تاریخچه و داستان بازی ها

داستان بازی رزیدنت اویل 8

Resident Evil Village

سه سال و هشت ماه بعد از وقایع Resident Evil 7، یعنی در فوریه 2021 ایتان وینترز و همسشر میا، توسط کریس ردفیلد به منطقه‌ای در شرق اروپا منتقل شده و زندگی خود را ادامه می‌دهند. طی این سال‌ها ایتان دوره‌‌ای برای آموزش نظامی پشت سر گذاشته و البته همراه با همسر خود صاحب دختری با نام رزمری – رز – وینترز شده‌اند. اتفاقات رخ داده در خانه بیکرها تحت عنوان نشتی گاز سرپوش گذاشته شده و اکنون همه چیز به نظر پایان یافته. در ادامه با داستان Resident Evil Village با ماه همراه باشید.

برای تماشای داستان بازی به صورت ویدیویی در یوتوب کلیک کنید

میا مشغول خواندن داستانی تحت عنوان Village of Shadows برای کودک شش ماهه خود است. ایتان از روایت داستان ترسناک برای فرزندش رضایت ندارد و رز را به تخت خوابش می‌برد. به یکباره کریس همراه با گروه Houndwolf از راه رسیده و طی حمله به خانه، میا با اثابت چندین گلوله جان خود را از دست می‌دهد. ایتان به سمت کریس حمله می‌کند اما در این بین بیهوش شده و همراه با دخترش توسط نیروهای Houndwolf از خانه خارج می‌شوند. وسیله نقلیه آنها مورد حمله قرار گرفته و تمامی همراهان ایتان و رز کشته می‌شوند.

رزیدنت اویل 8

ایتان بهوش آمده و متوجه حمله به وسیله نقلیه شده و از سویی موفق به پیدا کردن دخترش نمی‌شود. قهرمان داستان به حرکت خود در روستایی عجیب ادامه می‌دهد تا به مردی با نام گریگوری می‌رسد. لایکن‌ها به خانه حمله کرده و در جریان این اتفاق گریگوری جان خود را از دست می‌دهد. لایکن‌ها از تمامی نقاط به سمت ایتان حمله می‌کنند و در همین حین پیامی از رادیو مخابره می‌شود که بازمانده‌ها برای نجات جان خود به خانه لوزیا بروند. لایکن‌ها باز هم به ایتان حمله کرده و به نظر همه چیز پایان یافته که صدای ناقوس کلیسا آنها را از صحنه دور می‌کند.

ایتان مسیر خود به سمت خانه لویزا را دنبال می‌کند و در این بین با پیرزنی عجیب روبرو می‌شود. پیرزن از او می‌پرسد که پدر بچه است و در مقابل ایتان متوجه می‌شود که دخترش جایی در این روستا مخفی شده. پیرزن عجیب به ایتان توضیح می‌دهد که دخترش توسط میراندا به این روستا رسیده. ایتان با بازمانده‌های دیگری روبرو می‌شود که در خانه لویزا پناه گرفته‌اند. او النا و پدرش لئوناردو را تا خانه لویزا همراهی می‌کند اما بعد از مدتی متوجه می‌شود که با این کار جان تمامی بازمانده‌ها را به خطر انداخته. لئوناردو زخمی است و پس گذشت زمانی کوتاه کنترل خود را از دست می‌دهد. او به حاضرین در خانه لویزا حمله کرده و تمامی آنها را از پا در می‌آورد. ایتان همراه با النا فاصله‌ای تا فرار ندارد اما النا به سمت پدر خود بازگشته و جانش را از دست می‌دهد. ایتان از خانه آتش گرفته فرار می‌کند و در مقابل آن لولیان همسر لویزا را می‌بیند که توسط میراندا کشته می‌شود.

