کلیشهای دارد. مثلا شخصیت اصلی چیزی از گذشته اش به خاطر ندارد یا اینکه در همان ابتدای بازی ، کارآگاهی به عنوان کاراکتر دوم به بازی اضافه می شود تا فاز بازی شبیه به آثار buddy cop باشد. در باطن ولی این نکات کلیشهای آنقدر خوب تعبیه شدهاند که شما را غافلگیر میکنند. امنژیا کاراکتر اصلی ریشه در شخصیت او دارد و به مرور گیمر متوجه این موضوع می شود. در وهله بعدی کاراکتر دوم بعدی یعنی «کیم کیتساراگی» تفاوت مهمی با دیگر شخصیتهای دوم دارد زیرا برخلاف بسیاری از بازیها او در نقش کاراکتر بامزه ظاهر نمیشود. در حقیقت این کیم است که جور آبرو ریزیهای شما را میکشد و این شما هستید که به اصطلاح کاراکتر بذله گو و البته خرابکار به شمار میآیید.
این روزها عناوین فراوانی نام RPG یا نقش آفرینی را به دوش میکشند اما حقیقت ماجرا این است که میزان نقش آفرینی اکثریت آنها به تعدادی ارتقا و نهایتا دو پایان خلاصه میشود. دیسکو ایلیسویم اما یک نقش آفرینی به معنای واقعی است. از منظر انتخاب و چگونگی پیش روی عنوانی پیش روی شماست که برای هر معمای کوچک و بزرگش چند راه حل را پیش روی شما میگذارد. یکی از دلایل این اتفاق طراحی شخصیت های بازی است. هر کاراکتر این بازی هویتی خاص و جهان بینی خاص خود را دارد. مثل 90 درصد بازی های در بازار ان ها خلق نشده اند که صرفا به شما اطلاعات بدهند تا راه خود را پیدا کنید بلکه شخصیت هایی هستند که هر کدام هدفی را دنبال می کنند مثل دنیای واقعی. ان ها با اینکه مجازی هستند ولی ساختاری کاملا حقیقی دارند. مثل انسانهای جهان ما که هر کدام شخصیتی خاص دارند و زندگی شان برایشان مهم است در اینجا هم کاراکترها ساخته نشده اند تا صرفا راهنمای شما باشند و در نهایت فدای شما یعنی شخصیت اصلی شوند. به همین خاطر است که خیلی از کاربران در بازی شکست می خورند. هر دیالوگی شما را به مقصد نمی رساند و باید همیشه در انتخاب دیالوگ هایتان کمال دقت را به خرج بدهید.
فراموش نکنید شخصیت اصلی بازی خود نیز فردی افسرده و درگیر بحران میان سالی است. این تنها هدف شما نیست که با انتخاب اشتباه به خطر می افتد بلکه جان کاراکتر اصلی هم در دستان شماست. جانی که ممکن است تنها با خواندن یک تکه کاغذ که یاداور تلخی هاست از بین برود.
داستان ، دیالوگها ، شخصیتها ، جهان ، 4 ویژگی مهم Disco Elysium: هستند اما نه همه چیز آن. این بازی که در حقیقت برداشتی فوق العاده از عناوین رومیزی است ساختار نقش آفرینی جالبی را به شما ارائه می کند. در ابتدای بازی می توانید از بین 3 تیپ کاراکتر یکی را انتخاب کنید یا اینکه خودتان ویژگی های شخصیت اصلی را شکل دهید. کاراکتر شما می توانید فردی حساس ، نکته سنج باشد. می تواند شوخ طبع و اجتماعی باشد و حتی می توند یک پلیس بی مغز و البته قدرتمند باشد. جالب اینکه این ها تنها ویژگی های ظاهری نیستند و در بازی تاثیر فراوانی دارند. چرا تاثیر واقعی دارند ؟ چون ساختار بازی و پیشروی در مراحل به شکلی است که هر معمایی نه یک جواب بلکه چند جواب دارد. فرض کنید به دنبال راه یافتن به مکانی قفل شده هستید. خب در اینجا چند راه پیش پای شماست. ایا قدرت بدنی تان انقدر هست که بتوانید به زور وارد شوید ؟ یا شاید در باز کردن قفل ها مهارت دارید ؟ در غیر این دو وضعیت چه ؟ خب اگر استاد سخن وری باشید باز هم می توانید به شیوه ای دیگر پیشروی کرده و با کمک کاراکترهای دیگر در بازی پیشروی کنید البته در صورتی که ان ها به شما اعتماد کنند. البته کلید بعضی معماها مخصوصا تعدادی از ماموریتهای جانبی بسته به قدرتهایی است که در اختیار دارید. باید اعتراف کرد این میزان از تعریف و تجمید از دیسکو ایلسیوم به این خاطر نیست که صرفا اثری منتقد پسند است. این بازی حقیقتا ساختاری فوق العاده دارد و یک RPG واقعی است. شما را گول نمی زند چون برخلاف خیلی از نقش افرینی های روز انتخاب هایش قابل لمس هستند نه اینکه هر دیالوگ شما صرفا یک خروجی نهایی داشته باشد و تازه ماجرا جالب تر هم می شود.
