سرگذشت Tifa Lockhart,دختری با موهای مشکی,در یک روز دل انگیز بهاری در دهکده Nibelheim متولد شد. با چشمانی به رنگ قهوه ای روشن و موهایی به رنگ شب. نام او Tifa بود. در هشت سالگی طعم تلخ فقدان مادر را چشیده و از آن پس با تنها کسش در دنیا، پدرش زندگی میکرد. از دوران کودکی کمبود عشق و محبت در زندگیش موج میزد. بعد از مرگ زودهنگام مادرش زندگی Tifa دگرگون شده بود. پذیرش این حقیقت تلخ برای او بسیار سخت بود، از این رو Tifa هیچگاه مرگ مادرش را باور نکرد. او معتقد بود که تنها روح مادرش آنها را ترک کرده و به کوهستان های شمال دهکده سفر کرده است، از این رو Tifa تمام اوقات خود را در کوهستان میگذراند. با بزرگتر شدن Tifa او که به دلیل پرسه های مداوم در کوهستان از تمام چم و خم مسیرهای آن آگاه بود، به عنوان راهنما به گردشگران منطقه و مخصوصا تیم تحقیقاتی شرکت Shin-Ra که به تازگی برای تاسیس یک راکتور و تحقیقات در کوه های Nibelheim به آن منطقه عزیمت کرده بودند، راهنمایی میداد.,منشا نام گزاری Tifa Lockhart,شاید کمی خنده دار به نظر برسد اما یکی از چالش های اصلی شخصیت Tifa نام اوست!! اصولا اسامی اشخاص در عنوان های Final Fantasy اسم های متداول نیستند، بلکه اسامی ساختگی هستند که هیچ معنی و مفهوم خاصی را در بر ندارند. تمامی این نامها هوشمندانه طوری ساخته شده اند که به حرف “ا” ختم شوند، مانند Yuna و Rinoa و Rydia و … . در زمان انتشار FFVII تلفظ نام Tifa اصلا مطرح نبود، چرا که FFVII دارای دوبله نبوده و نام Tifa فقط در دیالوگ ها نوشته میشد اما با انتشار عنوان Kingdom Hearts مساله تلفظ صحیح نام Tifa مطرح شد!
دوبلر های ژاپنی KH نام Tifa را “تفا” تلفظ میکردند در صورتی که دوبلر های انگلیسی به سبب شباهت آن به نام Tiffani آن را “تیفا”. تا مدت ها در بین تمامی افراد این اختلاف نظر وجود داشت که تلفظ صحیح نام Tifa چیست؟ عده ای معتقد بودند از آنجایی که سازندگان FFVII ژاپنی هستند و اسم Tifa نیز با واجگاه زبانی آنها شکل گرفته، پس باید همانند آنها نیز تلفظ شود اما گروه دوم معتقد بودند که Tifa مشتق شده از Tiffani است و باید همانند آن تلفظ شود. این بحث و مجادله ها تا زمانی که سازندگان بازی رسما اعلام کردند نام Tifa برگرفته از Tiffani است و در زبان ژاپنی چون تلفظ ای بلند سخت است “تفا” تلفظ میشود، ادامه داشت!!
اما جالب ترین نکته در نام گذاری نام Tifa نام خانوادگی اوست. Lockhart در عین اینکه به تنهایی هیچ لغت معنی داری نیست مشتق شده از دو کلمه Lock و Heart است. Lock و Heart در واقع اشاره به شخصیت Tifaدارند. اشاره به اینکه او تمام وقایع تلخ گذشته را در قلب خود قفل کرده است.