رزیدنت اویل 8

ایتان به دنبال نشانه‌ها برای پیدا کردن دخترش می‌رود و در این بین توسط مردی با قدرت‌های مغناطیسی دستگیر می‌شود. او به محل ملاقات ارباب خاندان‌های بزرگ روستا منتقل می‌شود. در اینجا قهرمان داستان فرصت ملاقات با چهار ارباب روستا را پیدا می‌کند. Lady Alcina Dimitrescu (آلچینا دیمیترسکو) کنتس قلعه دیمیترسکو، Donna Beneviento (دانا بنوینتو) خیمه شب بازی که عروسکی با نام Angie را کنترل می‌کند و در خانه بنوینتو ساکن است، Salvatore Moreau (سالواتور مورو) گوژپشتی جهش‌یافته که صاحب آب‌انبار مورو است و نهایتا Karl Heisenberg صاحب کارخانه هایزنبرگ که روی پروژه‌های غیرانسانی کار می‌کند. آلچینا به دنبال کشتن ایتان و تقدیم کردن خون او به Mother Miranda است و در مقابل کارل تصمیم گرفته که با ایتان نمایشی به پا کند. نهایتا میراندا اختیار ایتان را به هایزنبرگ داده و او به قهرمان داستان اجازه می‌دهد که 10 ثانیه زودتر از شروع تعقیب، فرار خود را آغاز کند. ایتان از این موقعیت استفاده کرده و موفق به فرار شده و به سمت قلعه دیمیترسکو حرکت می‌کند. جایی که امیدوار است رز را در آن پیدا کند.

ایتان به قلعه رسیده و در همان ابتدای کار توسط دخترهای آلچینا گرفتار می‌شود. آنها ایتان را به ملاقات با مادرشان می‌برند و او را از سقف آویزان می‌کنند. آلچینا اتاق را ترک می‌کند تا میراندا را از فرار ایتان با خبر کند اما او با وارد کردن آسیبی جدی به دست‌های خود موفق به فرار می‌شود. ایتان در این قلعه با شخصیتی دیگر آشنا می‌شود که Duke نام دارد. فروشنده‌ای مرموز که تصمیم گرفته به ایتان کمک کند. دوک توضیح می‌دهد که اگر رز در قلعه باشد، احتمالا او را در اتاق شخصی آلچینا پیدا کند. ایتان برای پیدا کردن راه خود در این قلعه بزرگ و پیچیده با کاساندرا یکی از دخترهای آلچینا مواجه می‌شود و به سرداب سقوط می‌کند. در ادامه ایتان با دیگر دختر کنتس یعنی بلا (Bella) درگیر شده و متوجه می‌شود که سرما او را آسیب‌پذیر کرده و از همین طریق و با شکستن پنجره موفق به کشتن او می‌شود. آلچینا از سرنوشت بلا باخبر شده و تصمیم به گرفتن انتقام از ایتان می‌گیرد. در این بین ایتان شاهد مکالمه تلفنی آلچینا و میراندا است. مکالمه‌ای که با خشم کنتس به پایان می‌رسد و او اتاقش را ترک می‌کند. ایتان به آرامی وارد اتاق شده و درست در لحظه‌ای که تصمیم گرفته کلید کنتس را بردارد، آلچینا او را گرفتار می‌کند. لیدی دیمیترسکو چندین بار ایتان را به زمین کوبیده و قهرمان داستان به سیاه‌چاله پایین قلعه سقوط می‌کند. آلچینا اما ایتان را رها نکرده و در سیاه‌چاله بار دیگر به سراغش می‌رود. در حرکتی سریع، آلچینا دست راست ایتان را از مچ قطع می‌کند. ایتان در یک تعقیب و گریز موفق به برداشتن دست باقی مانده‌اش روی شاسی آسانسور می‌شود و نهایتا به شکل عجیبی او را دوباره به باقی بدن خود متصل می‌کند. ایتان متوجه شده که رز در این قلعه نیست و تمام تمرکز خود را روی فرار از اینجا قرار می‌دهد. او در این مسیر با دو دختر دیگر آلچینا یعنی کاساندرا و دنیلا برخورد کرده و هر دوی آنها را با کمک سرما و جریان هوای بیرون قلعه از پا در می‌آورد. ایتان در این مسیر چهار ماسک مختلف را پیدا کرده و با استفاده از آنها به تابوتی سنگی می‌رسد. او خنجر «گل‌های مرگ» را از تابوت خارج کرده و در همین لحظه مورد حمله آلچینا قرار می‌گیرد. خنجر آغشته به چند زهر مختلف است و حملات ایتان با آن، آسیب جدی را به آلچینا وارد می‌کند. بعد از حمله اولیه، آلچینا جهش پیدا کرده و تبدیل به موجودی شبیه به اژدها می‌شود. ایتان اما نهایتا بعد از درگیری طولانی، آلچینا را شکست داده و به فلاسکی زرد رنگ دست پیدا می‌کند. ایتان برای فرار از قلعه به غارهای زیرزمینی رفته و برای بار دیگر با پیرزن عجیب روبرو می‌شود.