وقتی کاراکتر خود را بسازید با صفحه مهارت هایتان روبرو می شوید که البته بسته به اینکه چه نوع شخصیتی را انتخاب کردید یا ساختید این مهارت ها می توانند به سقف خود یا به پایین تر حد برسند. مثلا شخصیتی که من ساختم باهوش و کاریزماتیک بود ، قدرت بدنی معمولی داشت و البته در کارهای فنی مثل باز کردن درها ، نشانه گیری با سلاح ، واکنش سریع و غیره یک احمق به تمام معنا! با اینکه شخصیت من نمی توانست در مواردی که ذکر کردم قوی باشد اما با ارتقای تعدادی از ویژگی هایش از جمله Visual Calculus و Drama قدرت محیط سازی و چانه زنمیم را بالا ببرم. با اولی توانستم متوجه اتفاقاتی شوم که در آن حضور نداشتم بشوم مثلا اتفاقی که سال ها پیش در «روشال» افتاده و با دومی با استفاده از دورغ گفتن مسیرم را هموار کنم. این دو ویژگی بخشی از 24 ویژگی مهم در بازی است که البته تاثیر دیگری هم در روند گیم پلی دارد.
همانطور که اشاره کردم بازی با الهام از عناوین رومیزی ساخته شده و حتی با وجود ویژگی های خاص ، شانس نقش مهمی را در بازی ایفا می کند. مثلا همان قدرت Drama را تصور کنید که اجازه می دهد به راحتی دروغ بگید. خب اگر من فقط نیمی از این ویژگی را اپگرید کرده باشم در بسیاری از سناریوها شانس های مختلفی دارم. مثلا میخواهم به دخترک کتاب فروش دروغ بگویم. خب شانس من با این اوصاف مثلا 58 درصد است. ممکن است با انتخاب راهکار قرمز – راهکار و دیالوگ هایی که بسته به مهارت های شما ، درصد شانس موفقیتتان را به نمایش می گذارند – برنده شوم یا بازنده. دقیقا به مانند انداختن تاس با این تفاوت که بسته به مهارت هایتان ، بعضی از وقت ها شانس تاس انداختن و برنده شما بسیار بالاست و در بعضی وقت ها برعکس. البته مشخصا خیلی از کاربران سعی می کنند پس از هر بار شکست با لود کردن سریع دوباره شانس خود را امتحان کنند.
