«Heavy Rain» و «Beyond: Two Souls» دو عنوان جاه طلبانه از استودیو «Quantic Dream» بودند، که پا را در مسیری جداگانه از استانداردهای صنعت بازیسازی گذاشتند و با قرار دادن داستان به عنوان هسته اصلی بازی، باعث هر چه کمرنگ شدن فاصله بین «بازی» و «سینما» شدند. عناوینی که به مذاق عدهای خوش نیامدند و آن را یک شکست یا یک عنوان بدون محتوا نامیدند. البته در آن سوی ترازو هم عدهای به ستایش دو عنوان ذکر شده پرداختند و از دو عنوان مذکور به عنوان تجربهای ناب و تکرار نشدنی یاد کردند. همین امر باعث شد تا در بین منتقدان و طرفداران این عناوین اختلاف نظر فاحشی دیده شود. حال بعد از گذشت پنج سال از عرضه Beyond: Two Souls یک بار دیگر استودیو Quantic Dream بازگشته تا با عنوان «Detroit: Become Human» همان مسیر قبلی را ادامه دهد. حال تیم بازیسنتر در ادامه مطلب قصد دارد تا به نقد و بررسی عنوان مذکور پرداخته و در قالب متن پیشرو چکیدهای از نکات مثبت و منفی بازی را بیان کند. (نقد بازی ممکن است دارای موارد داستانی باشد.)
[aparat id=”zSZRA”]
هر چقدر داستان و شخصیت پردازی به اوج خود رسیده است، در زمینه گیمپلی عملاً تغییر به خصوصی به چشم نمیخورد. همچنان نقش شما کنترل شخصیتها در طول مسیری است که داستان پیش رو شما قرار میدهد. در این بین البته طراحی مراحل بازی تا حد زیادی نسبت به هویرین و بیاند گسترش پیدا کرده و امکان تعامل بیشتری با محیط فراهم آمده است، اما در عمل شما فقط کنترل راه رفتن شخصیتهای بازی را در دست دارید و بخشهای اکشن بازی هم مثل عناوین قبل به صورت «دکمهزنی» است. این دکمه زنی با این که دچار تغییراتی شدهاند اما همچنان دارای مشکلات اعصاب خردکنی هستند. مخصوصاً در مواردی که باید کنترلر کنسول را تکان دهید، طبق تجربهای که داشتم به خوبی عمل نکردند. البته مراحل تعقیب و گریز و کارآگاهی و حتی بازجویی هم به بازی اضافه شده که تا حدودی موفق به ایجاد تنوع در گیمپلی شده است. انتخابهای دیالوگ هم معمولا به صورت کلمهای وجود دارند، مثلا کلماتی مثل انتخاب لحن دوستانه، جدی و شوخی. همچنین در طول مراحل بازی، نکات مختلفی وجود دارد که در صورت کاوش نکردن در محیط، به راحتی قابل از دست دادن هستند. بقیه موارد هم مختص انتخاب های معمولا بزرگی میشوند که در طول بازی تعدادشان بسیار است. مثل کشتن و یا زنده نگهداشتن شخصیتها، استفاده یا استفاده نکردن از اسلحه. دیترویت هیچ وقت سعی نمیکند تا شما را درگیر گیمپلی کند و بیشتر تلاش بازی برای درگیر کردن شما در بخش داستانی است. در کل با توجه به هدف سازندگان در خلق عنوانی داستان محور، سادگی در گیمپلی نمیتواند لطمه جدی به تجربه این عنوان وارد کند، هر چند اگر سازنده در این بخش نیز خلاقیت بیشتری به خرج میداد، آنگاه با یک عنوان عالی و کم نقص روبرو بودیم.
موسیقی متن هویرین در کنار النویک، جزو معدود موسیقی متنهایی هستند که همچنان در پلیلیست «Spotify» به آنها گوش میدهم. چه در حال سفر، درس خواندن یا رانندگی. از چند روز قبل که دیترویت را شروع کردم، به این نتیجه رسیدم که حتماً باید موسیقیهای این بازی را هم به لیست خودم اضافه کنم. اکثر آهنگهای بازی قطعاتی هستند که با ساز پیانو نواخته شده و با توجه به شرایط بازی، ریتم آنها تغییر میکند. البته ساز درام در کنار ویالون هم نقش به سزایی در صحنههای تعقیب و گریز دارند. سه شخصیت بازی دارای تمهای موسیقی مخصوص به خودشان هستند که با توجه به خلق و خویشان به شکل کاملاً مناسبی برای آنها در نظر گرفته شده است. به عنوان مثال موسیقیهای مارکوس در عین ناامیدی، حس امید را در شما زنده میکند یا برای شخصیت کانر آهنگهایی با تم تند تری در نظر گرفته شدهاست. قطعات در نظر گرفته شده همانند هوی رین کاملاً در بستر بازی جای گرفتهاند و نتیجه کار یک شاهکار جاودان دیگر است. علاوه بر موسیقی متن، صداگذاری و صداپیشگی هم در بهترین شرایط ممکن قرار دارد و واقعاً انتقادی به این بخش نیست. صداپیشگی شخصیتها به خوبی با شخصیتپردازی و چهره آنها همخوانی دارد و هر کدام از آنها موفق شدهاند حس و حال واقعی را با توجه به شرایط بازی به نمایش دربیاورند. صداگذاری هم به خوبی انجام شده و با توجه حضور شما در شهر دیترویت و موقعیتهای مختلف آب و هوایی، زمانی و مکانی، این صداگذاری به خوبی در بازی انجام شده است. صدای باران، برف و قدمها جزو صداهایی هستند که در طول بازی با شنیدن آنها لذت خواهید برد.
مجموع امتیاز - 8
8
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: داستان و شخصیتپردازی فوقالعادهگرافیک تکنیکی بینظیرموسیقی متننقاط ضعف:گیمپلی تکراری و شبیه عناوین قبلی استودیومشکلات بخش دکمه زنی