رزیدنت اویل 8

پیرزن به ایتان می‌گوید که رز قربانی می‌شود و نماد چهار خانواده شاید راهی را به آن چیزی که او به دنبالش است باز کنند. نمادهایی که به شکل عجیبی یادآور نماد آمبرلا هستند. ایتان در مسیر خود برای بار دیگر با دوک روبرو می‌شود. دوک توضیح می‌دهد فلاسکی که او از قلعه دیمیترسکو برداشته حاوی رز است. ایتان شوکه از حرف‌های دوک به فلاسک نگاه کرده و متوجه می‌شود سر رز در آن قرار گرفته. ایتان برای پیدا کردن کلیدی خاص به روستا رفته و در بازگشت با این توضیحات دوک مواجه می‌شود که سه قسمت دیگر از رز هرکدام در فلاسکی جداگانه قرار گرفته و در اختیار سه ارباب خانواده‌های دیگر روستا قرار دارند.

در ابتدا ایتان به سمت خانه بنوینتو حرکت می‌کند. جایی که او برای بار دیگر با دانا ملاقات می‌کند. او اسلحه‌های ایتان را دزدیده و نهایتا او را مجبور به جستجوی خانه عجیبش می‌کند. در این مسیر ایتان از مقابله با جنینی جهش یافته فرار می‌کند و اینبار با انجی عروسک خیمه شب بازی ملاقات می‌کند. ایتان برای چندین بار انجی را در بخش‌های مختلف خانه پیدا کرده و ضرباتی را با قیچی به سر او وارد می‌کند. آخرین ضربه اما انجی را کشته و نهایتا ایتان متوجه می‌شود که در تمام این مدت با دانا درگیر بوده که کنترل عروسک را برعهده داشته. دانا کشته می‌شود و ایتان با فلاسک دوم خانه بنوینتو را ترک می‌کند.

ایتان اینبار به سمت آب‌انبار رفته و سومین فلاسک را بدون اینکه سالواتور متوجه شود، برمی‌دارد. سالواتور که متوجه شده فلاسک را از دست داده از ایتان می‌پرسد که با «فرزند ویژه» مادر میراندا چه کار دارد. گفتگوی ایتان با سالواتور به او اجازه می‌دهد که راه خروج را مسدود کند. ایتان حالا مجبور است به آب‌انبار وارد شود تا راه خروج دیگری را پیدا کند. در این مسیر ایتان سوار بر قایقی شده و در میان راه خود با تجهیزات تحقیقاتی و ارتباطی ویژه‌ای روبرو می‌شود. یکی از نیروهای Houndwolf در همین لحظه ایتان را خلع سلاح کرده و در ادامه کریس وارد صحنه می‌شود. او از رسیدن ایتان به این منطقه متعجب است و در همین لحظه توسط یکی از نیروهایش متوجه فعالیت جدی در منطقه می‌شود. در همین لحظه موجودی بزرگ و شبیه ماهی به سمت آنها حمله کرده و ایتان از کریس جدا می‌شود. سالواتور برای بار دیگر خود را نشان داده و مشخص می‌شود که ماهی جهش‌یافته در اصل کسی نیست جز او و در این بین میراندا خود را برای اجرای مراسمی ویژه آماده می‌کند. ایتان با موفقیت دریچه سد را باز کرده و آب‌انبار خالی می‌شود. در ادامه درگیری‌ای بین سالواتور جهش یافته و او شکل گرفته و نهایتا با از بین رفتن سالواتور، ایتان به فلاسک سوم دست پیدا می‌کند. تلویزیونی در نزدیکی این نقطه قرار دارد و هایزنبرگ با استفاده از آن به ایتان توضیح می‌دهد که برای پیدا کردن فلاسک چهارم کافیست که به دژ حرکت کند.