“It’s different from a memory locked deep within your heart”
“این متفاوت از خاطره ایست که در قلب تو قفل شده است”,طراحی Tifa Lockhart,Tifa Lockhart در گذر زمان,حقیقت امر این است که در داستان و طرح اولیه FFVII شخصیت به نام Tifa اصلا وجود نداشت و تنها دختر داستان Aerith بود که قرار بود تا آخر داستان زنده مانده و در یک ساختار کاملا کلیشه های و دیزنی مانند در آخر با Cloud ازدواج کرده تا طبق معمول همیشه داستان های ملودرام و رمنس اروپایی “تا آخر عمر در کنار یکدیگر به خوبی و خوشی زندگی کنند”. اما با ورود آقای Tetsuya Nomura به تیم و دخالت های مستقیم ایشان در داستان بازی ماجرا به گونه ای رقم خورد که هم اکنون شاهد آن هستیم.
Nomura در این رابطه میگوید: “یک روز یکشنبه عصر زنگ زدم خونه آقای Sakaguchi و بهش گفتم، سلام، خوبی؟ چطوره Aerith رو بکشیم؟!!! گفت و گوی ما از یک گپ دوستانه به مرگ Aerith ختم شد! Saka هم که در جریان ساخت FFVI مادرش رو تو جریان یک آتش سوزی از دست داده بود و نتونسته بود تو بستر مرگ سر بالین مادرش حاظر بشه، پیشنهاد من رو پذیرفت. چون انم مثل من به خوبی درک میکرد که چقدر بده آدم یک عزیزی رو به طور ناگهانی از دست بده.”
در واقع این ایده Nomura که کاملا هم به جا بود باعث شکل گیری شخصیت Tifa شد. در ایده های اولیه داستان FFVII هیچ چالش و پیچش داستانی میان Cloud و Aerith وجود نداشت اما ورود Tifa به داستان باعث شکل گیری مثلث عشقی میان Aerith و Cloud و Tifa شد.
آقای Nojima در این راستا میگوید: “در واقع ایده مرگ Aerith و خلق Tifaکه Nomura پیشنهاد داد خیلی جالب بود. اینجوری رابطه عشقی شخصیت ها خیلی عمیق تر شده بود و این به گیمر ها اجازه میداد تا خودشون ماجرای شخصیت های ما رو به دلخواه خودشون دنبال کنند. در واقع ما هدفمون این بود که دست گیمر ها رو برای تخیل باز بزاریم”.
بعد از موافقت اعضای اصلی تیم برای خلق Tifa آقای Nojima شخصیت Tifa را وارد داستان کرد، اما طرح آقای Nojima از سوی Nomura رد شد! Nomura میگوید: “در داستانی که آقای Nojima نوشته بودند رابطه Cloud با Tifa خیلی عمیق تر و ملموس تر بود و من به کلی با این نظر مخالف بودم. من بیشتر دلم میخواست رابطه ها طوری باشن که هیچ کس با قاتعیت نتونه بگه Cloud، Aerith رو بیشتر از Tifa دوست داره و بر عکس. اگه ما میخواستیم بگیم Sephiroth نیمه تاریک درون Cloud و Tifa نیمه روشن ان هست و Cloud باید به دنبال ان بره یکم غیر معقول میشد، چون اینجوری بعد انسانی Tifa کم رنگ میشد و Tifa رنگ و بوی یک فرشته و یا شخصیت فرا انسانی میگرفت که از نظر من چیز مسخره و غی قابل لمسی بود”.
به این ترتیب بود که شخصیت Tifa شکل گرفت. مرحله بعدی در طراحی کارکتر Tifa طراحی ظاهر این شخصیت بود. Nomura میگوید: “من بیشتر دلم میخواست Tifa رو طوری طراحی کنم که علاوه بر درد هایی که تو قلبش داره دختر شادابی به نظر برسه. در واقع Tifa یک شخصیت محکم هست که همیشه سعی داره به همه امید بده، به همین منظور من تصمیم گرفتم تا چشم ها و رنگ موهاش قهوه ای باشه تا معصومیت و فریبندگی تو ظاهرش معلوم باشه. گره ته موهاش رو هم به شکل دم دلفین طراحی کردم تا حس شادابی و سرزندگی درش جریان داشته باشه”.
یکی دیگ از چالش های طراحی Tifa نوع لباس پوشیدنش بود. در واقع Nomura مردد بود که Tifa را با شلوار بلند مشکی طراحی کند یا دامن کوتاه مشکی. سرانجام با موافقت آقای Kitase قرار شد که Tifa با دامن مشکی کوتاه در بازی حاضر شود.
