خدای جنگ 2 | داستان بازی گاد اف وار 2

پس از موفقیت خدای جنگ 1 شرکت سونی در حالی که چند ماهی از عرضه کنسول PS3 گذشته بود ، بازی God of War 2 را در سال 2007 برای پلی استیشن 2 منتشر کرد. عنوانی که تقریبا از هر جهت نسبت به شماره اول پیشرفت کرده و یک شاهکار بی بدیل بود. در داستان گاد اف وار 2 همچنین مهم ترین حقیقت سری فاش می‌شود. جالب اینکه این بازی را کوری بارلاگ انیماتور ارشد نسخه اول را کارگردانی کرد. بارلاگ همچنین یکی از نویسندگان بازی بود و بسیاری بر این باورند او با شایستگی جای خالی دیوید جفی را پر کرد و یک بازی فوق العاده را در اختیاران مخاطبان خدای جنگ قرار داد. بارلاگ مدتی بعد سونی را ترک کرد هرچند سال ها بعد به این کمپانی بازگشت و نسخه 2018 این بازی را نویسندگی و کارگردانی کرد. با گفتن این مقدمه کوتاه حالا نوبت آن رسیده تا به سراغ داستان بازی خدای جنگ 2 برویم.

برای مشاهده داستان بازی به صورت ویدیویی در یوتوب کلیک کنید

کریتوس در حالی که بر تخت خود تکیه زده به دلیل از دست دادن دوباره ی خانواده اش (یکبار همسر و دخترش و اینبار برادر و مادرش) توسط خدایان به شدت در فکر انتقام گیری از آنهاست. حتی نشستن بر تخت اریس سبب نشده تا کمی از آتش خشم کریتوس خاموش شود.

خدای جنگ به دلیل خشم از دست دادن خانواده اش بی هدف سپاه اسپارتان ها را راهی حمله به شهر (Rhodes) رودس کرد .زئوس که از کشته شدن ایزد مرگ توسط کریتوس ، ترس وجودش را فرا گرفته بود تصمیم گرفت با حیله گری کریتوس را کشته تا خطری تهدیدش نکند و حادثه ی او و پدرش دوباره تکرار نشود .

 در حمله به شهر Rhodes , سپاه کریتوس با مقاومت مردم شهر روبرو می شود تا اسپارتان ها از کریتوس در خواست کمک کنند . کریتوس هم به سرعت آماده ی جنگ شده و تصمیم می گیرد خودش برای نابود کردن شهر برود. در همین حین آتنا جلوی کریتوس را گرفته و به او می گوید که کار او بر خلاف میل ایزدان المپ است و ادامه می دهد : “کریتوس اگر این کار را انجام بدهی دیگر حمایت من را نخواهی داشت” کریتوس هم در جواب او می گوید : “من به حمایت هیچ کس نیازی ندارم” .  کریتوس حرفهای او را گوش نداده ، آتنا را کنار زده و خود را به زمین می رساند.

