هفده سال از آغاز حماسه استارکرفت میگذرد؛ زمانی که بلیزارد در سال 98 آموزشگاهی برای سایر بازیسازان تاسیس کرد. اکنون بعد از گذشت این همه سال، به نظر میرسد دفتر استارکرفت بسته شده و علاقهمندان شاید دیگر هرگز عنوانی اصلی در این سری را نبینند. حال باید دید تا چه حد بلیزارد شروع موفق خویش را ادامه داده و آیا توانسته است پایانی درخور این عنوان خلق کند یا خیر؟
برای بسیاری حالت تکنفره این بازی اهمیت بیشتری نسبت به حالت چندنفره آن دارد که همین به نوبه خود توقعات مخاطبین را از این بخش بیشتر میکند. با شروع سه گانه استارکرفت 2 بسیاری از این که هر قسمت از بخش داستانی، خود بازی مستقل است بسیار خوشحال شدند زیرا مسلما بلیزارد فرصت بیشتری برای پرداخت بهتر به داستان و مشخص کردن حقایق پشت پرده این سری را پیدا میکرد. با عرضه قسمت اول یعنی بالهای آزادی داستان شروع مناسبی داشت و با اوج گیری منطقی، پایانی حماسی را رقم میزد و گیمر را مشتاقانه به صبر برای ادامه داستان و عرضه قسمت دوم دعوت میکرد. بخش دوم یعنی Heart Of the Swarm نیز شروعی طوفانی داشت اما ادامه داستان در حد بالهای آزادی ظاهر نمیشد، با این وجود پایان بندی مناسبش، مخاطبان را از داستان خود راضی نگه میداشت اما در مورد Legacy Of the Void بعضی این مسائل صادق نیست. این بار نیز با شروعی طوفانی مواجه میشویم اما در ادامه داستان افت محسوسی به خود میبیند. به نظر میرسد این بار بخش چند نفره سهم بیشتری از زحمات بلیزارد در ساخت بازی برده است. داستان در این نسخه به جمعآوری نیروهای پروتاس توسط آرتانیس میپردازد تا بتونند بار دیگر سیاره مادری خود را آزاد ساخته و ایمون را شکست دهند. در این بین گیمر هربار با یکی از گروههای پروتاس برخورد کرده و سعی در متحد کردن آنها مینماید. کلیت داستان همانگونه که مشخص است کاملا مناسب است اما بزرگترین مشکلی که در این بین وجود دارد روند سریع داستان است به طوری که بازی به اندازه کافی به هر گروه نپرداخته است و به نوعی از این شاخه به آن شاخه میپرد. هربار که گیمر تا حدودی با یک گروه آشنا میشود بازی به سرعت گروه دیگری را وارد داستان کرده و به نوعی باعث گیج شدن مخاطب می شود. البته همه این موارد تنها برای افرادی مشکلساز میشود که اطلاعات چندانی از دنیای عظیم استارکرفت نداشته باشند زیرا کسی که قبلا با این دنیا آشنا بوده، کاملا گروههای موجود را میشناسد و از دیدار مجدد و دانستن بیشتر در مورد سرگذشتشان و حقایق مربوط به آنها، نهایت لذت را خواهد برد. پایان بندی بازی هم در بخشی جدا و طی سه ماموریت متفاوت روایت میشود، که البته این قسمت میتواند هم مخاطبان جدید و هم کهنهکارهای استارکرفت را راضی کند و پایان مناسبی بر یک داستان 17ساله رقم زند.