با کلید خوردن پروژه FFVII Adent Children طراحی مجدد Tifa نیز آغاز شد. یکی از مشکلات طراحی مجدد Tifa موهای بلند و مخصوصا گره ته آن بود، چرا که هم طراحی موهای بلند و رها از لحاظ تکنیکی سخت و طاقت فرسا بود و هم مزاحم کار انیماتور ها. از طرف دیگر گره ته موهای Tifa در زمان حاظر بسیار مسخره به نظر میرسید، از این رو تصمیم گرفته شد که موهای Tifa قدری کوتاه تر و بدون گره طراحی گردد.
یکی از مشکلات دیگر طراحی Tifa لباس او بود، چرا که دامن کوتاه مشکی سابق او کمی از مد افتاده بود و ظاهر او را کمی قدیمی نشان میداد و از طرف دیگر نمیشد Tifa از دو سال قبل هنوز این لباسها را بپوشد!! Nomura میگوید: “لباسهای Rinoa رو یادتون هست؟ این طرحی بود که من برای لباس های Tifa داشتم اما متاسفانه این طرح با موتور FFVII قابل اجرا نبود. اما زمانی که تصمیم گرفتیم AC رو بسازیم من با خودم گفتم: دیگه وقتشه طرح خودم رو عملی کنم! این شد که Tifa رو با لباسی طراحی کردم که همتون رو یاد Rinoa میندازه. البته رنگ لباس های جدید Tifa مثل قبل سفید و مشکی هست تا هم شما رو یاد قدیم بندازه و هم از لحاظ رنگ بندی شبیه Sephiroth باشه. بلاخره Sephiroth نمیه تاریک و Tifa نیمه روشن Cloud هست!”,,در همسایگی خانه Tifa پسری با چشمانی آبی روشن زندگی میکرد که Tifa شیفته برق نگاه او بود. اما بیش تر از اینکه Tifa به آن پسر، Cloud، علاقه مند باشد، Cloud او را دوست داشت. اما نه Cloud و نه Tifa جرات بروز این احساس و علاقه درونی متقابل به یکدیگر را نداشتند. اما…
Cloud که همیشه به دنبال فرصتی برای بازکردن سر صحبت با Tifa بود تصمیم به دنبال کردن Tifa در کوهستان های شمال گرفته تا اگر بخت با او یار بود با او درباری احساساتش صحبت کند، اما متاسفانه اتفاقی ناگوار مانع تحقق این رویا میشود. هنگامی که Tifa و گروهش قصد عبور از روی پلی فروسده داشتند، ناگهان پل ریزش کرده و به پایین دره سقوط میکنند. Cloud نیز که از دور شاهد ماجرا بود سعی در نجات Tifa میکند اما خود نیز همانند Tifa به داخل پرتگاه سقوط میکند. متاسفانه با اینکه Cloud از این واقعه جان سالم به در برده بود و هیچ آسیبی ندیده بود، Tifa به سختی مجروح شده و به داخل کما میرود. مردم دهکده به خاطر این اتفاق و بیهوشی Tifa با Cloud رفتار خوبی نداشته و داییم او را سرزنش میکردند و این از نظر Cloud پایانی بر رابطه خود با Tifa به حساب میآمد. حدود یک هفته بعد از این واقعه Tifa از کما در آمده و به طور کامل سلامتی خود را بازمییابد و بر خلاف تصور Cloud علاوه بر اینکه به هیچ وجه او را برای آن اتفاق سرزنش نمیکرد، با او رابطه خوبی نیز داشته و همیشه با دیدن چهره او لبخند بر لبان پر و زیبایش مینشست. مدتی بعد از سلامتی مجدد Tifa بلاخره اتفاقی که سال ها منتظرش بود رخ میدهد. Cloud هر چند اندک، به او ابراز علاقه کرده و با او هم صحبت شده بود. کم کم رابطه Tifa با Cloud پر رنگ تر شده و او اکثر اوقات خود را با Cloud میگذراند. Tifa دوست داشت که Cloud تا ابد برای او باشد اما بلند پروازی های Cloud و علاقه بیش از حد او به سربازان درجه یک Shin-Ra مخصوصا Sephiroth بزرگ باعث شده بود تا این رویای Tifa شکل حقیقی به خود نگیرد.