Athena

او با ورودش به شهر ، سپاهیان و ساختمانها را ویران کرد و پیش می رفت که در همین حین ناگهان پرنده ای که بر فراز شهر پرواز می کرد بر شانه ی او نشست. کریتوس ابتدا فکر می کرد که آن پرنده آتناست و توجهی به او نکرد ولی ناگهان آن پرنده تمام قدرت خدایی کریتوس را می گیرد . کریتوس هم در حالی که آتنا را صدا می زد و همه چیز را از سوی او می دید رفته رفته کوچک شد و به اندازه ی طبیعی خودش برگشت. سپس آن پرنده به طرف مجسمه ی Colossus که در ورودی شهر بود می رود و بر روی شانه او می نشیند . تمام قدرت کریتوس را به او منتقل کرده و همین امر باعث می شود تا مجسمه جان گرفته و به حرکت در بیاید. مجسمه برای نابودی کریتوس به راه می افتد. کریتوس نیز برای نابودی مجسمه به مبارزه راهی گود می شود . در میان مبارزه زئوس به کریتوس می گوید : “من می خواهم به تو کمک کنم من به تو قدرت را پیشنهاد می کنم”در جواب او کریتوس می گوید: ” من به کمک هیچ کس نیازی ندارم” و در ادامه زئوس می گوید: “من به تو Blade of Olympus را پیشنهاد می کنم” . او شمشیر المپیوس (Blade Of Olympus) را برای کمک به کریتوس می فرستد ! در همین حال کریتوس با خود می گوید: “برای چه زئوس به من کمک کرد؟!” کریتوس ، خود را به محل شمشیر می رساند. از آنجایی که کلسوس مانع از برداشتن شمشیر توسط کریتوس می شود ، کریتوس یکی از دستان او را قطع می کند ولی باز هم کلسوس با قدرتی که در اختیار داشت لحظه ای به کریتوس فرصت نمی دهد. کریتوس با نهایت تلاش ، شروع به بیرون کشیدن شمشیر از زمین می کند ولی برای بیرون کشیدن شمشیر ته مانده ی قدرت خدایی کریتوس و جاودانگی او نیز از بین می رود.کریتوس خود را به داخل بدن مجسمه می رساند و تمام قدرت ایزدی منتقل شده به او را با شمشیر المپیوس از بین می برد و تمام قدرت را به شمشیر منتقل می کند. با از بین رفتن قدرت ، مجسمه شروع به خراب شدن می کند . کریتوس به سرعت خود را به دهان او رسانده و از مجسمه خارج می شود .

او به روی زمین پریده و می گوید : ” حالا فهمیدید ای ایزدان المپ ” و قدرتش را به رخ آن‌ها می کشد که در همین حین دست مجسمه بر روی کریتوس فرود آمده و شمشیر از دست او رها می شود . به همین دلیل تمام قدرت او از بین می رود . کریتوس که تمام قدرتش را از دست داده ، به سختی بلند شده و لنگ لنگان و با هر زحمتی شده می خواهد خود را به Blade of Olympus برساند ولی قبل از اینکه موفق شود پرنده در کنار شمشیر فرود می آید . در همین لحظه هویت اصلی او مشخص می شود. آن پرنده همان زئوس است. او Blade of Olympus را برداشته و به طرف کریتوس می رود . سپس شمشیر را برگردن کریتوس گذاشته و به او می گوید ،  باید تمام عمرت را به من خدمت کنی . ولی کریتوس نپذیرفته و جواب می دهد:”من هرگز به تو خدمت نخواهم کرد” و جنگ بین آنها آغاز می شود. کریتوس که دیگر نایی برای جنگیدن ندارد شکست می خورد . زئوس بالا سر کریتوس آمده و کریتوس از او می پرسد که چرا این کار را با او کرده.زئوس در جوابش می گوید : برای نجات دادن المپ.  سپس Blade of Olympus را در شکم کریتوس فرو کرده و به او می گوید : تو هرگز بر المپ حکمرانی نخواهی کرد و تا ابد در تارتاروس خواهی ماند” سپس کریتوس به او می گوید:” وعده های ایزدان نیز همچون وجودشان بی ارزش و پوچ است.” زئوس خشمگین شده و شمشیر را با نیرو هر چه بیشتر در شکم کریتوس فرو می کند. همین جا بود که خشم و کینه ی کریتوس به اوج خود رسیده و بر هدفش مصمم تر می شود . زئوس شمشیر را از شکم  کریتوس بیرون کشیده و در یک چشم بر هم زدن تمام اسپارتان ها را نابود می کند.در همین حین کریتوس به او می گوید:” قسم می خورم که بهای این خیانت را خواهی پرداخت.” کریتوس در حالی که در حالتی بین مرگ و زندگی بود دوباره همسر و فرزندش را دیده و آرام آرام چشمانش بسته می شوند و به دنیای مردگان منتقل می شود .

Zeus

در دنیای مردگان گایا به کمک کریتوس آمده و زخمش را مداوا می کند . سپس به کریتوس قدرت می دهد تا از UNDERWORLD خارج شود. کریتوس موفق می شود خود را از دنیای مردگان نجات دهد و به دنیای زندگان برگردد. در آنجا یکی از سربازانش را می بیند که هنوز زنده مانده است (آخرین اسپارتان) . کریتوس بالای سر او می رود و به او می گوید:”به اسپارتا برو و ارتشی برای جنگی بزرگ آماده کن”سپس گایا برای کریتوس ,پگاسوس را می فرستد و کریتوس نیز سوار آن می شود و به دستور گایا به دنبال خواهران سرنوشت می رود تا بتواند کنترل زمان را به دست گرفته و دوباره شمشیر المپ را بدست آورده و زئوس را شکست دهد.

