در سال 2006 بود که بازی Gears of War برای کنسول 360 منتشر شد و از همان ابتدا به یکی از محبوبترین و زیباترین بازیهای این کنسول بدل شد و بیشتر جوایز را در سال 2006 از آن خود کرد. این بازی در ژانر اکشن سوم شخص میباشد که توسط Epic ساخته شد. مردی که پشت این پروژه بود، کسی نبود جز کلیف بیلزینسکی که در کنار یک تیم باتجربه و خلاق توانستند از نهایت قدرت UE3 بهره ببرند و یکی از بهترین شوترهای حال حاضر را خلق کنند. داستان این بازی شاید فقط بهانهای باشد تا تفنگ را به دست شما بدهد و شما بتوانید از گیمپلی زیبای آن لذت ببرید ولی با این وجود، GeOW داستان زیبایی نیز دارد. در این تاپیک قصد داریم به شناخت بیشتر دنیای Gears of War و سیاره Sera بپردازیم. پیش از شروع مقاله پیشنهاد میکنیم بخش تاریخچه و داستان بازی ها را نیز مشاهده کنید.
ریشههای داستان Gears of War
Gears of War در سیارهای به نام Sera شکل میگیرد. مدتها پیش در این سیاره زیبا، انسانها در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی میکردند. آنها بازماندگانی از یک تمدن انسانی باشکوه و عظیم بودند. خانهها و کاخهای عظیمی در این سیاره بنا شده بود که مانند آیینه میدرخشیدند و مردم آن معتقد بودند که Sera سیارهای مقدس است و بهترین مکان برای زندگی میباشد. در زیر خاک آن سیاره ماده غنی و پر ارزشی به نام Imulsion وجود داشت و ساکنان این سیاره هزاران سال بود که برای بدست آوردن و در کنترل گرفتن آن تلاش میکردند. مایعی چسبنده و لزج که اشعههای نورانی سبز رنگی داشت و جزو انرژیهای هستهای محسوب میشد.
طبیعتا این انسانها برای بقای خود به نفت و مشتقات آن نیاز داشتند و معادن و چاههای عمیقی را برای استخراج آن حفر کرده بودند. در یکی از این حفاریها بود که مته دستگاه به منبع زیرزمینی Imulsion رسید. این ماده در ابتدا بیاستفاده بود و کسی نحوه استفاده از آنرا نمیدانست. اولین کسی که توانست این ماده را در اختیار گرفته و از قدرت آن استفاده کند، دکتری به نام Helen Cooper بود. او توانست طی یک پروسه آزمایشی، انرژی این ماده را آزاد کند. این آزمایش چندان پیچیده و سخت نبود و بنابراین Imulsion به یکی از منابع انرژی ارزان قیمت و با ارزش تبدیل شد. از این ماده برای ساخت بمبهای بسیار قدرتمندی به نام Lightmass نیز استفاده میشد.
چندی نگذشت که به خاطر این پایین بودن قیمت، اقتصاد جهانی با بحرانی شدید روبرو شد و این آغاز ماجرا بود. کشورهایی که منابع غنی Imulsion در زیر خاک خود داشتند بزودی مورد طمع کشورهایی که چندان خوششانس نبودند قرار گرفتند و خود را در بحبوحه جنگ و ستیز یافتند. دولتهایی که این منبع غنی انرژی را در کشور خود نداشتند، به همسایگان خود حمله میکردند و طولی نکشید که رشته عظیمی از جنگها در سیاره Sera به راه افتاد که آنها را جنگهای Pendulum نامیدند. در طول 79 سال جنگ پیاپی، اتحادیه دولتهای منظم که به نام COG شناخته میشد، به مرجعی قانونی برای اداره و دخالت در امور سیاسی کشورهای مختلف تبدیل شد. در واقع اتحادیه COG در زمان جنگهای Pendulum و به دست جامعه شناسی متعصب به نام Alexiy Desipich شکل گرفته بود و اساس آن بر 8 اصل استوار بود: دستور، پشتکار، صداقت، کوشش، افتخار، وفاداری، ایمان و فروتنی. هدف این اتحادیه این بود که از جنگ و خونریزی ساکنان سیاره جلوگیری کرده و صلح و آرامش اولیه را دوباره به Sera برگرداند. نشان این اتحادیه چرخدندهای 8 پر بود که به عنوان پلاک شناسایی برای سربازان و نیروهای خود طراحی کرده بود تا در صورت لزوم بتوانند آنها را شناسایی کنند. سربازانی که در این اتحادیه عضو میشدند را ” Gears” مینامیدند.
اتحادیه COG نفوذ خودش را بر روی سراسر کشورها گسترش داد و بالاخره موفق شد تا جنگهای Peldulum را به پایان برساند و سیاره Sera را که به خاطر جنگهای سهمگین و طولانی، خراب و ویران شده بود نجات دهد و اوضاع را سروسامان دهد. بسیاری از مردم معتقد بودند که از این پس یک دوران طلایی و به دور از هر گونه دردسری در انتظار آنها خواهد بود. این امیدواری و اعتقاد دیری نپایید و واقعهای وحشتناک رخ داد که امروزه به نام Emergence Day ( روز اضطرار) نام گرفته است. در کمتر از 24 ساعت، نژادی وحشی و خونخوار به نام لوکاست که در اعماق زمین زندگی میکردند و در لشکرهای میلیونی تجمع کرده بودند، از زیر زمین به سطح آن نفوذ کرده و به شهرهای بزرگ سیاره Sera حملهور شدند. لوکاستها تونلهایی عمیق و پیچیدهای در زیر خاک سیاره داشتند و در آنجا زندگی میکردند. آنهادر همان ابتدا تقریبا یک چهارم از ساکنان سیاره را کشتند و از بین بردند. گرچه ساکنان سیاره سعی کردند تا در کنار هم جمع شده و نیروهای دفاعی شهر را تقویت کنند، اما دیگر دیر شده بود. لشکر لوکاستها کنترل مراکز شهری و نظامی و صنعتی را در دست گرفتند و بسیاری از دلاوران و قهرمانان مدافع را در زیر لگدهای خود له کردند. میلیونها نفر به خاک و خون کشیده شدند.
در این هنگام بود که اتحادیه COG اوضاع را تا حدی در دست خود گرفت و شروع به استحکام و سنگربندی کردن مناطق کرده و در سراسر سیاره، حکومت نظامی اعلام کرد. دستور داده شد تا تمام کسانی که زنده ماندهاند به منطقه Jacinto عقبنشینی کنند. آنجا تنها جایی بود که لوکاستها نمیتوانستند نفوذ کنند زیرا نوعی سنگ گرانیتی بسیار سخت و محکم در خاک آن منطقه بود که از نفوذ لوکاستها جلوگیری میکرد. اتحادیه COG به منظور پوزش و عذرخواهی از کسانی که به هر دلیلی نمیتوانستند به منطقه Jacinto بروند، بیانیهای صادر کرد که بدین صورت بود:” کسانی که نمیتوانند به Jacinto بروند، بدانند که ما به خاطر این قربانی شدن و فداکاریشان، از انها قدردانی خواهیم کرد. ما را عفو کنید. این تنها راه شماست”. بله… برای کسانی که نمیتوانستند به مناطق ایمن بروند، مرگ امری محتوم و گریز ناپذیر بود. طیف وسیعی از سلاحهای شیمیایی و لیزری از طرف اتحادیه در بین سربازان توزیع شد تا بتوانند با لوکاستها مقابله کنند و آنها را از حمله به مناطق شهری دور کنند. پس از چندی، چیزی حدود 90 درصد از سیاره Sera به زمینهای لمیزرع و مخروبه تبدیل شد در حالی که لوکاستها در سوراخهای زیرزمینی خود، سالم و سلامت بودند.
در این مدت منطقه Jacinto، که روزگاری برای خودش جلال و شکوهی داشت، سنگر بندی شد و به قلعهها و سنگرهای نظامی تبدیل شد که باید در مقابل گلولههای دشمنان مقاومت کند. شکافها و ترکهایی که بطور طبیعی بر روی زمین قرار داشت و همچنین تاسیساتی که ممکن بود لوکاستها از آنها استفاده کنند، نابود شده و یا با گازهای سمی پر شدند تا از شدت حمله لوکاستها جلوگیری شود. کسانی که زنده مانده بودند در شرایط وحشتناکی زندگی میکردند و تغذیه و آب اشامیدنی سالم و کافی نداشتند. آنها مجبور بودند راهی پیدا کنند تا بتوانند ازخود محافظت کنند. سرانجام حمله لوکاستها شروع شد.
مارکوس فینیکس، سربازی بود که در عضویت اتحادیه COG بود. پدر او، آدام فینیکس، دانشمندی مشهور بود که در یکی از اکادمیهای شرقی سیاره که محل تحقیقات و زندگی او نیز بود، گیر افتاده بود. او در انجا مشغول کار بر روی پروژهای سری در مورد محل زندگی لوکاستها بود. مارکوس به منظور نجات او، پست خود را رها کرد اما علیرغم تلاش فراوان، نتوانست او را نجات دهد. در این هنگام بود که مارکوس متهم به ترک وظیفه، ترسویی و بزدلی و سرپیچی از قوانین شد. به دلیل کمکهای ستودنی و شایان ذکری که مارکوس در طول جنگهای Pendulum به اتحادیه COG کرده بود، از اعدام معاف شد ولی به جای آن به 40 سال زندانی در بازداشتگاه Jacinto محکوم شد. چهار سال گذشت و نیروهای ارتش COG از نظر قوای بدنی هر روز تحلیل میرفتند و به لشکری نامتعارف و ضعیف تبدیل میشدند. در این هنگام بود که تمام زندانیان بخشیده شدند و میبایست در مقابل لوکاستهای وحشی از جان مایه بگذارند. ,داستان مراحل بازی,Act 1: Ashes,بازی در زمانی شروع میشود که 14 سال از Emergence Day و اولین حمله لوکاستها گذشته است. دوست نزدیک مارکوس، دومینیک سانتایگو، به سمت بازداشتگاه میآید و لباس و مهمات برای مارکوس میاورد تا در کنار یکدیگر به مقابله علیه لوکاستها بپردازند. هر دوی آنها موفق میشوند که قبل از تخریب ساختمان توسط لوکاستها، به موقع از محوطه زندان خارج شوند و در بیرون از زندان به دیگر اعضای جوخه دلتا، یعنی Carmine و Lieut Kim بپیوندند.
حالا هدف آنها این بود که جوخه آلفا را پیدا کنند و سپس از Resonator محافظت کنند. Resonator وسیلهای بود میتوانست شبکهها و تونلهای زیرزمینی لوکاستها را شبیه ساز کرده و به سربازان امکان میداد تا استراتژیهای خود را بر اساس این ساختار تونلها تنظیم کنند و برای کارگذاری بمبهای Lightmass نقشهریزی کنند. جوخه دلتا به سمت مکانی که جوخه آلفا برای آخرین بار در آنجا دیده شده بود به راه افتادند. در این راه Carmine توسط تکتیرانداز لوکاستها کشته شد و Lieut Kim نیز به دست ژنرال RAAM که سرپرست و رییس گروه لوکاستها بود نابود شد. مارکوس و دومینیک سرانجام موفق شدند تا دونفر از رهبران جوخه آلفا به نام Cole و Baird را در همان مکانی که پدر مارکوس کشته شده بود، پیدا کنند. آنها به کمک هم حمله لوکاستها به آن منطقه را دفع کردند و بعد از اینکه از ایمنی دستگاه Resonator مطمئن شدند، از سوی مرکز دستور گرفتند که به یکی از معادن Imulsion که در 10 کیلومتری محل فعلیشان بود بروند. به خاطر کشته شدن Kim، مارکوس به درجه سرگروهبان ارتقا یافت.
Act 2: Nightfall
دومینیک پیشنهاد میکند که سریعترین راه برای رسیدن به معادن، استفاده از ماشین زرهی فردی به نام فرانکلین میباشد که در گذشته به دومینیک مدیون بوده است. آنها برای پیدا کردن فرانکلین به سمت کمپ راه میافتند و پس از رسیدن به آنجا، فرانکلین کراهتا قبول میکند که ماشین زرهیاش را در اختیار آنها قرار دهد به شرطی که Cole و Baird در کمپ بمانند و در دفاع در مقابل لوکاستها به ساکنان آنجا کمک کنند. دومینیک و مارکوس شبهنگام از خرابههای شهر عبور میکنند و در راه مجبور بودند با پرندگان گوشتخوار خفاش مانندی به نام Kryll مبارزه کنند. آنها در مکانهای تیره و تاریک به دشمنان خود حمله میکردند. بعد از نابودی 2 گروه بزرگ از لوکاستها، آن ها به ایستگاه سوختگیری، همان جایی که ماشین زرهی نگهداری میشد، میرسند. بعد از سوخت گیری آنها به کمک ماشین زرهی که اسلحه آتشین قدرتمندی بر روی آن نصب بود، براحتی به سمت کمپ برمیگردند. آنها درست زمانی به آنجا میرسند که حمله عظیمی از سوی لوکاست ها در شرف وقوع بود. بعد از اینکه اوضاع آرام شد، تیم بوسیله ماشین زرهی به سمت معادن به راه میافتند.
Act 3: Belly of the Beast
گروه دلتا به محدوده معادن می رسند. از آنجا به بعد استفاده از ماشین زرهی امکان پذیر نیست و گروه باید پای پیاده به راه خود ادامه بدهند.جوخه دلتا از مناطق متروکه عبور کرده و سپس وارد تونلهای معادن Imulsion میشوند و راه خود را ادامه میدهند تا به مکانی که از قبل پیشبینی کرده بودند میرسند. حالا نوبت استفاده از دستگاه Resonator بود. برای اینکه این دستگاه بتواند تمام تونلهای زیرزمینی سیاره Sera را شبیه سازی کند، باید در محلی مناسب نصب و سپس منفجر شود و سپس به کمک اطلاعات بدست آمده بمب Lightmass به سوی مرکز و محل تجمع لوکاستها شلیک شود. گروه پس از نصب آن، به سرعت آنجا را ترک کرده و به سطح میآیند. متاسفانه دستگاه Resonator بعد از انفجار نمیتواند عمل شبیهسازی تونلها را بخوبی انجام دهد و بنابراین استفاده از بمب Lightmass کاری بیهوده بود. Baird، یکی از رهبران گروه آلفا، سرنخهایی از پروژه پدر مارکوس بدست میآورد که به نظر میرسد او در محل تحقیقاتش بر روی پروژهای کار میکرده که نقشه کامل تونلهای زیرزمینی لوکاستها موجود میباشد. گروه به منظور بدست آوردن اطلاعات بیشتر راهی آن اکادمی میشوند.
Act 4: The Long Road Home
جوخه دلتا به کمک یک هلیکوپتر نظامی به سمت آکادمی میروند که حالا دیگر به خرابهای تبدیل شده بود که در محاصره شدید لوکاستها بود. در نزدیکی آن منطقه، گروهی از دشنان به هلیکوپتر حملهور میشوند و مارکوس و دوستانش دقیقا در حیاط بیرونی آن منطقه به زمین فرود میآیند. آنها مجبور بودند تا راه خود را از میان صدها لوکاست باز کنند و به مکانی که پدر مارکوس زندگی میکرده، بروند. Cloe و Baird یک نفربر زرهی را در حیاط پشت عمارت پیدا میکنند که نیاز به تعمیر داشت و بنابراین به آنجا میروند تا مقدمات فرار از آنجا را پیدا کنند در حالی که مارکوس و دومینیک نیز بدنبال بدست آوردن اطلاعات، وارد عمارت میشوند.
بعد از پیدا کردن لابراتوار سری در آن تشکیلات، ربات خود یعنی Jack را مسئول دانلود اطلاعات میکنند و خوشان نیز به دفاع در برابر موجهای عظیم لوکاستها میپردازند. Jack، وسیلهای بود فوق پیشرفته که هوش مصنوعی بالایی داشت و میتوانست به دستیاری تمام عیار برای انسان تبدیل شود. به محض اینکه Jack نقشه سهبعدی تونلها را دانلود میکند، گروه به سمت حیاط پشت آکادمی فرار میکنند. در این هنگام یکی از لوکاستهای عظیمالجثه و هیولا مانند به نام Brumak آنها را تعقیب میکند. آنها به موقع به نفربر میرسند و از دست Brumak جان سالم به در میبرند.
Act 5: Desperation
گروه به سرعت به سوی ایستگاه قطار میروند تا سوار قطار زرهی شوند که در حال حمل بمب Lightmass میباشد. در ایستگاه قطار لوکاستها به آنها حمله میکنند. مارکوس و دومینیک بر روی قطاری که با سرعت در حال حرکت بود میپرند ولی Cloe و Baird از این امر باز میمانند. این قطار مستقیما به سمت قلعه نظامی لوکاستها میرود و مارکوس و دوستش مجبورند که هر چه زودتر خود را به کابین جلوی قطار برسانند و بمب Lightmass را فعال کنند. وقتی که پس از کشتن چندین گروه از لوکاستها به جلوی قطار میرسند، با ژنرال RAAM برخورد میکنند. او از بمب Lightmass نگهداری میکرد ولی مارکوس و دومینیک در طی یک نبرد نفس گیر موفق میشوند که او را از بین ببرند. قطار به سمت پلی میرفت که بر روی دره عمیقی قرار داشت. این پل شکسته شده بود و مارکوس و دومینیک باید هر چه زودتر خود را ازاین مهلکه نجات میدادند. مارکوس اطلاعاتی را که توسط Jack بدست آورده بودند در حافظه بمب آپلود میکند و آنرا فعال میسازد. در این هنگام کلنل Hoffman با یک هلیکوپتر نظامی سر میرسد و چند ثانیه قبل از سقوط قطار در دره Imulsion، آنها سوار هلیکوپتر میشوند. بمب Lightmass با موفقیت شلیک میشود و به سمت تونلهای لوکاست ها میرود و مهمترین قلعه نظامی لوکاستها را ریشه کن میکند. کلنل پیروزی خودشان را با صدای بلند اعلام میکند اما پس از چندی صدایی که متعلق به ملکه لوکاستها میباشد در فضا میپیچد و نوید اینرا میدهد که لوکاستها هنوز نابود نشدهاند و بزودی بر خواهند گشت.