Tifa و Cloud پشت به هم بر روی سنگ های میان میدان دهکده نشسته بودند. Cloud به Tifa قول میداد که بعد از تبدیل شدن به یک سرباز درجه یک به دهکده بازگردد و برای همیشه با او بماند اما Tifa این را نمیخواست! Tifa میدانست که Cloud به خاطر او قصد پیوستن به نیرو های Shin-Ra را دارد و میخواهد لیاقت خود را به Tifa اثبات کند اما…Tifa اینها را نمیخواست اما از Cloud قول گرفت و برای بار دیگر به تنهایی خود فرو رفت…
چندین ماه و سال گذشته بود اما Cloud بازنگشته بود. از زمانی که خبر رسیده بود گروهی از سربازان ویژه Shin-Ra برای سرکشی به راکتور های Nibelheim و نابودی هیولاهای اطراف که آرامش منطقه را بر هم زده بودند، قصد آمدن به Nibelheim را دارند، Tifa بسیار هیجان ضده شده بود. نه به این خاطر که به عنوان راهنمای گروه میتوانست از نزدیک Sephiroth افسانه ای را ببیند، بلکه به این دلیل که در دلش امید داشت که Cloud نیز به همراه سربازان برای دیدار او به دهکده بیاید. با رسیدن گروه اعضامی به منطقه تمام امید Tifa برای دیدن دوباره Cloud خشکید. Cloud در گروه اعضامی جایی نداشت، او برای دیدن Tifa به زادگاه خود بازنگشته بود… Tifa پس از انداختن عکس یادگاری به همراه Sephiroth عاظم کوهستان شد. علاوه بر Sephiroth سرباز درجه دویی به نام Zack و دو سرباز جزء به منطقه اعظام شده بودند.
پس از نابودی هیولاها و بازدید از راکتور های Shin-Ra اتفاقی افتاد که Tifa را برای همیشه تنها و غمگین ساخت. دهکده اش غرق در آتش بود! تمامی مردم دهکده کشته و زخمی بودند… Sephiroth، قهرمان افسانه ای مردم دیوانه شده بود و شروع به کشتار مردم کرده بود!! امکان نداشت! Tifa به شدت ترسیده بود، نه برای خود بلکه برای پدرش. پدرش آن روز برای انجام دادن کاری به سمت راکتور های Shin-Ra رفته بود. ممکن بود پدر او نیز گرفتار خشم بیپایان Sephiroth شده باشد و کشته…نه! Tifa با تمام سرعتی که در توان داشت به سمت راکتور ها میدوید. در دلش آرزو میکرد که پدرش صحیح و سالم باشد. او تنها کسش در این دنیا بود…
وقتی Tifa به راکتور های Shin-Ra رسید با وحشت ناک ترین صحنه عمرش رو برو شده بود. تمامی ترس هایش به وقوع پیوسته بود…پدرش کشته شده بود!! Sephiroth او را نیز کشته بود و از شدت هیجان و دیوانگی شمشیرش را نیز در کنار پیکر بیجان پدرش جا گذاشته بود! اما Sephiroth باید تاوان گناهان خود را میداد، Tifa او را رها نمیکرد. خشم به جای عقلش تصمیم میگرفت. تنها چیزی که در آن لحظه میخواست این بود که Sephiroth زجر بکشد و با عذاب شدیدی به قتل برسد. او اصلا به این فکر نمیکرد که فقط یک دختر نوجوان ضعیف است و در مقابل Sephiroth بزرگ و نیرومند هیچ شانسی ندارد، حتی اگر او دست خالی باشد…در واقع Tifa به هیچ چیز جز گرفتن انتقام فکر نمیکرد. او در بالای پله ها ایستاده بود. چند قدم بیشتر با او