Gaia

در ادامه کریتوس به تایتانی به اسم “تایفون”(Typhon) رسیده که زئوس او را در شکاف کوهی اسیر کرده است . او با دستانش پگاسوس را اسیر می کند و کریتوس هر کاری می کند موفق به نجات او نمی شود . ولی کریتوس کسی نیست که با چنین مشکلات کوچکی از ادامه ی مسیرش باز بماند . کریتوس در ادامه ی راهش به مقابل صورت تایفون می رسد ولی تایفون سعی می کند تا با فوت کردن کریتوس را به داخل دره پرتاب کند ولی کریتوس با استفاده از تکه های سنگ که در راهش قرار دارند خود را به مقابل چشمان او می رساند . او تیر و کمانی که در چشم چپ تایفون قرار دارد را برداشته و تایفون را نیز شکست می دهد.در ادامه کریتوس پیاده به راهش ادامه می دهد تا با “پرومتاوس”(Prometheus) روبرو می شود.  برادر اطلس و کسی که آتش را از ایزدان دزدید تا زئوس چنین بلایی بر سرش بیاورد. او از کریتوس می خواد تا از عذابی که به آن دچار شده نجاتش دهد. کریتوس نیز با تیر و کمانی که بدست آورده بود او را از زنجیری که به آن آویزان بود به درون آتش پرت کند و او را بکشد . سپس خاکستر او به کریتوس قدرت تایتانی می دهد . کریتوس با آن قدرت موفق می شود پگاسوس را از زیر دستان تایتان بیرون کشیده و آزاد کند تا بتواند به راه خود ادامه دهد. ولی در ادامه ی مسیر با محافظان جزیره ی آفرینش روبرو شده و بعد از جنگی سخت میان زمین و هوا با آنها موفق می شود خود را به جزیره برساند. در ادامه ی مسیر کریتوس با سگ 3 سری رو برو می شود که در حال بلعیدن سربازی است که شئ عجیبی در دست دارد کریتوس به سرعت وارد میدان شده و بعد از مبارزه ای بزرگ با آن سگ جنازه ی نیم خورده ی سرباز را از دهن آن بیرون می کشد و موفق می شود تا بازو بند طلایی به اسم Golden Fleece را بدست بیاورد. بازو بندی که قدرت تدافعی فوق العاده ای را به همراه دارد و با آن کریتوس می تواند ضربات دشمن را دفع و سپس به سوی او برگرداند. او همچنین در جزیره ی آفرینش با تیسوس (Thesus) نیز روبرو می شود کسی که در مبارزه برای مشخص شدن بزرگترین جنگجوی یونان از کریتوس شکست خورده بود.

سپس کریتوس برای ادامه ی مسیر نیاز داشت تا 3 اسبی که جزیره را می کشیدند بیدار کند او ابتدا 4 جای مشخص شده در مجسمه ی اسب ها را فعال کرده و سپس با شمشیرش شروع به شلاق زدن اسب ها می کند. اسب ها به حرکت در آمده و ادامه مسیر برای کریتوس باز می شود.

ولی در ادامه ی راه کریتوس با مشکلی بزرگ مواجه می شود. در حالی که کریتوس می خواهد نزد خواهران سرنوشت برود تا گذشته اش را تغییر دهد، متوجه می شود 3 نفر دیگر هم همین قصد را دارند.ایکاروس برای نجات پیدا کردن از دیوانگی, پرسیوس برای نجات دادن همسرش و آلریک فرمانده ی بربرها برای نجات پیدا کردن از دست هیدیز. هر کدام از این 3 نفر خواهان تغییر سرنوشتشان بودند و یکی از این افراد باید بقیه را شکست می داد تا بتواند خواهران سرنوشت را ببیند.