همه این ها را ذکر کردم تا به این نتیجه برسم که حتی قدرت های شما هم در روند بازی و داستان ان تاثیری وحشتناک دارند. انتخاب های شما برای رسیدن به هدفتان فراوان است و شما باید تصمیم بگیرید در کنار انتخاب درست دیالوگ ، روی کدام مهارت متمرکز شوید تا در نهایت پرده راز قتل و البته داستان هولناک شهر روشال بردارید. جالب تر اینکه هر کدام از این 24 قدرت همچون یک کاراکتر در ذهن شما هستند. در حقیقت نداهای درونی شما به این 24 قدرت تقسیم می شوند. هر قدرتی که پرسونالیتی مشخص دارد و هر بار که دیالوگی برقرار می شود ممکن است ایده خودش را اعلام کند. مثلا وقتی مهارت Empathy صحبت می کند ، شما را به سمت راهکاری انسانی سوق می دهد. اگر Empathy شما بالا باشد می توانید از راهکار که این مهارت در گوشتان زمزمه می کند برخوردار شوید در غیر این صورت تنها یک ندای ذهنی است و می توانید آن را نادیده بگیرید. توجه کنید لزوما همه حرف های این مهارت ها درست نیستند. گاهی اوقات دشمنان از نقطه ضعف شما استفاده کرده و ندای درونی یک مهارت تحلیلی اشتباه را در گوشتان زمزمه می کند. دقیقا مثل یک انسان واقعی که پیش از هر تصمیمی ، میزبان صدای های ذهنی مختلفی است که فرد را به انجام دادن یا ندادن ، چگونگی انجام دادن و تحلیل وضع موجود وا می دارد.
Disco Elysium و نسخه فاینال کات که آن به لطف صداگذاری به شدت بهتر هم شده اثری چالش برانگیز است. چالش برانگیز نه به معنای سخت به معنای واقعی چالش برانگیز چون این بازی بهتر از هر بازی دیگری کاراکتر و دنیایی خیالی ولی با ویژگی های دنیای واقعی را خلق می کند که شما در ان لزوما یک بازیگر مهم نیستید. شما یک انسان هستید مثل بقیه و این هوش و ذکاوت است که شما را از بقیه پیش می اندازد یا شما را به عقب هل می دهد.
بازی در زمینه صداگذاری ، موسیقی و گرافیک هم عملکرد بسیار خوبی دارد. وقتی در هتل و محوطه اطراف هستید آهنگی آرام در پس زمینه پخش می شود اما با رفتن به میان معترضان قطعهای استرس آور پخش می شود تا با محیط هم خوانی کاملا وجود داشته باشد. صداگذاری بازی واقعا درجه یک است و صداگذاران نقش خود را عالی ایفا کردهاند. به همین خاطر فاینال کات حتی تجربه به مراتب جذاب تری نسبت به نسخه اصلی را در اختیار گیمرها قرار می دهد. گرافیک بازی از منظر فنی شاید فوق العاده نباشد از منظر هنری کم نظیر است. محیط دیسکو ایلسیوم همچون یک تابلو نقاشی خوش رنگ و لعاب است. حالا اگر قدرت Inland Empire هم ارتقا دهید این محیط زیباتر هم می شود چون شخصیت اصلی می تواند تصاویر رویایی را در این جهان مشاهده کند.
تنها مشکل این بازی ، ایردات کنترل و البته پخش نشدن صدای بعضی دیالوگ هاست. در طول بازی زیاد پیش آمد که کاراکتر را به سمتی هدایت کنم اما به جای یک بار باید سه بار روی ابژکت دکمه را می زدم تا بازی به دستورم عمل کند. همچنین بعضی اوقات به ناگهان در میانه صحبت ، صدای NPCها قطع می شد. مشکل کنترل بعضی در دراز مدت کمی اعصاب خرد کن است اما به غیر از این دو ایراد ، این بازی به معنای واقعی کلمه کم نظیر و استثنایی است.
در انتها باید بگویم بازی Disco Elysium: The Final Cut یک شاهکار است ، شاهکاری که نمونهاش را جای دیگری پیدا نمیکنید و بهترین عنوان برای آن دست دوستداران قدیمی نقش آفرینی که هیچ گاه یاد و خاطرات Planescape: Torment را از یاد نبردهاند.
امتیاز بازیسنتر - 9.5
9.5
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: یک شاهکار کم نظیرداستان جذاب و درگیرکنندهشخصیت پردازی و خلق دنیای فوق العادهصداگذاری عالیتنوع بالای انتخابها و قدرتهاندای درونی کاراکتر اصلیسبک بصری بازی همانند یک تابلو نقاشی استنقاط ضعف: مشکلات کنترلاین بازی بر اساس نسخه ارسالی سازنده بر روی پلتفرم PS5 بررسی شده است