فاصله نداشت. صورت زخمی پدرش، پیکر های آغشته به خون مردم دهکده در مقابل چشمانش بود. با تمام نیرو و توان خود به Sephiroth حمله کرد…ناگهان درد و رنج چون دایه ای مهربان تن گرمش را در آغوش کشید. به گوشه ای پرتاب شده بود و پیراهن سفیدش از خون خودش رنگین… بین مرگ و زندگی قرار داشت. مرگ به آرامی به سوی او میخزید. اما پیکر فردی به سوی او میآمد…بسیار شبیه او بود. با آخرین توان خود فریاد زد: Cloud؟…ان فرد به او نزدیک تر میشد. Cloud نبود. موهایش مشکی بود. به سوی او میآمد. دستانش به سوی او دراز شده بود. دیگر هیچ چیز نفهمید…
یکی از سربازان Shin-Ra به سوی او میآمد. به سوی او میدوید. ماسکش را از روی صورتش برداشت. او Cloud بود!! اشک بر روی صورت Cloud حلقه میزد. پیکر نیمه جان Tifa را برداشت و به جای امنی، در کنار پیکر فرد مومشکی برد. همان فردی که قبل از بیهوش شدنش دیده بود. واضح تر میدیدش. او همان سرباز درجه دو و دوست Sephiroth بود. او نیز با شمشیر Sephiroth به سختی مجروح شده بود. زخمش همانند زخم خودش خون ریزی نداشت. زخم شمشیر عدالت…Masamune افسانه ای…Cloud به خاطر او به دهکده بازگشته بود، اما نه در غالب یک سرباز درجه یک، بلکه به صورت یک سرباز صفر! Cloud به رویاهایش نرسیده بود و از این رو از دیدن روی او شرم داشت. اما برای Tifa مهم نبود. مقام و درجه Cloud برای او هیچ ارزشی نداشت…Cloud با اشک و شوق فراوان با او صحبت میکرد اما او هیچ یک از صحبت های او را نمیفهمید. ضعف شدیدی در بدنش احساس میکرد. Cloud باز هم از او دور میشد. به سوی Sephiroth میرفت…خواست فریاد بکشد و از او بخواهد که نرود اما باز هم بیهوش شد…
بار دیگر به هوش آمد. پیکر فردی آشنا او را بر دوش گرفته بود و به خارج از راکتور میبرد. او Zangan یکی از اهالی روستا بود. Tifa از او خواست که Cloud را هم از آنجا خارج کنند اما Zangan مختصر و مفید به او گفت که “Cloud کشته شده”. او پیکر بیجان Cloud را دیده بود…هیچ فردی در مقابل Sephiroth افسانه ای شانس زنده ماندن ندارد…
بر روی تخت خود بود. از لحاظ جسمی کاملا بهبود یافته بود اما از لحاظ روحی…پدر و Cloud، تنها عزیزانش در دنیا را در یک روز از دست داده بود. عامل همه بدبختی های او شرکت خونخوار Shin-Ra بود. Shin-Ra با حماقت های خود علاوه بر عزیزان او باعث مرگ زمین نیز میشد. Tifa پس از بهبودی کامل خود بر روی یادگیری فنون رزمی متمرکز شده بود. او دیگر یک مبارز نیرومند بود. در اطراف دهکده خود یک بار کوچک به نام “7 th Heaen” راه انداخته بود و زندگی آرام خود را پشت سر میگذاشت. یکی از مهمانان همیشگی بار او فردی به نام Barret Wallace بود. Barret رهبر گروه شورشی کوچکی به نام Aavlanch بود که بر ضد شرکت Shin-Ra فعالیت میکردند. Tifa نیز که به اندازه Barret از Shin-Ra و فعالیت هایش متنفر بود به گروه او پیوست.