کریتوس هر 3 را شکست داده و سلاح هایشان را برمی دارد. کریتوس بالهای ایکاروس را در حین مبارزه اش با او کَنده و آنها را از آن خود می‌کند در مبارزه با آلریک ، کریتوس ابتدا اسب او را کشته و سپس پتک او را گرفته و خود او را نیز از روی زمین محو می کند . پرسیوس را نیز که قابلیت غیب شدن داشت را کشته و سپرش را می گیرد .ولی در مبارزه با ایکاروس کریتوس در حال درگیر شدن با او سقوط کرده و در حین سقوط به UNDERWORLD می افتد. او در آنجا با اطلس روبرو می شود. اطلس به خاطر گذشته می خواهد کریتوس را بکشد ولی کریتوس به او می گوید که اگر اطلس او را نکشد, سرنوشتش را تغییر داده و کاری می کند که او دیگر زمین را بر دوش نکشد اطلس نیز قبول می کند و قدرتی به او می دهد. سپس کریتوس به مسیرش ادامه داده و در آنجا ققنوسی را آزاد می کند. سپس اطلس کریتوس را به بالا منتقل می کند . در آنجا ، کریتوس با دمیدن در شیپوری ققنوس را از مواد مذاب جدا کرده و ققنوس به طرف مقابل جایگاهی که کریتوس در آنجا بود می رود. او در جامی آتشین می نشیند. کریتوس در حالی که سعی در باز کردن مسیری برای ادامه ی راهش دارد ، به اتاق تاریکی می رسد. در آنجا ناگهان سربازی به او حمله می کند. کریتوس او را شکست داده و تا حد مرگ می زند نا گهان آنها از شیشه ی کناری اتاق به بیرون پرتاب می شوند. کریتوس متوجه می شود که او آخرین اسپارتان است. سرباز در حالی که آخرین نفس هایش را می کشید به کریتوس می گوید:زئوس اسپارتا را نابود کرده . کریتوس از شدت خشم و عصبانیت نام زئوس را صدا زده و او را تهدید می کند. در همین حال “کراکن” به کریتوس حمله می کند و کریتوس را در دستانش می گیرد.کریتوس لحظاتی به ضمیر ناخودآگاهش می رود و در آنجا همسرش را می بیند. او به کریتوس می گوید یا به راه خود ادامه بده یا دوباره در تارتاروس گرفتار هیدیز شو.( همه ی این خیالات حیله ی گایا بوده!) سپس کریتوس به خودش آمده و خود را از دست کراکن آزاد می کند. سپس با استفاده از جسد سربازش که به دست خود او کشته شده موفق می شود کلیدی که در مقابل کراکن قرار دارد را فعال کرده و با کمک آن ، دستان کراکن را قطع کند. سپس با کشیدن اهرم باز شدن پل, پل را به داخل دهان کراکن کوبیده و او را به طرف دیگر مسیر میخکوب می کند. کریتوس به طرف دیگر مسیر رسیده و موفق می شود ققنوس را به پرواز در آورد . سپس سوار آن شده و خود را به داخل دهان مجسمه ای که در کنار آن قرار داشت می رساند. کریتوس در آنجا با به صدا در آوردن دو زنگ راه خود را باز کرده و به هر زحمتی بود خود را به اولین خواهر سرنوشت به اسم “لاکیسس”(Lahkesis) می رساند.لاکیسس به کریتوس می گوید که : “من سرنوشت تو را به گونه ای نوشتم تا اینجا به من برسی و به دست من کشته شوی , سرنوشت تو مرگ است.”

