داستان بازی Dragon Age Inquisition

هنگامی که شماره سوم از سری بازی عصر اژدها توسط بایوور معرفی شد، عدد 3 از جلوی نام بازی حذف شده بود. بایوور این اقدام را نشانه ای از گستردگی این شماره دانست و قول داد به بسیاری از مسائل مهم داستانی سری پرداخته شود. اما این ادعا تا چه اندازه درست بود و Inquisition تا چه حد توانست به این مهم دست یابد؟ پیش از شروع مقاله پیشنهاد میکنیم در صورتی که از دوستداران تاریخچه و داستان بازی ها هستید به این بخش مراجعه کنید.

نکته: مقاله حاوی اسپویلر از بازی Dragon Age Inquisition می باشد.

اکثر بازی های جدید با خود دنیایی تازه نیز به همراه دارند، هرچند در بسیاری دنیای خلق شده ساده بوده اما گاهی نیز در این میان جهانی خلق می‌شود که با بهترین رمان ها و دنیاهای معروف رقابت می‌کند و یکی از استدیوهای موفق بازی سازی در خلق lore ها بدون شک بایوور است.
هنگامی که عنوان Dragon Age Origins عرضه شد جهانی را معرفی کرد که در ظاهر تفاوتی با دیگر آثار معروف با همین تم نداشت، بسیاری آن را تقلیدی (هرچند موفق) از سرزمین میانه در اثر معروف سالار حلقه‌ها دانستند و نیروهای Darkspawn را به ارک‌های آن اثر تشبیه کردند. شاید تا حدودی نیز این تشبیه درست بود زیرا هنگامی که در جنگ آستاگار ارتش فرلدن در برابر دارک اسپاون‌ها مقاومت می‌کرد مخاطب حمله ارک های آیزنگارد به روهان را به یاد آورد. با این وجود، با دقت در داستان و افسانه های ریز و درشت موجود درعصر اژدها تفاوت های آن نیز کم‌کم آشکار می‌شد اما در نسخه اول بایوور کلیت داستان و سیر حوادث را بر پایه همین نیروهای دارک اسپاون و مقابله با آن‌ها قرار داد به همین دلیل هم دنیای خلق شده‌اش چندان خودی نشان نداد و بسیاری به تفاوت‌های اساسیش با دنیاهای دیگر پی نبردند.

شاید هدف بایوور نیز همین بود که در همان ابتدای کار مخاطب بتواند راحت‌تر با عصر اژدها ارتباط برقرار کرده و به اصطلاح در آن گم نشود. با این وجود برای مخاطب کنجکاو در جای‌جای بازی تفاوت‌های ریز و درشت دنیای این دنیا مشخص بود اما اکثر آن‌ها در زیر بخش اصلی داستان یعنی بلایت و دارک اسپاون‌ها قرار می‌گرفت و شاید عامه گیمرها توجهی به آن ها نمی‌کردند برای مثال شخصیت استن نمادی کامل از مردمان کوناری بود، مردمانی عجیب با عقایدی عجیب‌تر، اما این که جامعه این افراد چگونه می‌گذرد و کوناری های خارج از Qun چگونه زندگی می‌کنند، هیچ گاه در شماره اول مشخص نمی‌شود؟ و یا حتی یکی مهم ترین سوالات داستان و دنیای عصر اژدها در این نسخه جواب داده نمی‌شد، این که چرا خدایان قدیم بار دیگر به صورت رهبران بلایت قد افراشته و قصد نابودی دنیا را داراند و رابطه آن‌ها با Maker در چیست؟ در واقع شماره ابتدایی سری سوالات بسیاری در ذهن مخاطب باقی می‌گذارد که برای پاسخ دادن به آن‌ها باید در انتظار شماره‌های بعدی بازی یا کتاب‌های عصر اژدها می‌نشست.