از بعد گیمپلی بخش تک نفره استارکرفت، تقریبا بیرقیب است. تنوعی که در ماموریتهای این عنوان دیده میشود به یقین در هیچ عنوان استراتژی دیگری یافت نمیشود، مسالهای که در هر سه بخش استارکرفت 2 وجود داشته است. هر مرحله متفاوت از دیگری طراحی شده و محدودیتها و چالشهای مربوط به خود را دارد. برای مثال در یکی از ماموریتهای جذاب بازی، گیمر با کمبود منابع مواجه شده و نکته قابل توجه توانایی جابجایی کل مقر فرماندهی به نقاط دیگر است؛ بدین صورت که به جای جابجایی واحدهای نظامی برای مقابله با دشمنان، می توان تمام ساختمانها را جابجا کرد. در قسمت قبلی این سهگانه بخش قابل توجه گیمپلی وجود یک قهرمان بود اما در این نسخه خبری از این قهرمان در گیمپلی نیست و به جای آن یک سری قابلیت جدید معرفی شده که استراتژیهای جدیدی را به گیمر معرفی میکند. این قابلیت سفینه اصلی آرتانیس یعنی “نیزه ادون” است. نیزه ادون شش شاخه قابلیت دارد که هرکدام از آنها مربوط به بخشی از استراتژی گیمر است. برای مثال برای استراتژی دفاعی می توانید از قابلیت متوقف کردن موقتی دشمنان استفاده کنید یا برای استراتژی جمعآوری منابع، جمع آوری گاز را در حالت خودکار قرار دهید. اما شاید مهمترین قابلیت ادون توانایی ساخت پایلانهای دردرسرساز (ساختمانهایی که علاوه افزایش ظرفیت ارتش، وظیفه برق رسانی به دیگر ساختمانها را نیز دارند.) در آن واحد و در هرجایی از نقشه باشد؛ این قابلیت شاید در نگاه اول چندان مهم نباشد اما یک گیمر حرفهای با ترکیب این قابلیت با توانایی تلپورت پروتاسها میتواند ارتشی بسازد که با هر پیشروی به تعداد آن نیز افزوده شود.
به طور کلی هر شاخه قابلیت ادون میتواند استراتژی متفاوتی را برای گیمر مشخص سازد و نکته اساسی دیگر توانایی تغییر این قابلیتها بین هر مرحله است. بدین صورت تجربه هر ماموریت برای هرکسی متفاوت بوده و تا حد بسیاری زیادی نیز ارزش تکرار بخش تکنفره را افزایش میدهد. بخش دیگری که بازی برای متنوع کردن گیمپلی در خود جای داده همانند نسخه قبلی، قابلیت تغییر توانایی واحدهای نظامی است اما این بار بلیزارد اشتباه قبلی را تکرار نکرده و گیمر می تواند در هر مرحله این قابلیتها را عوض کند؛ زیرا این تغییرات دائمی نیست. زمانی ارزش این تغییرات بیشتر به چشم میآید که در مرحلهای مقابل زرگهای ضعیف اما پرتعداد قرار بگیرید، آنجاست که کلاسایها و لیزرهایشان بیشتر به کارتان می آید تا ریورهای کند اما پرقدرت، اما در مرحلهای دیگر و مقابله با خط دفاعی سنگین ترانها، این ریورها هستند که عامل پیروزی به حساب میآیند و نیازی به کلاسایها حس نمیشود. این توانایی تغییر نیروها قبل از شروع مرحله همانند قابلیتهای ادون بعد جدیدی وارد گیم پلی نموده که گیمر را مجاب می کند هر مرحله را بارها و بارها با استراتژیهای متفاوت امتحان کند. در انتهای بازی نیز بلیزارد سورپرایزی لذت بخش برای قدیمیهای این سری دارد، در سه مرحله آخر گیمر نه کنترل پروتاسها بلکه هربار کنترل یکی از نژادها را به عهده میگیرد که برای کسانی که هنوز طعم شیرین بالهای آزادی را زیر زبان دارند شنیدن دوباره موسیقی ترانها و دیدن واحدهای مخصوص بخش تکنفره آنها لذتی وصفنشدنی دارد. جالبتر این که طراحی این سه مرحله نیز شباهت زیادی به بازیهای قبلی هر نژاد دارد و حضور یک قهرمان در بخش زرگها نیز مخاطب را به یاد گذشتهها میاندازد. هرچند این مراحل برای کسانی که عناوین قبلی را تجربه نکردند یا این عناوین را چندان به یاد ندارد تا حدودی عذاب آور است زیرا ناگهان بازی مخاطب را در مرحلهای دشوار قرار میدهد که باید با ترانها یا زرگهایی بازی کند که تا آخرین درجه ارتقا یافتند و باید مقابل دشمنی قدرتمند ایستادگی کنند، مسلما کسانی که آشنایی چندانی با این دو نژاد ندارند و قابلیتهای هرکدام را از بازیهای قبلی را به یاد ندارند، در این مراحل به مشکل بر میخورند.
همانند دو نسخه قبلی، LOtV نیز در بین هر مرحله مخاطب را در نقش آرتانیس قرار میدهد تا با شخصیتهای دیگر سفینه صحبت کند، اطلاعات کسب کند و یا نیروهایش را تغییر دهد. این بخش با این که همیشه تنوع مناسبی بین مراحل طولانی و دشوار اصلی بوده اما چندان در سطح دو نسخه قبلی و مخصوصا بالهای آزادی ظاهر نمیشود، هرچند هنوز هم جذاب بوده و مخاطب را راضی میکند. بخش عمده شخصیت پردازی بازی نیز به عهده این بخش از بازی است و بلیزارد با قدرت تمام کاراکترهای جدیدی خلق کرده که به راحتی میتوانند جای چهرههای قدیمی و محبوب سری را بگیرند. بعضی افرادی که اهدافی غیر از آرتانیس داشته اما به خاطر منافع شخصی همراه با او شده و مخاطب حسی ترکیب از تنفر و علاقه نسبت به آنها پیدا می کند. یا پروتاسهای دیگری که دچار بحران شخصیتی هستند و صحبتکردن با آنها لذت خاصی دارد. در کنار این شخصیتهای جدید، قدیمیها نیز با این که اکثرشان نقش چندان پررنگی ندارند، اما همین حضور اندک نیز کاملا مناسب بوده و میتوانند مخاطب را به وجد بیاورند. البته بخش عمده این شخصیت پردازی مناسب بر دوش صداپیشگی حرفهای بازی است. بدون شک این بخش از بازی یک سروگردن از اکثر بازیهای دیگر بالاتر است به طوری که صدای همراهان جدیدی مثل آلارک یا فینیکس تا مدتها در ذهن مخاطب باقی خواهد ماند. علاوه بر این، از آنجا که تشخیص تغییر چهره در بسیاری از پروتاسها ممکن نیست این صداپیشگی است که این خلا را پر می کند. در بسیاری از مواقع تنها از شنیدن صدای افراد میتوان پی به ترس یا خشمشان برد و این حس نیز به خوبی به مخاطب القا میشود. به غیر از این نیز در بسیاری از موارد تنها از شنیدن صدای کاراکترها می توان پی به شخصیت و اخلاقیاتشان برد. علاوه بر این موارد استفاده دوباره از صداپیشگان قدیمی سری، میتواند بسیاری از کسانی که از گذشته با استارکرفت همراه بودند را راضی نگه داشته و آنها را به سفری در خاطرات هفده سال پیششان، دعوت کند.
در بعد موسیقی نیز بار دیگر بلیزارد قدرت خود را به رخ کشیده است، موسیقی در این نسخه همانند نسخههای قبلی کاملا مناسب نژاد اصلی بازی است و حس مرموز بودن پروتاسها را به مخاطب القا می کند. جالبتر اینکه همانگونه پیشتر اشاره شد با تغییر نژاد بازی موسیقی نیز کاملا تغییر کرده و برای مثال ناگهان در مرحله ترانها تم غرب وحشی به خود میگیرد. در زمینه گرافیک نیز بازی تغییر چندانی نکرده که البته نیازی هم به آن حس نمیشد زیرا در عنوانی مانند استارکرفت سرعت گیمپلی حرف اول را میزند. با این وجود اگر اندکی بیش از این، ارتقا گرافیکی انجام میشد مناسبتر بود زیرا دیگر همانند زمان بالهای آزادی مخاطبان با دیدن افکتها و گرافیک بازی انگشت به دهان نمیمانند.
با همه اینها پرونده اصلی بخش تکنفره استارکرفت 2 بسته شد و بعید است تا چند سال بعدی شاهد خبری از یک بازی بزرگ از این سری باشیم و باید به بسته های کوچکی مانند ماموریتهای نوا بسنده کنیم. بسیاری اعتقاد دارند سبک استراتژی همزمان سبکی مرده است و تعداد بازیهایی که سالانه در این سبک عرضه میشود به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد اما جوابی دندان شکن برای این افراد وجود دارد و آن جواب عنوانی به نام استارکرفت 2 است زیرا با وجود این عنوان، نیازی هم به بازی دیگری در این سبک یا حتی در سبکهای دیگر احساس نمیشود. پرونده بخش تکنفره این عنوان شاید بسته شده باشد اما بخش چندنفره تازه شروع شده و هرکسی را میتواند تا دهها سال سرگرم کند.
مجموع امتیاز - 9
9
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: ماموریت های بسیار متنوعصداگذاری فوق العاده برای شخصیت هامعرفی مناسب شخصیت های جدیدپایان مناسب برای هفده سال انتظارسه مرحله آخرنقاط ضعف:افت نسبی داستان در اواسط بازی