Lahkesis

کریتوس که متوجه می شود خواهران سرنوشت برای او کاری نخواهند کرد ، تصمیم می گیرد خودش وارد عمل شده و با کشتن خواهران سرنوشت خودش سرنوشت را تغییر دهد. کریتوس با لاکیسس وارد جنگ می شود در میانه ی جنگ وقتی لاکیسس می بیند که نمی تواند از پس کریتوس بر بیاید خواهر دیگرش “آتروپوس” (Atropos) را احظار می کند. آتروپوس , کریتوس را به زمان جنگ او با اریز می برد و سعی دارد با شکستن شمشیر المپ ، کریتوس را در جنگ با اریز مغلوب کند . ولی کریتوس با خشم تمام و با امیدِ گرفتن انتقام از زئوس ، با تمام وجود با آتروپوس می جنگد و اجازه نمی دهد که او کاری از پیش ببرد . آتروپوس دوباره کریتوس را نزد لاکیسس می برد تا هر دو خواهر با هم با کریتوس بجنگند و او را شکست بدهند. لاکیسس به کریتوس حمله می کند و آتروپوس نیز از داخل 3 آینه ای که در آنجا وجود داشت ظاهر شده و به لاکیسس کمک می کند ولی کریتوس لاکیسس را شکست داده ولی در حالی که می خواهد او را ازبین ببرد آتروپوس از داخل آینه ظاهر شده و اجازه ی این کار را به کریتوس نمی دهد. کریتوس نیز زمان را آهسته کرده و دو آینه از 3 آینه را می شکند . سپس لاکیسس و آتروپوس را در آخرین آینه گیر انداخته و با شکستن آن به زندگی هر دوی آنها خاتمه می دهد.حال فقط یک خواهر دیگر به نام “کلاتو”(Clotho) باقی مانده که سومین خواهر سرنوشت است.کریتوس به دنبال کلوتیو می رود تا بتواند سرونوشت را تغییر دهد. و این در حالی است که از قبل به کریتوس هشدار داده شده تا در سرنوشتش تغییری ایجاد نکند.کریتوس به کلوتیو می رسد. ولی برای رسیدن به او کریتوس باید 3 طبقه را طی کند کریتوس با ضربه زدن به دستان کلوتیو و از کار انداختن آنها موفق می شود خود را به آخرین طبقه و مقابل کلوتیو برساند. کریتوس طی مبارزه ای با او موفق می شود کلوتیو را شکست دهد سپس با بالا کشیدن یکی از تارها تیغه ای را به بالا کشیده و آن را در سر کلوتیو فرو می کند و به زندگی او برای همیشه پایان می دهد.حال کریتوس هر 3 خواهر سرنوشت را کشته و کنترل اتاق بافندگی تارهای سرنوشت را در دست می گیرد.سپس کریتوس تار سرنوشتش را به عقب برمیگرداند , به زمانی که زئوس Blade of Olympus را به داخل شکم او فرو کرد باز می گرداند. لحظه ای که کریتوس به او گفت که قسم می خورم بهای این خیانتت را خواهی پرداخت.حال وقت انتقام فرا رسیده بود. کریتوس وارد دروازه شده و خود را به آن زمان منتقل می کند. سپس با تنه ای زئوس را به طرف دیگری پرتاب کرده و شمشیر المپ را برمی دارد. زئوس که از دیدن کریتوس متعجب شده او را با خود به آسمان می برد و بر قله ای به نام “قله ی چالش” پرتاب می کند.حال فقط کریتوس است و زئوس ,بهترین وقت برای جنگی رو در رو و گرفتن انتقام.ابتدا زئوس با قدرت خدایی اش با اندازه ای بسیار بزرگ به سراغ کریتوس می آید و قصد دارد تا کریتوس را در زیر دستانش له کند ولی کریتوس با کشتن تعدادی سایرن و آزاد کردن موجی از صدا زئوس را در این مرحله شکست می دهد . سپس زئوس با اندازه ای برابر کریتوس وارد قله می شود.