شماره دوم اما تفاوت‌های اساسی داشت، این بار کاری به بلایت و نیروهای دارک اسپاون نداشتیم، بلکه چندین سال زندگی در این دنیا را تجربه می‌کردیم، که به وسعت نسخه اول نبود اما تفاوت‌های عصر اژدها را بیشتر نمایان می‌کرد. در همین راستا داستان نسخه دوم به سه بخش تقسیم شده بود که هر قسمت بخشی از دنیای عصر اژدها را هدف قرار داده بود، در ابتدای کار به شهرهای قدیمی و متروکه دورف ها قدم می‌نهادیم و با عنصری به نام لیریوم قرمز آشنا می‌شدیم. اما ماهیت لیریوم قرمز چه بود و چه تفاوتی با نوع عادی و آبی رنگ آن می‌کرد؟ چرا دورف ها که عاری از جادو بودند در جای جای Thaig قدیمیشان آثار جادو دیده می‌شد به طوری که این شهر ذره ای به شهر های امروزی دورف‌ها شباهت نداشت؟ باز هم سوالات بیشتر که پاسخی برای آن‌ها در بازی نبود.

در بخش دوم به یکی از جذاب ترین قسمت‌های بازی نخست یعنی مردمان کوناری و اعتقاداتشان پرداخته می‌شد. این که جامعه این افراد چگونه اداره می‌شود و اصلا این عقاید از کجا آمده است؟ و چرا آن‌ها حاضرند تمامی یک شهر را بدون کوچکترین تردیدی به خاک و خون بکشند و حتی این کار را به نفع مردم آن شهر می‌دانند. حتی مخاطب متوجه می شد عقاید Qun در بین تمامی کوناری‌ها نیز قابل قبول نیست و گروهی موسوم به Tal-Vashoth حاضر به پذیرش آن نیستند. برخلاف قسمت قبل این بخش می‌تواند مخاطب را سیراب کند و وی را به خوبی با کوناری ها آشنا می‌کند و سوالات بسیار اندکی را بی‌پاسخ می گذارد، حتی بازی در این قسمت به جنگ بی پایان توینتر و کوناری‌ها نیز اشاراتی می کند.

بخش سوم که شاید مهم ترین بخش نیز بود به ویژگی اصلی دنیای Dragon Age و عنصری که تقریبا تمام اتفاقات تاریخ این دنیا بر پایه آن بوجود آمده بود، می‌پرداخت، جادوگران! در دنیای عصر اژدها جادوگران تفاوت‌های اساسی با دیگر دنیاها دارند، در این جا آن‌ها با وجود قدرت بسیار همیشه در انزوا بوده و باعث ترس مردم می‌شدند، همیشه در برج‌هایی بلند زندانی بوده و زیر نظر تمپلارها زندگی خود را می‌گذرانند. از همان نسخه اول این ذهنیت برای بسیاری بوجود می‌آمد که چگونه همچین زندگی امکان پذیر ‌است و مسلما این روش باید تغییر کند. این تغییر و تقابل جادوگران و تمپلارها از همین بخش کلید می‌خورد و آغازگر اتفاقات نهایی و شماره سوم می‌شود.

شماره سوم Dragon Age بنا بر ادعای سازندگان بازی بسیار وسیع‌تر از دو نسخه قبلی بود و علت حذف شدن عدد 3 از جلوی اسم بازی نیز همین توصیف شد اما تا چه اندازه این ادعا درست است؟ مسلما دو نسخه قبلی سوالات بسیار زیادی را در ذهن گیمر باقی گذاشته و وی توقع دارد اکثر آن‌ها در این نسخه جواب داده شود. ابتدای بازی تمرکز بر روی درگیری جادوگران و تمپلارهاست، هنگامی که مکان مذاکرات صلح بر اثر انفجاری از بین رفته و تقریبا هرگونه امیدی بر پایان درگیری ها نیز از بین می‌رود. بازی با همین رویه ادامه پیدا می کند و اوایل کار همین موضوع را بخش اصلی داستان خود قرار می‌دهد اما با متحد شدن با یکی از این گروه‌ها و بستن بریچ به نوعی تهدید جدیدی نمایان می‌شود، تهدیدی که برای بسیاری جذاب تر از درگیری جادوگران و تمپلارهاست، ظهور مجدد یکی از اولین مجیسترهای توینتر و کسی که به نوعی شروع کننده بلایت بود. مسلما حضور فعال همچین فردی در بازی و با اطلاعاتی که وی در اختیار دارد می‌تواند سوالات اساسی سری را پاسخ دهد، اما متاسفانه پس از وارد شدن کوریفیوس در داستان، درگیری جادوگران و تمپلارها کاملا در حاشیه فرو می‌رود و حتی به نوعی از یاد می‌رود. موضوعی که بایوور می توانست بسیار بهتر از آن استفاده کند.