پنج سال از مرگ Cloud و پدرش میگذشت. Tifa دیگر به نبود او عادت کرده بود. یک روز که او برای گذران وقت به سمت ایستگاه قطار رفته بود از دور پیکر بیهوش یکی از سربازان Shin-Ra را دید. برای کمک به سوی او دوید اما در کمال تعجب متوجه شد که او کسی نیست جز Cloud!!! کسی که فکر میکرد سال ها پیش توسط Sephiroth کشته شده اما او زنده بود. با زحمت فراوان پیکر خونینش را به همراه شمشیر بزرگی که Cloud همانند کودکش در آغوش کشیده بودش، به خانه خود برد. Cloud بر اثر مراقب های شب و روز او بهبود یافت. Tifa هزاران سوال بیجواب داشت که میخواست از او بپرسد اما Cloud حال و حوصله پاسخ دادن به آنها را نداشت. مبارزه آخرش که باعث شده بود اینچنین به حالت ضعف و درماندگی درآید (و در واقع آن حادثه تلخ) ضربه سخت روحی بر او وارد کرده بود و باعث شده بود تا حافظه اش را از دست دهد. Cloud تنها به یاد میآورد که یکی از سربازان درجه یک Shin-Ra است. Barret به Cloud علاقه ویژه ای نشان میداد، چرا که او یکی از سربازان درجه یک بود و حظور او در تیم شورشی اش میتوانست شکل و فرم جدیدی به خرابکاری هایشان بدهد. Cloud هیچ علاقه ای نداشت که به گروه شورشی Barret بپیوندد اما Tifa توانست با یادآوری قولی که او سال ها پیش به Tifa داده بود او را راضی کند به گروه شورشی آنها بپیوندد. در واقع Tifa قصد داشت به این طریق Cloud را بیشتر پیش خود نگه دارد چرا که Cloud به کلی تغییر کرده بود. احساساتش رنگ باخته بود و دیگر… دیگر مثل ثابق Tifa را دوست نداشت.
اوضاع برای Tifa وخیم تر میشد. دختری به نام Aerith به گروه آنها پیوسته بود. برق نگاه Cloud هنگامی که به او نگاه میکرد برای Tifa غیر قابل تحمل بود. اما Aerith با مرگ خود او را برای تصاحب قلب Cloud بی رغیب گذاشت. بعد از مرگ Aerith غم بزرگی در چشمان Cloud جاری بود. Tifa به تازگی از حقایق زندگی Cloud در آن پنج سال جدایی مطلع شده بود. Cloud به هیچ وجه سرباز درجه یک Shin-Ra نبود! حتی سرباز درجه دو نیز نبود. در واقع او در این سال ها به همراه دوستش Zack، همان پسر مو مشکی و نامزد Aerith، موش های آزمایشگاهی دکتر دیوانه ای به نام Hojo بودند. آن دو با کمک Zack بلاخره توانسته بودند از دست نیروهای Shin-Ra فرار کنند ولی در آخر Zack خود را به خاطر نجات جان Cloud قربانی کرده و شمشیر خود را به او داده بود. Cloud هم که در شوک این واقعه بود به سمت دهکده آمده بود تا اینکه توسط او ….
Tifa دیگر غم و اندوه Cloud را درک میکرد و از او به خاطر کم توجهی به خودش ناراحت نبود. گروه شورشی آنها موفق شده بود بر Shin-Ra غلبه کرده و Sephiroth را که تصور میشد کشته شده ولی هنوز زنده و در پی نابودی زمین بود، شکست دهند و برای بار دیگر جهان را در آرامشی نسبی فرو برند.
بعد از اتمام تمامی این ماجرا ها Tifa با تمام غم اندوهی که به دلیل مرگ دوستان و آشنایانش در دل داشت به آینده بسیار امیدوار بود. او فکر میکرد که فصل جدیدی در زندگیش آغاز شده و میتواند تا آخر عمر در کنار Cloud مانده و تشکیل خانواده دهد. بعد از تمامی آن ماجرا های تلخ Tifa به همراه Cloud و Barret و دیگر دوستانش به شهر فراموش شده، جایگاه ابدی جسم بیجان Aerith رفته و با او برای آخرین بار وداع گفته بودند. Tifa تصور میکرد که Cloud نیز مرگ Aerith و Zack را فراموش کرده و به زندگی عادی خود با او بازخواهد گشت اما Cloud هنوز خود را به خاطر مرگ آن دو نبخشیده بود.
