کشمش شدگی یک غوره
بختکها در گیرودار سولیدن انسانها برای نجات شهر خود
"شهر بختکها" یک بازی ماجرایی کلیک و اشاره است که در چند قسمت روانه بازار خواهد شد. افسانه بختکهای بازیگوش و شرور در هر بخش، قصهای تازه را برای مخاطبین آماده کرده است.
وحشت بقا
" بختک در افسانهها و داستانهای عامیانه ایرانی، موجودی است وحشتناک که شبها روی سینهی انسان مینشیند و قصد خفه کردن آدمی را دارد… "
در ابتدای ورود به بازی و با شنیدن این جملات با خود میاندیشید که با یک بازی ترسناک مواجه هستید و قرار است لذت ترس در بازیهای رایانهای را این بار در یک بازی ایرانی تجربه کنید . ولی سازندگان، خواب دیگری برای شما دیده اند.
هیولاهای متمدن
شهر بختکها با هدف قرار دادن یک موضوع هولناک برای مخاطب، اولین گام خود را در خلق یک داستان فانتزی و کمیک، آن هم با درونمایههای طنز برداشته و داستانی را ارائه میدهد که بتواند لحظاتی سرگرمکننده را برای مخاطب خود فراهم کند. بختکها در شهری نامرئی زندگی میکنند که تمام انرژی مورد نیاز خود را با استفاده از فرآیند سولیدن به دست می آورند؛ یعنی شبهنگام، بختکهایی مامور حمله به خواب انسانها شده و با کسب انرژیای که آنها در راستای تلاش برای رهایی از کابوس مصرف میکنند و جمع کردن این انرژی در محفظههای انرژی همراه خود، آن را به سوخت مورد نیاز شهر بختکها تبدیل میکنند.
همانطور که پیداست ، داستان بازی از حال و هوایی طنز و فانتزی برخوردار است که به خوبی میتواند نظر مخاطبین این سبک را به خود جلب کند . امیدواریم بار دیگر استودیوی بازیسازی مدریک، بازی خوشساختی را وارد بازار کند.
زنجیر ، کفتر ، سی جی 125
قهرمان قصه یک بختک تازهکار به نام "بختکو" که به تازگی از آکادمی بختکها فارغالتحصیل شده، قرار است خود را برای اولین ماموریت سولیدن آدمیزاد آماده کند. بختکو که به سختی میتواند مراحل آماده سازی اعزام را پشت سر بگذارد ، برای سولیدن "مملی" که یک آدم کفترباز و موتورباز است به دنیای آدمها پرتاب میشود. اما همه چیز به اینجا ختم نشده و مملی هنگام سولیده شدن از خواب پریده و دماغ بختکو را میگیرد . در دنیای بختکها قانونی وجود دارد که با گرفتن دماغ یک بختک توسط یک انسان، شهر بختکها که از دید انسانها ناپدید بوده، برای همیشه نمایان میشود. اینک بختکو باید محل اختفای گنج شهر بختکها را به مملی لو بدهد تا بتواند دماغ خود را از مملی باز پس گیرد و شهر بختکها را از این خطر نجات دهد. این جا است که مملی و بختکو به ناچار با یکدیگر هممسیر شده و به شهر بختکها میروند و ماجرا از این جا شروع میشود.