کریتوس بارها و بارها زئوس را به زمین می زند و حتی دو ستون کناره ی قله را بر سر او خراب می کند ولی زئوس به خاطر قدرتش به این سادگی ها شکست نمی خورد . کریتوس می بایست با وسیله ای که قدرت خدایی داشته باشد زئوس را به کام مرگ می کشاند. از این رو کریتوس تصمیم می گیرد تا زئوس را فریب دهد او شمشیر هایش را کنار می گذارد و پشت به زئوس زانو زده و خود را تسلیم می کند و به او می گوید : “من را با مرگی سریع از این عذاب نجات بده” زئوس Blade of Olympus را بالا برده و آماده ی کشتن کریتوس می شود و به او می گوید:”من تو را از زندگی ات رها می کنم فرزندم,اما عذاب تو تازه آغاز شده است” در لحظه ای که زئوس شمشیر را پایین می آورد کریتوس جا خالی داده و شمشیر را از او می گیرد و او را به عقب بر روی تخته سنگی به زمین می اندازد. ولی وقتی که می خواهد او را بکشد زئوس مقاومت می کند , کریتوس نیز با Blade Of Chaos دستان زئوس را به تخته سنگ میخکوب می کند.  بالاخره لحظه ی انتقام فرا می رسد .کریتوس Blade of Olympus  را در شکم زئوس فرو می کند . در همین حین که کریتوس بارها و بارها در حال فرو کردن شمشیر در شکم زئوس بود آتنا از راه می رسد و مانع از این کار کریتوس می شود در همین حین زئوس خود را آزاد کرده و سعی در فرار کردن دارد که کریتوس او را می بیند و به سمتش حمله ور شده تا کار او را تمام کند . ولی ناگهان آتنا جلوی او پریده و شمشیر به او اصابت می کند ، زئوس نیر از مهلکه می گریزد.

کریتوس بالای سر آتنا می رود و به او می گوید: “چرا این کار را کردی؟” و آتنا در جواب می گوید:”زئوس پدر توست و من نمی خواهم تا کشته شدن پدر به دست پسرش را ببینم.اگر او بمیرد المپ از بین می رود” کریتوس از گفته او تعجب می کند. او همچنین می گوید:”من فقط می خواستم انتقامم را از زئوس بگیرم و با المپ کاری نداشتم” و در پایان آتنا می گوید:”زئوس خود المپ است …” و بعد می میرد . گوهر ایزدی او به شکل نور های سبز رنگی در هوا پخش می شود. کریتوس که متوجه می شود زئوس پدر اوست , با فکر کردن به تمامی اتفاقاتی که از سوی زئوس برایش افتاده خشمگین شده و آتش انتقام در او شعله ور می شود. سپس فریاد می زند:”من پدری نداشتم و نخواهم داشت , پایان کار خدایان نزدیک است” سپس در حالی که بار دیگر یکی از اعضای خانواده اش را به دست خود می کشد رو به سوی المپ نشینان فریاد می زند:”زمانتان به پایان رسیده و هر ایزدی که مرا نفی کند مجازات خواهد شد,حتی اگر تمامی المپیوس مرا انکار کنند روی مرگ را خواهند دید”

Athena

سپس باردیگر به اتاق بافندگی تارهای سرنوشت که در حال خراب شدن بود رفته و زمان را به دوران جنگ خدایان و تایتان ها می برد . سپس وارد دروازه شده و در میدان جنگ گایا را دیده و او را صدا میزند و به او می گوید :”تمامی المپیوس با شنیدن نام من به رعشه می افتند.زئوس ضعیف شده است و اریز و آتنا کشته شده اند . من شمشیر المپیوس را در اختیار دارم. ما می توانیم در نبرد پیروز شویم، ولی نه در این زمان. با کمک هم می توانیم خدایان ناچیز را نابود کنیم و شاهد سقوط المپ با چشمان خود باشیم . گایا ، به زمان من بیا، پیروزی منتظر ماست” . گایا نیز قبول کرده و با بقیه ی تایتان ها به زمان کریتوس منتقل می شوند. در حالی که زئوس بر تخت خود نشسته و به همراه پوسایدون، هیدیز، هلیوس و هرمس جلسه ای در مورد وقایع روی داده گذاشته، ناگهان همه جا به لرزه در می آید. زئوس به همراه بقیه ی خدایان به لبه ی بالای کوه می آیند و پایین را نگاه می کنند. تایتانها به رهبری کریتوس در حال بالا آمدن از کوه المپ هستند . کریتوس نیز در پشت گایا ، شمشیر المپیوس را بر زمین کوبیده و رو به سوی خدایان فریاد می زند: “زئوس پسرت بازگشته، من با خودم نابودی المپوس را آورده ام “. سرنوشت کریتوس و خدایان یونان را در داستان خدای جنگ 3 دنبال کنید.

نویسنده: احسان باقری

خروج از نسخه موبایل