بعد از آرامشی نسبی که با مرگ Sephiroth و Jenova حاصل شده بود، بار دیگر مشکلات و بدبختی با شکلی جدیدتر پدیدار شده بود. بیماری Geostigma. زخم کیهانی. بیماری که بر اثر آلوده شدن بدن انسان ها با ژن های Jenova شکل میگرفت. با نابودی Sephiroth ژن های Jenova در آسمان شهر Midgar پراکنده شده بود و آن شهر بزرگ را که روزگاری محل زندگی هزاران زن و مرد بود به ویرانه ای متروک تبدیل کرده بود. با شیوع این بیماری مهلک کم کم تمامی بازماندگان Midgar از آن شهر مهاجرت کرده و در اطراف آن یک شهر کوچک به نام Edge تاسیس کرده بودند تا در آن زندگی جدیدی برای خود آغاز کنند.
Tifa نیز به همراه Cloud و Barret و Marilien، دخترخوانده Barret به شهر Edge رفته بود. Tifa که در ساخت شراب های خوشمزه و ارزان قیمت تبحر خاصی داشت تصمیم گرفته بود تا به همراه دیگر دوستانش یک “بار” تاسیس کند. Tifa نام میخانه جدید خود را نیز 7 th Heaven گذاشته بود. از این اسم دیگر خوشش نمیآمد چون او را به یاد گذشته تلخش میانداخت اما به اصرار Barret پذیرفت. میخانه آنها به دلیل کیفت بالا و قیمت پایین شراب هایش کم کم رونق میگرفت. Cloud به تازگی یک موتور به نام Fenrir خریده بود و با استفاده از آن پسته های ارسالی مردم را به مقصدشان میرساند. Barret برای کشف چاه نفت آنها را ترک کرده بود و او به همراه Cloud و Marilien در میخانه باقی مانده بود. به تازگی Cloud یک پسر بیسرپرست را به خانه آنها آورده بود. نام او Denzel بود. از نظر او همه چیز کامل بود. آنها یک خانواده کامل بودند.
Tifa بسیار نگران شده بود. وقتی با Cloud تماس گرفته بود او گوشی را جواب نداده بود و تا چند ساعت بعد از ان نیز به خانه باز نگشته بود. Cloud زخمی و خسته بود. یک گروه سه نفره به او حمله کرده بودند. آنها به دنبال ژن های Jenova بودند! اما Cloud با آنها مبارزه میکرد. او نمیگذاشت بار دیگر ساخته هایشان توسط Sephiroth نابود شود…
Cloud بیمار و نا امید بود اما بار دیگر توانسته بود خود را بازیابد و در مقابل Sephiroth باایستد. Cloud با نابودی Sephiroth موفق شده بود بیماری مردم را درمان کرده و امید از دست رفته خویش را بازیابد. Tifa نمیدانست چه اتفاقی افتاده است اما بعد از مدت ها لبخند به صورت Cloud بازگشته بود. او دیگر به خاطر Zack و Aerith ناراحت نبود، گویی توانسته بود بالاخره خود را ببخشد. Cloud دیگر مال او بود…,معرفی شخصیت Tifa Lockhart,معرفی شخصیت Tifa Lockhart,
قلبی کوچک اما به وسعت یک دریا…روحی تنها اما به زلالی هزاران جویبار…چشمانی به روشنایی نور ماه…افسوس که هیچ دستی برای در آغوش کشیدن این حجم سبز وجود ندارد…
ティファ・ロックハート) Tifa Lockhart) با تلفظ Tifa Rokkuhato، تیفا روکوهاتو نام یکی از شخصیت های اصلی شماری هفتم سری Final Fantasy یعنی Final Fantasy VII است.