رزیدنت اویل 8

ایتان بعد از چالش‌های متعدد و مبارزه با تعداد زیادی لایکن، وارد دژ شده و در آنجا Urias را شکست می‌دهد که لایکنی پیشرفته است و چکشی بزرگ به دست دارد. چهارمین فلاسک در اختیار ایتان قرار گرفته و حالا او بایستی به سمت قربانگاه برود تا تمام اجزای بدن رز را در آنجا قرار دهد. هر چهار فلاسک توسط ایتان روی قربانگاه قرار می‌گیرد و در ادامه راه کارخانه هایزنبرگ باز می‌شود. ملاقات ایتان و کارل با توضیحات جالبی از سوی هایزنبرگ شروع می‌شود. او شرح می‌دهد که تمام این ماجراها آزمونی از سوی میراندا است تا متوجه شود که آیا ایتان به اندازه کافی قدرتمند است که تبدیل به عضوی از خانواده او شود یا خیر. کارل اعتقاد دارد که حتی میراندا هم از قدرت‌های رز می‌ترسد و پیشنهاد می‌دهد که با کمک یکدیگر و با استفاده از قدرت‌های رز، میراندا را شکست دهند. ایتان به سرعت این پیشنهاد را رد کرده و در مقابل کارل او را به داخل کارخانه پرتاب می‌کند. جایی که که موجودی عجیب در آن انتظار شخصیت اصلی داستان را می‌کشد. نهایتا اما بعد از چندین بار تعقیب و گریز، ایتان نقطه ضعف این موجود یعنی Sturm را پیدا کرده و او را شکست می‌دهد. او برای بار دیگر به بالاترین سطح کارخانه بر می‌گردد اما هایزنبرگ با قدرت‌های مغناطیسی خود او را به پایین پرتاب می‌کند. ایتان در راه بازگشت برای بار دیگر با کریس ملاقات می‌کند که مشغول کار گذاشتن مواد منفجره در کارخانه است. ایتان همچنان برای کشتن میا، از کریس عصبانی است اما توضیح می‌دهد که میا کشته شده توسط او همسر ایتان نبوده و در اصل میرندایی بوده که ظاهر خود را تغییر داده. توضیحات کریس به این نکته اشاره دارد که میرندا کنترل روان خود را از دست داده و تمام اتفاقات پیش آمده برای روستا و ساکنین آن نشات گرفته از آزمایش‌های او روی Mold است. اطلاعات به دست آمده از سوی کریس نشان می‌دهد که میراندا کنترل هر چهار فلاسک را به دست گرفته و خود را برای انجام مراسم قربانی آماده می‌کند. کریس به ایتان پیشنهاد می‌کند که پیش از درگیری با میراندا، کنترل وسیله نظامی عجیب هایزنبرگ را به دست گرفته و او را در طبقات بالایی ملاقات کند.