حتی در پایان بازی نیز نسبت به سرنوشت جادوگران و تمپلارها اطلاعات اندکی به مخاطب داده می شود. اما حضور کوریفیوس و اژدهای مخوفش که بسیاری در ابتدا ظن بر خدای قدیم بودنش می‌کنند، می تواند مخاطب را به طور کامل به سمت خود کشیده و او نیز به نوعی درگیری اصلی بازی را فراموش کند. حضور این اژدها می‌توانست بسیاری از گره های داستانی را باز کند اما در این جا نیز بایوور پتانسیل به دست آمده را هدر می‌دهد. تا اواخر بازی مخاطب احساس می‌کند این اژدها نقش بسیار اساسی در بازی خواهد داشت و این سوال برایش مطرح می‌شود چگونه یک انسان توانسته کنترل وی را در دست بگیرد، آن هم کسی که زمانی خادم نیرومندترین خدای قدیم یعنی دومات بوده است. آیا آن‌ها که زمانی به مجیسترها و شخص کوریفیوس خیانت کردند، حال باید طعم قدرتی که از حرص و آز آدمی آمده است را بچشند؟ بنابراین مخاطب با دانستن این مطلب که از 7 خدای قدیم تنها دو تای آن ها باقی مانده کنجکاو می شود بداند که این اژدها کدام یک است و یا حتی این امکان را می‌دهد که به نوعی دومات بازگشته اما این بار وی در خدمت کوریفیوس است نه ارباب او!

با این وجود متاسفانه تمامی این مسایل در اواخر بازی به یکباره نابود می‌شود و توضیحی خیلی ساده و پیش پا افتاده برایش وجود دارد که به نظر می رسد بایوور به جای زحمت دادن به خود و جذاب کردن داستان، صورت مساله را پاک کرده است. این اژدها اصلا خدای قدیمی نیست و یک اژدهای عادیست که کوریفیوس با استفاده از لیریوم قرمز از وی استفاده می‌کند. جالب تر این که خود این نکته مهم نیز نه در فضای حماسی و جذاب بلکه در یکی از دیالوگ‌های ساده ی بازی از زبان موریگان به مخاطب گفته می‌شود، مساله ای که مخاطب را بسیار ناامید می‌کند. از آن بدتر این که دیگر در بازی اشاره ای به خدایان قدیم نمی‌شود و ماهیت آن ها برای مخاطب همچنان سوال باقی خواهد ماند. تقریبا می‌شود گفت اکثر نکات جذاب و سوالات بازی با این که پاسخی به آن ها داده می‌شود اما نه در موقعیتی مناسب و نه به صورت جامع.

مثال دیگر لیریوم قرمز است که بازی مانور زیادی روی آن می‌دهد، اما خیلی ساده در ماموریتی فرعی مربوط به وریک تنها گفته می‌شود که این نوع از لیریوم همان نوع عادی است که توسط بلایت آلوده شده، دلیلی منطقی و جذاب که می‌تواند مخاطب را راضی کند اما مساله اینجاست هیچ توضیح دیگری وجود ندارد. مگر نه این که بلایت تنها روی موجودات زنده اثر می‌گذارد پس می توان لیریوم را نیز زنده تصور کرد؟ متاسفانه باز هم جوابی یافت نمی‌شود. مساله دیگری که مخاطب را از نسخه ابتدایی درگیر خود کرده هویت فلمث است، وی کیست و چگونه چنین قدرت هایی دارد؟ با این که این بار جواب و موقعیت دادن آن به مخاطب تا حدودی بهتر است اما باز هم می‌شد از آن بهتر استفاده کرد و توضیحات بیشتری داد، بیشتر مسائل مهم داستانی سری به این صورت در این نسخه جواب داده می‌شود، بسیار ساده و بدون توضیحات اضافی، مساله‌ای که مخاطب کنجکاوی که بی صبرانه در انتظار پاسخ‌هایش بوده را سرخورده می‌کند. هرچند همه موارد نیز اینگونه نیست و گاهی اوضاع بسیار بدتر برای مخاطب پیش می رود.

یکی از جذاب ترین قسمت‌های دنیای بازی، دارک اسپاون ها، چگونگی بوجود آمدن آن‌ها و رابطه آن‌ها با خدایان قدیم است. در اوایل بازی سوم (و همچنین بسته قابل دانلود نسخه دوم) با مواجهه با کوریفیوس، وی این مسئله را که او و شش تن دیگر با وسوسه دومات و دیگر خدایان قدیم وارد شهر طلایی میکر شده اند، تایید می‌کند اما او ادعا می کند آن‌ها باعث آلودگی آن‌جا نشدند و شهر طلایی اصلا هیچ گاه طلایی نبوده و از همان ابتدا آلوده و سیاه بوده است. اگر گفته‌های وی درست است پس بلایت و دارک اسپاون‌ها چگونه بوجود آمدند؟ آیا همه این‌ها نقشه‌ای از سوی دومات بوده؟ اگر اینگونه است، هدف وی از بلایت چیست؟ چرا دارک اسپاون‌ها به دنبال خدایان قدیم می‌روند و آن‌ها را آلوده می‌کنند؟ همه این ها سوالات مهمی است که هیچ گاه در نسخه سوم پاسخ داده نمی‌شود. حتی ادعای کروفیوس در عدم وجود میکر نیز پرداخت آن چنانی در داستان نمی‌شود. در اقدامی دیگر بایوور سعی می‌کند در بازی ذهنیت مخاطب از اتفاقات گذشته عصر اژدها را زیر سوال می‌برد و نشان می دهد تمام آن چه تصور می‌شده درست نیست، اقدامی جالب توجه و جذاب اما باز هم کمبود اطلاعات مخاطب را تشنه‌تر از قبل باقی می گذارد. اوج این اقدام برخورد با الف های باستانی است که ادعا می‌کنند توینتر باعث نابودی آرلاتان نشده اما بار دیگر توضیحی در این باره داده نمی شود که پس دلیل نابودی آرلاتان چه بوده و چرا الف ها به دست انسان‌ها به بردگی گرفته شدند؟ چه بر سر میتال و خدایان آن‌ها آمده؟ اگر دردوولف در مرگ آن‌ها نقشی نداشته پس چه گروهی به معبد میتال حمله کرده‌اند و وی را کشته‌اند؟

در نهایت می توان گفت آن قدر سوالات بی پاسخ زیادی در ذهن مخاطب باقی م‌ماند که وی با پایان بازی مات و مبهوت به صفحه مونیتور (یا تلویزیون) خیره باقی خواهد ماند، انگار که انتظار پایان بازی به این صورت را نداشت. پایانی که در ماموریتی نهایتا نیم ساعته اتفاق می‌افتد و وی را از دانستن حقایق دنیای عصر اژدها محروم می‌کند. البته با این وجود همه این ایرادات، جذابیت این دنیا به قدری بالاست که باز هم مخاطب هرچه هم از Inquisition ناامید شده باشد، همچنان به عصر اژدها علاقه‌مند خواهد بود، هرچند همیشه حسرت این همه پتانسیل از دست رفته را در این بازی خواهد خورد، شاید در آینده بایوور با ادامه دادن این سری بتواند بهتر از Inquisition از این دنیا استفاده کند.

خروج از نسخه موبایل