رزیدنت اویل 8

روی سطح زمین هایزنبرگ جهش یافته در انتظار ایتان است و درگیری‌ای سخت میان این دو شکل می‌گیرد. ایتان با استفاده از وسیله نظامی اشاره شده موفق به شکست هایزنبرگ شده و کارخانه نیز توسط مواد منفجره کریس از بین می‌رود. در تماس دوباره با کریس، ایتان خبر از کشته شدن کارل می‌دهد و تصمیم گرفته به سراغ میراندا برود. کریس به دنبال منصرف کردن ایتان از انجام این کار بدون اوست اما در همین لحظه صدای گریه رز به گوش می‌رسد. ایتان بر می‌گردد و با میا مواجه می‌شود. اینبار اما خبری از میا نیست و این میراندا است که ظاهر خود را تغییر داده. میراندا به ایتان درباره قدرت Eveline برای کنترل Mold توضیح می‌دهد و اعتقاد دارد که رز جانشین اوست. میراندا اعتقاد دارد که به کمک مگامایسیت رز به عنوان دختر او Eva برای بار دیگر متولد می‌شود. میراندا در همین بین به سمت ایتان حمله کرده و در یک حرکت، قلب او را از بدنش خارج می‌کند. به نظر همه چیز برای ایتان به پایان رسیده و بدن بی‌جان او روی زمین می‌افتد.

در این لحظه دید بازی تغییر کرده و کنترل کریس برعهده مخاطب قرار می‌گیرد. یکی از نیروهای Houndwolf تایید می‌کند که ایتان کشته و آنها در گذشته اشتباه کرده‌اند که از مرگ میا تقلبی یا همان میراندا اطمینان حاصل نکرده‌اند. از سوی دیگر نیروهای BSAA وارد روستا شده‌اند و دو هدف یعنی کشتن میراندا و نجات رز را دنبال می‌کنند. آزمایش‌های انجام شده از سوی کریس و نیروهای Houndwolf نشان می‌دهد که Mold در اصل نشات گرفته از این روستا است و تغییری در آن نسبت به نمونه دیده شده در خانه بکیرها ایجاد نشده. کریس بعد از درگیری با تعداد بسیاری از لایکن‌ها به مگامایسیت رسیده و موفق می‌شود بمبی نیتروژنی آن را به آن متصل کند. در ادامه کریس وارد آزمایشگاه میراندا می‌شود و اینجاست که اطلاعات جالبی را پیدا می‌کند. هر کدام از چهار ارباب خانواده‌های اصلی روستا توسط میراندا آلوده شده‌اند و او در گذشته بخشی از DNA فرزند خود یعنی Eva را همراه با Mold در اختیار گروه «کانکشن» قرار داده. ایوا دختر میراندا در سال 1919 و طی شیوع آنفلوانزای اسپانیایی در 10 سالگی جان خود را از دست داده. میراندا که دختر خود را از دست داده به غارهای زیرزمینی رفته تا جان خود را بگیرد اما با مگامایسیت مواجه و توسط آن آلوده می‌شود. میراندا متوجه شده که مگامایسیت هوشیاری و خاطرات هر آن چیزی که در خاک‌های بالای سرش دفن شده را جذب می‌کند. با دانستن این موضوع میراندا ماجراجویی خود برای پیدا کردن بدنی که جایگزین دخترش شود را شروع می‌کند و در این بین با یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های Resident Evil روبرو می‌شود. آزول ای اسپنسر (Oswell E. Spencer) موسس آمبرلا در اصل یکی از شاگردهای میراندا بوده. او هرچند برای اولین‌بار از طریق میراندا با این حوزه آشنا می‌شود اما در ادامه برای دنبال کردن اهدافی بلندپروازانه، معلم خود را ترک می‌کند که تنها قصد دارد دخترش را به زندگی بازگرداند. نهایتا کریس بعد از متوجه این موضوع که تمامی مردم روستا به واسطه آزمایش‌های میراندا تبدیل به لایکن و دیگر موجودات شده‌اند، با دربی بسته مواجه می‌شود. در آن سوی این در اما کسی نیست جز میا که مدت‌ها پیش توسط میراندا دزدیده و روی او آزمایش‌هایی انجام شده. کریس از کشته شده ایتان خبر می‌دهد اما میا اعتقاد دارد که او هنوز زنده است و کریس نمی‌داند که ایتان واقعا چقدر ویژه و خاص است.

رزیدنت اویل 8

مدتی بعد بازی دوباره از زاویه دید ایتانی روایت می‌شود که هنوز تسلیم نشده. سایه‌ای شبیه به Eveline بالای سر او ظاهر شده به ایتان اطمینان می‌دهد که او واقعا کشته شده اما نه به دستان میراندا. اینجا Eveline به سوالی پاسخ می‌دهد که احتمالا ذهن اکثر مخاطب‌های بازی را درگیر خود کرده. چطور ایتان با این حجم از درگیری و جراحت، باز هم زنده مانده و همه چیز همچون قطع شدن دست به راحتی برای او برطرف می‌شود. اولین به ایتان می‌گوید که سه سال پیش او در لویزیانا توسط جک بکیر کشته شده. در همان درگیری ابتدایی قسمت پیشین میان قهرمان داستان و جک، ایتان کشته و تنها دلیلی که باعث شده به زندگی برگردد، آلوده شدن به Mold بوده. ایتان بار دیگر از هوش رفته و اینبار در کالسکه دوک بیدار می‌شود. دوک او را به محل برگزاری مراسم آورده و به ایتان اخطار می‌دهد که دیگر راهی برای بازگشت به دنیای آشنای خودش باقی نمانده. نهایتا ایتان به محل حضور میراندا رسیده و متوجه تولد دوباره دخترش رز می‌شود. ایتان برای پس گرفتن رز با میراندا درگیر شده و چندین فرم مختلف او را شکست می‌دهد تا نهایتا شاهد از بین رفتن او باشد. در ادامه رز نجات پیدا کرده و پدرش همراه با کریس تصمیم به ترک محل برگزاری مراسم می‌گیرند. تمام این اتفاقات باعث شده که جانی در بدن ایتان باقی نماند و به مرور Mold که او را زنده نگه داشته از او جدا شود. در آخرین لحظه میراندا خود را به مگامایسیت متصل کرده و به دنبال نابودی ایتان و رز است اما او همراه با شاسی فعال کردن بمب نیتروژنی باقی مانده و از کریس می‌خواد که دخترش را نجات دهد. ایتان که فاصله‌ای تا مرگ ندارد خود را فدا کرده و با انفجار بمب نیتروژی مگامایسیت از بین می‌رود.

میا از سوی دیگر در انتظار بازگشت ایتان و رز است اما متوجه می‌شود که خبری از شوهرش نیست و کریس موفق به نجات او نشده. این دو همراه با رز و تعدادی از نیروهای Houndwolf از منطقه خارج می‌شوند. در این بین یکی از همراهان کریس به او توضیح می‌دهد که نیروهای ارسال شده از سوی BSAA سرباز نبودند و تمامی آنها اسلحه بایواورگانیک هستند. کریس که متوجه این ماجرا شده دستور می‌دهد هلیکوپتر مسیرش را به سمت مرکز فرماندهی اروپای BSAA تغییر دهد.

رزیدنت اویل 8

چند سال گذشته اینبار با رز نوجوان روبرو می‌شویم که سوار بر اتوبوس به سمت قبرستان می‌رود. او به سنگ قبر پدرش رسیده و تولدش را تبریک می‌گوید. ماموری ناشناس به سراغ رز آمده و توضیح می‌دهد که او را خواسته‌اند. این مامور به شوخی او را اولین صدا می‌زند که با واکنش تند رز همراه می‌شود. رز به مامور اخطار می‌دهد که اگر یکبار دیگر او را اولین صدا کنند، کاری را انجام می‌دهد که حتی کریس هم از آن خبر ندارد. این دو سوار بر اتومبیل می‌شوند و مامور می‌گوید که رز شباهت بسیاری به او دارد. صحبتی که رز هم آن را تایید می‌کند.

نوشته های مشابه

‫5 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا